دارد همیشه عشق سخن ناتوان مرا
در تاب و تب چو شمع فکنده زبان مرا
در تنگنای جسم ز ضبط فغان شکافت
منقاروار هر قلم استخوان مرا
از خارخار ناوک مژگان او نماند
جز استخوان و پوست به تن چون کمان مرا
مصنونم از گداز محبت که افکند
بر پای سرو یار چو آب روان مرا
تا کی ز آشنایی سنگین دلان زند
صراف عشق بر محک امتحان مرا
اندیشه کردنی است سراپای او ولی
برده خیال موی کمر از میان مرا
لخت دل برشته و مشت سرشک تلخ
در راه جستجوی تو بس آب و نان مرا
جویا بطرز آن غزل صائب است این
در کام همچو غنچه نگردد زبان مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بیان احساسات عاشقانه و دردهای ناشی از عشق میپردازد. او از قدرت عشق و تأثیری که بر جان و جسمش دارد صحبت میکند و به شدت از عواطفش رنج میبرد. شاعر توصیف میکند که عشقش او را در تنگنای جسم و جان قرار داده و هیچ چیز از او باقی نمانده جز درد و زخمهای عاطفی. او همچنین به یادآوری لحظات دلنشین و در عین حال تلخ میزند و میگوید که عشقش برایش همچون آب روان است، در حالی که از معشوقی که دلش به آن سنگینی میکند، مینالد. در نهایت، شاعر به درک عمیقتری از احساساتش میاندیشد و به جوهر عشق و غزل میپردازد.
هوش مصنوعی: عشق همیشه در حال گفتگو است و قدرت من را تحت تأثیر قرار داده، مانند شمعی که در حال ذوب شدن است.
هوش مصنوعی: در فشار و سختی بدن خود، فریادهایم را مانند یک پرندهای که از قفس میخواهد پرواز کند، آزاد میکنم و این سر و صدای درونم همچون استخوانهایم را میشکند.
هوش مصنوعی: از تیرگی نگاه او، تنها چیزی که بر جای میماند، استخوان و پوست من است؛ همانند یک کمان که در خود حالت کشیدگی را دارد.
هوش مصنوعی: من از اثرات محبت محافظت شدهام که همچون آب روان بر پای سرو محبوب پایین میریزد.
هوش مصنوعی: چه زمانی باید همچنان به رنج و درد ناشی از آشنایی با دلهای سنگی ادامه دهم، در حالی که عشق من همچنان تحت آزمایش و سنجش قرار دارد؟
هوش مصنوعی: او سراسر فکر و اندیشه است، اما خیال موی کمرش از دل و جان من میبرد.
هوش مصنوعی: دل من پر از درد و غم است و اشک تلخی که بر روی صورتم میریزد، نشانهای از جستجوی بیپایان من برای توست. در این مسیر، حتی آب و نان نیز برایم بیمقدار شدهاند.
هوش مصنوعی: در مورد زیبایی آن غزل از صائب پرس و جو میکنم، اما زبان من مثل غنچه نمیتواند به خوبی آن را بیان کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای دشمنان گرفته ز تو در زبان مرا
چون دوستان نبوده به دل یک زمان مرا
غمهات را گرفته ام اندر میان جان
جانا از آن گرفته غمت در میان مرا
گر زعفران بخنده در آرد پس از چه رو
[...]
ننموده استخوان ز تن ناتوان مرا
پیدا شده فتیلهٔ زخم نهان مرا
تا زد به نام من غم او قرعهٔ جنون
شد پاره پاره قرعه صفت استخوان مرا
عمری به سر سبوی حریفان کشیدهام
[...]
از بس گرفت تنگی دل در میان مرا
در کام همچو غنچه نگردد زبان مرا
از بال سعی قوت پرواز رفته است
ورنه دهان مار بود آشیان مرا
از فکر رزق، چاک چو گندم به دل فتاد
[...]
زد بر زمین چو نقش قدم آسمان مرا
هموار کرد پست و بلند جهان مرا
از جنبش نسیم گل از جای می روم
از بس که کرده موسم پیری خزان مرا
آبم بود ز اشک و چراغم زدود آه
[...]
پیچد به خویش شعله صفت در دهان مرا
آندم که یا علی نبود بر زبان مرا
یک ذکر یا علی ولی در تمام عمر
نام خدا کفاف بود حرز جان مرا
تا رفته ام به حصن حصین محبتت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.