گنجور

 
جویای تبریزی

زین بیش جور با دل خونین ما مکن

با ما جفا مکن، مکن ای بیوفا مکن

سهل است جور، ترک محبت ز ما مکن

خون می چکد ز قطع تعلق بیا مکن

از ترک مدعاست که گردد دعا قبول

دست دعا بلند پی مدعا مکن

رنگ حیا ز شوخی می بر رخت شکست

لبریز باده شیشهٔ ناموس را مکن

ناصح خدا به دل شکنی کی بود رضا؟

منعم ز می برای رضای خدا مکن

ساقی به قدر ظرف به پیمانه ریز می

دل را از این زیاده به خود مبتلا مکن

دامان ناز را به میان بیش از این مزن

پیراهن تحمل جویا قبا مکن