گنجور

 
جویای تبریزی

امروز چون توان به مدارا گریستن

باید چو ابر دجله و دریا گریستن

در ماتم حسین علی گر نریزی اشک

بر حال خویش گریه کن از ناگریستن

کارم در این غم است چو شمع سر مزار

دوری ز خلق جستن و تنها گریستن

چون دام ماهی از همه تن چشم تر شوی

خواهی به مدعای دل ما گریستن

مرغ کباب وار از این غم بر آتشم

کار من است با همه اعضا گریستن

امروز اگر ز دیده فشانی سرشک غم

فردا رسد به داد تو جویا، گریستن

از حضرت تو چشم شفاعت بود مرا

دستم بگیر روز جزا یا گریستن!‏