گنجور

 
جویای تبریزی

تا قامتش به سیر چمن شد ز جا بلند

از برگ نخل را شده دست دعا بلند

ای چرخ کامرانی جاوید از آن تست

از بس فتاده ایم نشد آه ما بلند

یابد اگر زپاس نفس رتبه ای دلت

خوشتر بود از آنکه شوی بر هوا بلند

از ترک مدعاست که گردد دعا قبول

دست دعا مکن ز پی مدعا بلند

حق نمک مجو ز سیاهان که کرده است

ابروی تو به روی تیغ جفا بلند

جویا به خلوتی که لبم داد ناله داد

می گردد از شکستن دلها صدا بلند

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode