عیار ناقصان از فکر کامل می تواند شد
زبان گر خامشی عادت کند دل می تواند شد
گهر در عقد گوهر با زبان حال می گوید
که بی پا و سران را جاده منزل می تواند شد
ز برگ لاله گر برداشتن توان سیاهی را
زدامان دلم داغ تو زایل می تواند شد
نباشد مستی با نقد دنیا فیض عقبی را
کف بخشش کجا چون دست سایل می تواند شد
کمال غفلت انسان بود در بند خود بودن
خوشا حال کسی کز خویش غافل می تواند شد
چرا بیکار باشد همچو گل دست نگارینت
به گردن سرو مینا را حمایل می تواند شد
ز خوان نعمت دیدارآرایی چو محفل را
کف خورشید تابان دست سایل می تواند شد
ز احوالم چه می پرسی چو دیدی اضطرابم را
تپیدنها زبان حال بمسل می تواند شد
محال است اینکه بگشاید گره از خاطرم جویا
می از یک قطره بی او عقدهٔ دل می تواند شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
که با قد دو تا از مرگ غافل می تواند شد؟
که ایمن زیر این دیوار مایل می تواند شد؟
درین بستانسرا هر برگ سبزی را که می بینی
اگر بر خویش پیچد غنچه دل می تواند شد
شتاب آلودگی دارد ترا در راه در منزل
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.