گنجور

 
 
 
شاه نعمت‌الله ولی

پردهٔ دیدهٔ من نقش خیالت دارد

دل شوریدهٔ من شوق وصالت دارد

هر کجا ماه رخی در نظرم می آید

نیک می بینم و حسنی ز جمالت دارد

بینوائی که گدای سر کوی تو بود

[...]

خیالی بخارایی

صاحب روی نکو منصب دولت دارد

خاصّه خوبی که نشانی ز مروّت دارد

این همه لطف که در ناصیهٔ خورشید است

ذرّه‌ای نیست ز حسنی که جمالت دارد

گر کسی پیش بتی سجده کند عیب مکن

[...]

صائب تبریزی

مرهم زخم مرا شور محبت دارد

پنبه داغ مرا صحبت قیامت دارد

نیست در آب حیات و دم جان بخش مسیح

این گشایش که دم تیغ شهادت دارد

خرد شیشه دل از سنگ خطر می ترسد

[...]

فیاض لاهیجی

دلم امشب که ز تیغ تو جراحت دارد

تکیه بر بستر خون کرده و راحت دارد

مژده ای صبر که از نشئة تاثیر امشب

چهرة صاف دعا رنگ اجابت دارد

بی‌رخ دوست بود دیدة ما در بر دل

[...]

سیدای نسفی

سیدا میل دلم جانب خلوت دارد

جغد در منزل خود خواب فراغت دارد

خامه بی هنران روی به زینت دارد

سخن بی‌خبران رنگ حقیقت دارد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه