گنجور

 
جویای تبریزی

هیچگه بی پیچ و تاب این جسم غم فرسوده نیست

رشتهٔ جانم رنگ خواب ار شود آسوده نیست

حیف بر تن گر نه چون فانوس دارد سوز عشق

وای بر دل گر به رنگ غنچه خون آلوده نیست

اضطرابی هست در طالع، دل از کف داده را

بخت ما سرگشتگان در خواب هم آسوده نیست

ساخت همت فارغ از درد سر محتاجی ام

جبهه ام جویا ز صندل چون هلال اندوده نیست