دارد همیشه عشق سخن ناتوان مرا
در تاب و تب چو شمع فکنده زبان مرا
در تنگنای جسم ز ضبط فغان شکافت
منقاروار هر قلم استخوان مرا
از خارخار ناوک مژگان او نماند
جز استخوان و پوست به تن چون کمان مرا
مصنونم از گداز محبت که افکند
بر پای سرو یار چو آب روان مرا
تا کی ز آشنایی سنگین دلان زند
صراف عشق بر محک امتحان مرا
اندیشه کردنی است سراپای او ولی
برده خیال موی کمر از میان مرا
لخت دل برشته و مشت سرشک تلخ
در راه جستجوی تو بس آب و نان مرا
جویا بطرز آن غزل صائب است این
در کام همچو غنچه نگردد زبان مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای دشمنان گرفته ز تو در زبان مرا
چون دوستان نبوده به دل یک زمان مرا
غمهات را گرفته ام اندر میان جان
جانا از آن گرفته غمت در میان مرا
گر زعفران بخنده در آرد پس از چه رو
[...]
ننموده استخوان ز تن ناتوان مرا
پیدا شده فتیلهٔ زخم نهان مرا
تا زد به نام من غم او قرعهٔ جنون
شد پاره پاره قرعه صفت استخوان مرا
عمری به سر سبوی حریفان کشیدهام
[...]
از بس گرفت تنگی دل در میان مرا
در کام همچو غنچه نگردد زبان مرا
از بال سعی قوت پرواز رفته است
ورنه دهان مار بود آشیان مرا
از فکر رزق، چاک چو گندم به دل فتاد
[...]
زد بر زمین چو نقش قدم آسمان مرا
هموار کرد پست و بلند جهان مرا
از جنبش نسیم گل از جای می روم
از بس که کرده موسم پیری خزان مرا
آبم بود ز اشک و چراغم زدود آه
[...]
پیچد به خویش شعله صفت در دهان مرا
آندم که یا علی نبود بر زبان مرا
یک ذکر یا علی ولی در تمام عمر
نام خدا کفاف بود حرز جان مرا
تا رفته ام به حصن حصین محبتت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.