گنجور

 
جویای تبریزی

کو زبانی که دهم شرح گرفتاری دل

مگر از طرز نگاهم شنوی زاری دل

نقد فرصت که به غمخواری دل خرج کنی

صرف کن خانه خراب از پی غمخواری دل

گر نه بیماری چشمان تو ساریست چرا

شد مرا الفتشان باعث بیماری دل

دل قوی دارو به نیروی سعادت برسان

بر زمین پشت فلک را به مددکاری دل

تا ازو سور درون دود نیارد بیرون

آه سردم شده سرگرم هواداری دل

دل عشاق براهت ز بس افتاده به خاک

جاده ها عقد گهر گشته ز بسیاری دل

عشق بسته است کمر حضرت دل را هشدار

تا توانی مده از دست پرستاری دل

حالیست طرفه که جویا غمم از پهلوی اوست

گرچه عمرم همه شد در پی غمخواری دل

 
 
 
امیرخسرو دهلوی

رسته بودم مه من چندگه از زاری دل

از نمکدان تو شد تازه جگر خواری دل

تو همی آیی و صد غارت جان از هر سو

در چنین فتنه کجا صبر کند یاری دل؟

هر کسی با دل آزاد ازین شهر گذشت

[...]

جامی

دوستان چند کنم ناله ز بیماری دل

کس گرفتار مبادا به گرفتاری دل

ای که بر زاری دل می کنی انکار بیا

گوش بر سینه من نه بشنو زاری دل

کوی تو منزل دلهاست کسی چون گذرد

[...]

هلالی جغتایی

نه رفیقی، که بود در پی غمخواری دل

نه طبیبی، که کند چاره بیماری دل

دل بیمار مرا، هر که گرفتار تو خواست

یارب، آزاد نگردد ز گرفتاری دل!

طاقت زاری دل نیست دگر، بهر خدا

[...]

کلیم

خم زلفی است دگر دام گرفتاری دل

که درو موی نگنجیده ز بسیاری دل

راهزن را نبود باک ز فریاد جرس

ترک یغما نکند غمزه ات از زاری دل

دید چون بیکسی ما دل آهن شد نرم

[...]

صائب تبریزی

مکش ای سلسله مورو به هم از زاری دل

که شب زلف بود زنده زبیداری دل

بند و زنجیر مرا کیست که از هم گسلد

من که آزاد نگشتم ز گرفتاری دل

تیغ خورشید ز خاکستر شب نورانی است

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه