گنجور

 
جویای تبریزی

به دام عشق هر آن دل که مبتلا گردد

نواله ایست که در کام اژدها گردد

بسان گرد یتیمی به جبههٔ گوهر

کدورت ار گذرد در دلم صفا گردد

به کوی عشق چو پروانه بر حوالی شمع

بسی هما که به گرد سر گدا گردد

کسی که در غم اهل و عیال سرگشته است

برای روزی مردم چو آسیا گردد

ز بس قوی شده بی او ضعیف نالی من

عجب که شور فغانم ز کوه واگردد

شعار خود کنی ار ترک مدعا جویا

امید هست که کارت به مدعا گردد