گنجور

 
جویای تبریزی

از سخن یک جو نه بر قدر سخن پرور فزود

کی ز گوهر بر بهای رشتهٔ گوهر فزود

آه از غفلت که بر زنجیر طول آرزو

قامت خم گشتهٔ ما حلقهٔ دیگر فزود

رونق دیگر گرفت از عجز من بازار ناز

پیچ و تابم تیغ بیداد ترا جوهر فزود

اشک بر مژگان خونین جلوهٔ دیگر کند

رشتهٔ رنگین ما بر قدر این گوهر فزود

سایهٔ خط بر گل رویش قیامت کرده است

زلف بر هم خورده اش بر شور این محشر فزود

همچنان جویا که از زیور فزاید زیب حسن

حسن بالا دست او بر زینت زیور فزود