گنجور

 
جویای تبریزی

از گل داغ جنون دارم بهاری در نظر

باشدم از اشک گلگون لاله زاری در نظر

بعد ازین چشم تو هم نامحرم رخسار تست

چون حیا دارد نگاهت پرده داری در نظر

عندلیب دل چو اشکم بر سر مژگان بود

از خیال گلرخی دارم بهاری در نظر

پیکرم از درد هجر او نمی دانم چه شد

خواب می بینم که می آید غباری در نظر

قرة العین جهان از مردمی جویا تویی

همچو نور چشم داری اعتباری در نظر