گنجور

 
جویای تبریزی

معنیی گر هست با رند می آشام است و بس

چشم بیداری و به عالم گر بود جام است و بس

جاده ها دور از خرامش سینه چاک افتاده اند

کامیاب از پای بوس او لب بام است و بس

بهر دولت بگذرانی از چه بی آرام عمر

دولتی گر هست عمر من در آرام است و بس

قامتش از شیوه های دلبری مجموعه ایست

سرو را رعنایی از بالای اندام است و بس

باده نوشی بیشتر دل را گرفتارت کند

خط جام امشب به چشمم حلقهٔ دام است و بس

سعی بیجا خلق را قفل در روزی بود

بستگی در کارها جویا ز ابرام است و بس

 
 
 
میلی

حاصل ما از نوید وصل، پیغام است و بس

کار او از پخته‌کاری وعده خام است و بس

داد دشنام دعاگویان، نمی‌داند که ما

مدعایی کز دعا داریم، دشنام است و بس

خوشدلم کز زهر ناکامی نباشد بهره‌مند

[...]

صائب تبریزی

از دل آگاه، در عالم، همین نام است و بس

چشم بیداری که دیدم، حلقهٔ دام است و بس

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
بیدل دهلوی

از لب خامش زبان واماندهٔ کام است و بس

بال از پرواز چون ماند آشیان دام است و بس

مرکز تسخیر دل جز دیده نتوان یافتن

گوش‌مینا حلقه‌ای گر دارد آن جام است وبس

تا نفس باقی‌ست نتوان بست بال احتیاج

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از بیدل دهلوی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه