در این بخش شعرهایی را فهرست کردهایم که در آنها صائب مصرع یا بیتی از کلیم را عیناً نقل قول کرده است:
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۸۳ :: کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶
صائب (بیت ۷): این جواب آن غزل صائب که می گوید کلیم - هر چه جانکاه است در این راه، دلخواه من است
کلیم (بیت ۸): این فغان جان و دل آخر نمیگردد کلیم - هر چه جانکاه است در این راه دلخواه من است
در این بخش مجموعه شعرهایی از دو شاعر را که توأماً هموزن و همقافیه هستند در گروههای مجزا فهرست کردهایم:
-
صائب » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۲۷:چون ز دنیا نعمت الوان هوس باشد مرا؟ - خون دل چندان نمییابم که بس باشد مرا
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹:چون ز دنیا نعمتِ الوان هوس باشد مرا؟ - خونِدل چندان نمییابم که بس باشد مرا
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷:من نه آن صیدم که آزادی هوس باشد مرا - از قفس گویم، نفس تا در قفس باشد مرا
-
صائب » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۲۲۹:از خرابی، چون نگه دارم دلِ دیوانه را؟ - سیل، یک مهمانِ ناخواندهست، این ویرانه را
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۱:نیست در طالع قدوم میهمان این خانه را - سیل بردارد مگر از خاک، این ویرانه را
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۲:می کند عشق گران تمکین، سبک جانانه را - شمع می گردد در اینجا گرد سر پروانه را
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۳:سنگ طفلان مومیایی شد دل دیوانه را - شد شکستن باعث آبادی این ویرانه را
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۴:از خرابی چون نگه دارم دل دیوانه را؟ - سیل یک مهمان ناخوانده است این ویرانه را؟
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۵:کرد سودا آسمان سیر این دل دیوانه را - سوختن شد باعث نشو و نما این دانه را
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۶:بیش شد از چوب گل سودا من دیوانه را - شعله ور سازد خس و خاشاک، آتشخانه را
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۷:از سر و سامان چه می پرسی من دیوانه را؟ - جوش می برداشت از جا سقف این میخانه را
صائب » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۴:زلف طرار تو می بندد زبان شانه را - در سخن می آورد لعل لبت پیمانه را
صائب » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۵:بی سرانجامی صفا بخشد دل دیوانه را - ترک رفت و رو بود جاروب این ویرانه را
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶:دوش گم کردم ز بیهوشی ره کاشانه را - یافتم باز از نوای جغد این ویرانه را
-
صائب » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۳۸۵:سیل درماندهٔ کوتاهی دیوار من است - بی سرانجامی من خانه نگهدار من است
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۰۰:این چه لطف است که با یار وفادار من است - که به من همسفر و خانه نگهدار من است
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۰۱:عشق سرمایه تسکین دل زار من است - خانه پرداز جهان خانه نگهدار من است
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۰۲:سیل درمانده کوتاهی دیوار من است - بی سرانجامی من خانه نگهدار من است
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۰۳:مانع مستی غفلت دل هشیار من است - پادشاه شب من دیده بیدار من است
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۷:محتسب بر حذر از مستی سرشار من است - سنگ بگریزد از آن شیشه که در بار من است
-
صائب » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۴۰۰:جام شراب، مرهم دلهای خسته است - خورشید، مومیایی ماه شکسته است
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۵۲:تا خط به دور ماه رخت هاله بسته است - از هاله مه به حلقه ماتم نشسته است
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۵۳:جام شراب مرهم دلهای خسته است - خورشید مومیایی ماه شکسته است
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۵۴:باد بهار مرهم دلهای خسته است - گل مومیایی پر و بال شکسته است
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۵۵:این خار غم که در دل بلبل نشسته است - از خون گل خمار خود اول شکسته است
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۵۶:پیری اگر چه بال و پرم را شکسته است - پای جهان نورد خیالم نبسته است
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۲:از من غبار بسکه به دلها نشسته است - بر روی عکس من در آئینه بسته است
-
صائب » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۴۰۸:این گردباد نیست که بالا گرفته است - از خود رمیدهای است که صحرا گرفته است
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۶۴:این گردباد نیست که بالا گرفته است - از خود رمیده ای است که صحرا گرفته است
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷:ضعفم مدد ز قوت صهبا گرفته است - دستم عصا ز گردن مینا گرفته است
-
صائب » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۴۳۴:از باده خشک لب شدن و مردنم یکی است - تا شیشهام تهی شده، پیمانه پر شده است
صائب » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۵۲۳:از عمر رفته حاصل من آه حسرت است - جز زنگ از شمردن این زر به دست نیست
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۲:این سطرهای چین که ز پیری بروی ماست - هر یک جدا جدا خط معزولی قواست
-
صائب » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۴۸۵:گریه شمع از برای ماتم پروانه نیست - صبح نزدیک است، در فکر شب تار خودست
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۹۳:نقطه خالش که نه پرگار سرگردان اوست - کیست کز فرمان او گردن کشد، دوران اوست
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۹۶:چرخ را خون شفق در دل ز استغنای اوست - رنگ زرد آفتاب از آتش سودای اوست
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۰۶:بی محابا در میان نازکش انداخت دست - ناخن شاهین ز رشک بهله ای در دل شکست
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۱۳:محتسب از عاجزی دست سبوی باده بست - بشکند دستی که دست مردم افتاده بست!
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۱۵:وقت آن کس خوش که لب را بر لب پیمانه بست - جبهه را چون خشت بر خاک در میخانه بست
کلیم » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱ - قصیده دیگر در مدح شاه جهان صاحبقران ثانی:نوبهار عشرتست این روزگار دیگرست - دور ما در دلگشایی همچو دور ساغرست
-
صائب » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۵۹۱:دلم زگریهٔ مستانه هم صفا نگرفت - فغان که آب شد آیینه و جلا نگرفت
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۴۹:دلم ز گریه مستانه هم صفا نگرفت - فغان که آب شد آیینه و جلا نگرفت
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳:جز از غبار مذلت دلم جلا نگرفت - به خاک تا نفتاد این گهر صفا نگرفت
-
صائب » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۶۲۰:آدمی پیر چو شد، حرص جوان میگردد - خواب در وقت سحرگاه گران میگردد
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۸۱:سر ارباب جدل خرج زبان میگردد - رگ گردن چو قوی گشت سنان میگردد
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۸۲:راست آزرده کی از زخم زبان میگردد؟ - تیر کج باعث آرام نشان میگردد
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۸۳:دیدنت باعث سرسبزی جان میگردد - پیر در سایه سرو تو جوان میگردد
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۸۴:آدمی پیر چو شد حرص جوان میگردد - خواب در وقت سحرگاه گران میگردد
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۸۵:اشک دریادل ما گرد جهان میگردد - آب از قوت سرچشمه روان میگردد
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۶:بر لبم همچو جرس خنده فغان میگردد - آب اگر میخورم از دیده روان میگردد
-
صائب » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۶۲۷:ندیدم یک نفس راحت ز حس ظاهر و باطن - چه آسایش در آن کشور که ده فرمانروا دارد؟
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۰۲:کسی تاب خدنگ غمزه آن دلربا دارد - که چون آیینه از جوهر زره زیرقبا دارد
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۰۳:مغیلان پای نازک طینتان را در حنا دارد - چه غم دارد زخار آن کس که آتش زیر پا دارد؟
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۰۴:کجا رخسار او تاب نگاه آشنا دارد؟ - که آن گل خار در پیراهن از نشو و نما دارد
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۰:کند گر آرزوی دیدنت آیینه جا دارد - که از خورشید رویت در برابر رونما دارد
-
صائب » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۶۳۲:نمیگردد به خاطر هیچ کس را فکر برگشتن - چه خاک دلنشین است این که صحرای عدم دارد
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۲۰:مرا خرسندی از سامان دنیا محتشم دارد - دل خرسند هر کس دارد از دنیا چه غم دارد؟
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۵:ز مژگان تو لوح سینه ها از خون رقم دارد - رقم سرخ است با چندین سیاهی کاین قلم دارد
-
صائب » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۶۳۷:دل راه در آن زلف گرهگیر ندارد - دیوانهٔ ما طالع زنجیر ندارد
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۵۰:دل بردن ما اینهمه تدبیر ندارد - این راه سبک حاجت شبگیر ندارد
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۵۱:دل راه در آن زلف گرهگیر ندارد - دیوانه ما طالع زنجیر ندارد
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۷:عشقت غمی از چاره و تدبیر ندارد - در گرمی تب مروحه تأثیر ندارد
-
صائب » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۷۳۲:کی سر از تیغ شهادت جان روشن میکشد؟ - شمع در راه نسیم صبح گردن میکشد
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۴۸:کی سر از تیغ شهادت جان روشن می کشد؟ - شمع در راه نسیم صبح گردن می کشد
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۴۹:تیرگی از مد احسان جان روشن می کشد - رشته میل آتشین در چشم سوزن می کشد
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۹:دل به جذب خواری خود جور دشمن میکشد - شیشه ما سنگ از دست فلاخن میکشد
-
صائب » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۷۴۳:عمر رفت و خار خارش در دل بیتاب ماند - مشت خاشاکی درین ویرانه از سیلاب ماند
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۵۹:عمر رفت و خار خارش در دل بیتاب ماند - مشت خاشاکی درین ویرانه از سیلاب ماند
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۴:زآن همه صبر و سکون ، در دل کفِ خوناب ماند - کاروان ما بجای آتش از وی آب ماند
-
صائب » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۹۷۱:ز گاهواره تسلیم کن سفینهٔ خویش - میان بحر بلا در کنار مادر باش
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۲۳:رود چگونه به این ضعف کار من از پیش ؟ - که من به پای نسیم سحر روم ازخویش
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۹:بروی مرهم مرهم نهیم بر دل ریش - که زخم بر سر زخمست و نیش بر سر نیش
-
صائب » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۹۸۴:گرانی میکند بر خاطرش یادم، نمیدانم - که با این ناتوانی چون توانم رفت از یادش؟!
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۷۷:مکن با ارتکاب جرم اظهار پشیمانی - چه لازم با دروغ آمیختن آلوده دامانی؟
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۷۸:کرامت کن مرا ای ابر رحمت چشم گریانی - که از هر خنده بر دل می رسد زخم نمایانی
صائب » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۷۶:دل هر کس که از خورشید ایمان گشت نورانی - بود از اشک دایم کار چشمش سبحه گردانی
صائب » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۶۴۷:دل هر کس که از خورشید ایمان گشت نورانی - بود از اشک دایم کار چشمش سبحه گردانی
صائب » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۱۰:عتاب گلرخان در پرده دارد لطف پنهانی - که گلها میتوان چید از بهار غنچه پیشانی
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۴:نبرد از دل غمی نظاره گلهای بستانی - ز لاله داغ دل افزود و از سنبل پریشانی
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۳:چه نیکو گفت با گردنکشی سر در گریبانی - که ما را نیز در میدان دلتنگیست جولانی
-
صائب » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۰۰۷:ریخت از رعشه خجلت به زمین ساغر خویش - ما و دریا نمودیم به هم گوهر خویش
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۹۲:نکشیدیم شبی سیمبری در بر خویش - دست ماهمچو سبو ماند به زیر سر خویش
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۹۳:رفته پایم به گل از پرتو چشم تر خویش - نخل شمعم که بود ریشه من در سر خویش
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۹۴:ریخت از رعشه خجلت به زمین ساغر خویش - ما و دریا چو نمودیم به هم گوهر خویش
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۲:دوش در بزم تو دیدم ز دل خود سر خویش - آنچه پروانه ندیدست زبال و پر خویش
-
صائب » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۱۱۶:فیض در بیخبری بود چو هشیار شدم - صرفه در خواب گران بود چو بیدار شدم
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۲۲:فیض در بیخبری بود چو هشیار شدم - صرفه در خواب گران بود چو بیدار شدم
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۲:بسکه از بار غم دهر گرانبار شدم - همه رو سجده کنان تا در خمار شدم
-
صائب » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۲۶۰:نه دین ما به جا و نه دنیای ما تمام - از حق گذشتهایم و به باطل نمیرسیم
کلیم » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۲ - در مدح شاه جهان و توصیف مرقع شاهی:پرورده کدام بهارست این چمن - کز بهر دیدنش نگه از هم کنیم وام
-
صائب » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۲۹۶:چو گل با روی خندان صرف کن گر خردهای داری - که دل را تنگ سازد، در گره چون غنچه زر بستن
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۸۹:چه آسان است با بی برگی احرام سفر بستن - که هم مرکب بود هم توشه، دامن بر کمر بستن
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۰:مگو ناصح که بتوان از رخ جانان نظر بستن - بسی مشکل بود بر روی صاحبخانه در بستن
-
صائب » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۴۴۶:دلگیر نیست از تن، جانهای زنگ بسته - کنج قفس بهشت است، بر مرغ پرشکسته
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۳۹:دلگیر نیست از تن، جانهای زنگ بسته - کنج قفس بهشت است، بر مرغ پرشکسته
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۱:تا کی خورم غم دل با نیم جان خسته - دست شکسته بندم بر گردن شکسته
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲:نیست از زخم زبان پروا دل بی تاب را - مانع از گردش نگردد خار و خس گرداب را
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳:چشمِ روشن میدهد از کف دلِ بیتاب را - صفحهٔ آیینه بال و پر شود سیماب را
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴:میتوان در زلفِ او دیدن دلِ بیتاب را - پردهپوشی چون کند شب گوهرِ شبتاب را
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵:نم به دل نگذاشت خونم خنجرِ قصاب را - جذبهٔ من میکِشد از صلبِ آهن آب را
صائب » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳:گر چنین ابروی او ره می زند اصحاب را - رفته رفته طاق نسیان می کند محراب را
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴:ترک چشمت میکند آماجگه محراب را - ما طمع داریم ازو دلجویی احباب را
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴:سهل مشمر همتِ پیرانِ با تدبیر را - کز کمان بال و پر پرواز باشد تیر را
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵:سر به گردون میدهم این آهِ پُر تأثیر را - میزنم آتش به سقف این خانهٔ دلگیر را
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶:وصفِ زلفِ یار عاجز میکند تقریر را - دوریِ این راه، کوته میکند شبگیر را
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷:مُهرِ خاموشی کند کوتهزبان تقریر را - این سپر دندانه میسازد دمِ شمشیر را
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸:خوب دارد زاهدِ شیاد، داروگیر را - دامِ دردانه است پنهان سبحهٔ تزویر را
صائب » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲:چرخ میداند عیار آه پرتأثیر را - میتوان در زخم دیدن جوهر شمشیر را
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵:ضعف طالع برده از من قوت تدبیر را - برنتابد از خرابی خانهام تعمیر را
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۳:نیست از زخم زبان غم عاشق بی باک را - سیل می روبد ز راه خود خس و خاشاک را
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۴:هر تُنُکظرفی ننوشد خونِ گرمِ تاک را - جامی از فولاد باید آبِ آتشناک را
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۵:از بلندی مانع گردش شود افلاک را - گر زمین بیرون دهد آسودگان خاک را
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۶:مورم اما خوشه چین خرمن دونان نیم - می کنم شکر به اکسیر قناعت خاک را
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶:گرم خون کردم به مژگان آه آتشناک را - شستهام از آتش خود کینهٔ خاشاک را
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۲:گل نزد آبی بر آتش بلبلِ خودکام را - نیست غیر از ناامیدی حاصلی ابرام را
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۳:نیست از روی زمین سیری دل خود کام را - حرص می گردد زیاد از خاک، چشم دام را
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۴:نیست فرق از تن دل افسرده خودکام را - رنگ برگ خویش باشد میوه های خام را
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۵:کردهام بر خود گوارا تلخیِ دشنام را - دیدهام در عینِ ناکامی جمالِ کام را
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۷:نیست از دردِ غریبی چون گهر پروا مرا - بِستر از گَردِ یتیمی بود در دریا مرا
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۸:غوطه در گُل داده بود اندیشهٔ دنیا مرا - نالهٔ نی شد دلیلِ عالمِ بالا مرا
صائب » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۶:آتش افروز جنون شد دامن صحرا مرا - طشت آتش ریخت بر سر لاله حمرا مرا
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷ - در مدح ظفرخان:عزت دیگر بود در دامن صحرا مرا - می گذارد هر کجا خاری است سر در پا مرا
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۳:تر نسازد گریه های ابر نیسانی مرا - جوهر دیگر بود در گوهرافشانی مرا
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۴:نیست بر خاطر غباری از پریشانی مرا - جامه فتح است چون شمشیر عریانی مرا
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷:لب فرو بستم، زیان دارد زباندانی مرا - چشم پوشیدم نمیزیبید عریانی مرا
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۶:نیست پروای فنای خود دل وارسته را - تیغ خضر راه باشد دست از جان شسته را
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳:بند از زنجیر نتوان کرد دل وارسته را - میتواند زد به عالم پشت پای بسته را
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۴:پوست زندان است بر تن زاهد افسرده را - حاجت زندان دیگر نیست خون مرده را
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۵:می کنم از سینه بیرون این دل افسرده را - بشنوم تا چند بوی این چراغ مرده را؟
صائب » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۷:چند دارم در بغل پنهان دل افسرده را؟ - چند در فانوس دارم این چراغ مرده را؟
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶:بیتو از گلشن چه حاصل خاطر افسرده را؟ - خندهٔ گل دردسر میآورد آزرده را
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۸:کرد بی تابی فزون زنگ دل غم دیده را - پایکوبی آب شد این سبزه خوابیده را
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۹:از غبار خط فزون شد روشنایی دیده را - توتیای چشم باشد خاک، طوفان دیده را
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۰:از خسیسان چاره نبود مردم بگزیده را - می شود گاهی به برگ کاه حاجت، دیده را
صائب » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۸:پیش رویش چون کنم منع از گرستن دیده را؟ - چون کنم در شیشه این سیماب آتش دیده را؟
صائب » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۱:نیست پروای علایق طبع وحشتدیده را - خار نتواند گرفتن دامن برچیده را
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶:بر سر خود میکند ویران سرای دیده را - پختگی حاصل نشد اشک جهان گردیده را
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۸:یک نفس گر دور سازی از کنار آیینه را - می کند بی تابی دل سنگسار آیینه را
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱:ای ز بالای تو طوطی در کنار آئینه را - وز گل روی تو سامان بهار آئینه را
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۶:راز دل را می توان دریافت از سیمای ما - نشأه می تابد چو رنگ از پرده مینای ما
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰:گل درین گلشن کجا دارد سر پروای ما - خار هم از سرکشی کی می رود در پای ما
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۹:چه خوش باشد در آغوش آورم سرو روانش را - کنم شیرازه اوراق دل، موی میانش را
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴:از آن تیغی که آبش شست جرم کشتگانش را - ربودم دلنشین زخمی که میبوسم دهانش را
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۴:مجو از زاهدان خشک طینت گوهر عرفان - که از دریای گوهر، بهره خاشاک است ساحل را
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۵:معلم نیست حاجت در تپیدن کشته دل را - که خون رقص روانی می دهد تعلیم بسمل را
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۶:سفیدی های مو بیدار کی سازد سیه دل را؟ - که گلبانگ رحیل افسانه خواب است غافل را
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۷:به دنیای دنی بگذار جسم پای در گل را - که نتوان راست گردانیدن این دیوار مایل را
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۸:مهیا در دل تنگ است برگ عیش بلبل را - ز خود طرف کلاه غنچه بیرون آورد گل را
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۹:نکرد از ناله شبخیز با خود گرمخون گل را - نشد روشن چراغ از شعله آواز بلبل را
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۰:اگر آزاده ای بگذار اسباب تجمل را - که بی برگی به سامان می کند کار توکل را
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹:به هر منزل فزون دیدم ز هجران زاری دل را - خوشا حال جرس، فهمیده است آرام منزل را
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۳:ز ارباب تجرد نیست بر دل بار عالم را - سبکروحی فزون از حمل عیسی گشت مریم را
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۴:نه آسان است بر گردن گرفتن کار عالم را - سلیمان بار دیگر چون گرفت از دیو خاتم را؟
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۵:به جوش آورد باد نوبهاران خون عالم را - اگر چون غنچه از اهل دلی، دریاب این دم را
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷:شهید آن قد رعنا وصیت کرد همدم را - که بندد نیزه بالا در عزایش نخل ماتم را
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۰:نظر کن در ترازو داری آن خورشید تابان را - اگر در پله میزان ندیدی ماه کنعان را
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۱:به هم پیچد خط مشکین بساط حسن خوبان را - غبار خط لب بام است این خورشید تابان را
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۲:ز باران جمع گردد خاطر آشفته مستان را - رگ ابری کند شیرازه این جمع پریشان را
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۳:ز روی لاله گون متراش خط عنبرافشان را - مکن زنهار بی شیرازه دلهای پریشان را
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۴:مکن کوتاه در ایام خط زلف پریشان را - که باشد ناگزیر از مد بسم الله دیوان را
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۵:چه داند آن ستمگر قدر دل های پریشان را؟ - که سازد طفل بازیگوش کاغذباد قرآن را
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۶:مسخر کرد خط عنبرین رخسار جانان را - پری آورد در زیر نگین ملک سلیمان را
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۷:فروغ حسن از خط بیش گردد لاله رویان را - که خاموشی بود کمتر، چراغ زیر دامان را
صائب » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۶۲:نلرزد چون دل از دهشت چو برگ بیدپیران را؟ - که عینک هست میزان قیامت دوربینان را
صائب » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۶۳:به آسانی شود دلها مسخر گوشهگیران را - ید طولاست در صید مگسها عندلیبان را
صائب » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۶۴:کشید آن سنگدل از دست من زلف پریشان را - که سازد کعبه در ایام موسم جمع دامان را
صائب » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۶۵:ز نقصان گهر باشد گرانخیزی بزرگان را - که خودداری میسر نیست گوهرهای غلتان را
صائب » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۶۶:نشاط ظاهر از دل کی برد غمهای پنهان را؟ - گره نگشاید از دل خنده سوفار پیکان را
صائب » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۶۷:عدالت عمر جاویدان دهد فرمانروایان را - سبیل خضر کن همچون سکندر آب حیوان را
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵:به سان شانهات سرپنجه گردانم گریبان را - به چنگ آرم مگر زین دست آن زلف پریشان را
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۷:خموشی مهر خاموشی زند بر لب سخن چین را - که سازد غنچه لب بسته کوته دست گلچین را
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۸:طلایی شد چمن ساقی بگردان جام زرین را - بکش بر روی اوراق خزان دست نگارین را
صائب » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۷:فروغ عارضت پروانه سازد شمع بالین را - پر پرواز گردد چشم شوخت خواب سنگین را
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹:نمیبیند سرم چون شمع شبها روی بالین را - به چشم دیگران پیوسته بینم خواب شیرین را
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۰:چه پروا از عتاب و ناز عشاق بلاجو را - که عاشق مد احسان می شمارد چین ابرو را
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۱:به هر تردامنی منمای آن آیینه رو را - مبادا زنگ خجلت سبز سازد حرف بدگو را
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۲:تهی چشمان چه میدانند قدر روی نیکو را - نباشد جز گرانی بهره از یوسف ترازو را
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴:ز تیغش چاک شد دل، چون نهان سازم غم او را؟ - گریبان پاره شد گل را، کجا پنهان کند بو را؟
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۳:صفای ساعدت نیلی شمارد دست موسی را - بناگوش تو سازد تازه ایمان تجلی را
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲:بدل کردم به مستی عاقبت زهد ریایی را - رسانیدم به آب از یمن می بنیاد تقوی را
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۲:به عصیان مگذران زنهار ایام جوانی را - مکن صرف زمین شور، آب زندگانی را
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۳:مده از دست در پیری شراب ارغوانی را - شراب کهنه از دل می برد یاد جوانی را
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۴:به آهی می توان از خود برآوردن جهانی را - که یک رهبر به منزل می رساند کاروانی را
صائب » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۷۲:به خاموشی سرآور روزگار زندگانی را - اگر دربسته می خواهی بهشت جاودانی را
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰:از آن چشمی که میداند زبان بیزبانی را - نکویان یاد میگیرند طرز نکتهدانی را
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۶:می شود راز دل از جبهه نمایان ما را - نیست چون آینه پوشیده و پنهان ما را
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱:که خریدی ز غم گردش دوران ما را؟ - دیده گر مفت نمیداد به طوفان ما را
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۲:تا دل از روی تو شد مطلع انوار مرا - چشم خورشید شود خیره ز رخسار مرا
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۳:برسانید به خاک قدم یار مرا - که رسانید به جان این دل بیمار مرا
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸:هیچ دلسوزی نداند چارهٔ کار مرا - شمع بگریزد اگر بیند شب تار مرا
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۹:تا به کی در ته زنگار بود خنجر ما؟ - چند باشد چو زره زیر قبا جوهر ما؟
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۰:هست پیوسته به دریای کرم گوهر ما - چه کند خشکی عالم به دماغ تر ما؟
صائب » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۵:تا به کی دور بود سایه ابراز سر ما؟ - خشک باشد لب ما چون جگر ساغر ما
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱:نیلگون شد فلک از تیرگی اختر ما - گردد آئینه سیه تاب ز خاکستر ما
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۳:چه می کنند حریفان عشق صهبا را؟ - که آتش از دل خویش است جوش دریا را
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۴:فکنده ایم به امروز کار فردا را - ازین حیات چه آسودگی بود ما را؟
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۵:چه نسبت است به گردنکشی مدارا را؟ - قدح خراج به گردن نهاد مینا را
صائب » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳۰:(مده ز دست درین فصل جام صهبا را - که موج لاله به می شست روی صحرا را)
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵:ز آه گرمی آتش زنم سراپا را - ز یک فتیله کنم داغ جمله اعضا را
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۷:رساند ابر به جایی گهرفشانی را - که برد کوه غم از سینه ها گرانی را
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۸:دوام نیست چو ایام گل جوانی را - شتاب خنده برق است شادمانی را
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸:در آتش ار فکنم تخم مهربانی را - دهم به تربیتش آب زندگانی را
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۳:شکست رنگ می از ترک میگساری ما - نمک به چشم قدح ریخت هوشیاری ما
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸:قرار میبرد از خلق آه و زاری ما - به این قرار اگر مانده بیقراری ما
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۲۴:ابروی او نرفت ز مد نظر مرا - در زیر تیغ، زندگی آمد بسر مرا
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۲۵:پیچیده درد هجر تو بر یکدگر مرا - شاید غلط به نامه کند نامه بر مرا
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹:با هر که بد شوی فکنی از نظر مرا - منظور بودنی است بس است اینقدر مرا
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳۸:با زلف کار نیست رخ یار دیده را - ره می گزد چو مار، به منزل رسیده را
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳۹:طاقت کجاست روی عرقناک دیده را؟ - آرام نیست کشتی طوفان رسیده را
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰:تا یافتم رسایی دست کشیده را - آورده ام به چنگ مراد رمیده را
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۴۵:دادم ز شور عشق به سیلاب خانه را - کردم به خارخار بدل آشیانه را
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۴۶:از خصم کجروست چه غم راست خانه را؟ - تیر کج است آیه رحمت نشانه را
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۴۷:افتادگی برآورد از خاک دانه را - گردنکشی به خاک نشاند نشانه را
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹:بگذاشتم به هم بد و نیک زمانه را - آزادهام، نه دام شناسم، نه دانه را
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰۸:از خلق خبر نیست ز خود بی خبران را - با قافله کاری نبود فرد روان را
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰۹:استاد چه حاجت بود آن سرو روان را؟ - خط حاشیه دان می کند آن غنچه دهان را
صائب » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳۸:بلبل به ثنای تو گشوده است زبان را - گل غنچه به پابوس تو کرده است دهان را
صائب » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۹:بگذار شود زیر و زبر جسم گران را - تا چند عمارت کنی این گور روان را؟
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:فصل گل روی تو جوان ساخت جهان را - حسن تو ازین باغ برون کرد خزان را
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۱۲:دلگیر کند غنچه من صبح وطن را - در خاک کند کلفت من سرو چمن را
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲:چشمت به فسون بسته غزالان ختن را - آموخته طوطی ز نگاه تو سخن را
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳۶:برق سبک عنان را پروای خار و خس نیست - دام و قفس چه سازد با دل رمیده ما؟
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰:تا پیش پای بیند دور از تو دیدهٔ ما - نزدیک کرده ره را پشت خمیدهٔ ما
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۵۹:باده روشن کز او شد دیده ساغر پر آب - می شود نور علی نور از فروغ ماهتاب
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶۰:از لطافت بس که دارد چهره او آب و تاب - آفتابی می شود رنگش ز سیر ماهتاب
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶۱:از تهیدستی است در مغز چنار این پیچ و تاب - چشم ظاهربین ز بی دردی کند جوهر حساب
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶۲:حسن آن لبهای میگون بیش گردد در عتاب - می دواند ریشه در دل از رگ تلخی شراب
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶۳:صبح روشن شد، بده ساقی می چون آفتاب - تا به روی دولت بیدار برخیزم ز خواب
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶۴:می نماید چشم شوخ از پرده شرم و حجاب - برق عالمسوز را مانع نمی گردد سحاب
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶۵:بس که افکنده است پیری در وجودم انقلاب - خواب من بیداری و بیداریم گشته است خواب
صائب » دیوان اشعار » غزلیات ترکی » غزل شمارهٔ ۲:عاشقین گوز یاشینه رحم ایله مز اول آفتاب - آغلاماق ایلن آپارماز اود الیندن جان کباب
صائب » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵ - در صفت گرما و مدح شاه عباس دوم:بس که شد تفسیده عالم از فروغ آفتاب - چون پر پروانه می سوزد کتان در ماهتاب
صائب » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۷ - در مدح نواب ظفرخان:این چنین هجران اگر دارد مرا در پیچ و تاب - زود خواهد خیمه عمرم شدن کوته طناب
صائب » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۵:گریه مستانه بیمِیْ میکند ما را خراب - سیل بیکارست چون از خود برآرد خانه آب
صائب » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۶:از ترحم حسن جولان مینماید در نقاب - ساقی از بیظرفی ما میکند در باده آب
صائب » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۷:میشود در دور خط عاشق ز جانان کامیاب - بیشتر گردد دعا در دامن شب مستجاب
کلیم » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۱ - در مدح شاه جهان صاحبقران ثانی:در کف شاه جهان آن ثانی صاحبقران - نیزه را بین جلوه گر چون برق لامع از سحاب
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۲۳:عالمی را روی شرم آلود او دیوانه ساخت - شمع در فانوس کار یک جهان پروانه ساخت
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰:نه همین سودای ابرویت مرا دیوانه ساخت - برهمن از شوق او محراب در بتخانه ساخت
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۶۱:خال یا در گوشه چشم است یا کنج لب است - از مکان ها دزد را دایم کمینگه مطلب است
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۵:سردمهریهای دوران را تلافی از تب است - سوزن خار ملامتها ز نیش عقرب است
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۶۲:من به دوزخ می روم، زاهد اگر در جنت است - دوزخ ارباب معنی صحبت بی نسبت است
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۶۳:اهل معنی را تماشا مانع جمعیت است - حلقه چشمی که شد حیران، کمند وحدت است
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۶۴:حیرت شبنم درین گلزار عین حکمت است - رتبه بینایی هر کس به قدر حیرت است
صائب » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۶:لعل جان بخش ترا خط دورباش آفت است - نیل چشم زخم آب زندگانی ظلمت است
صائب » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۷:قسمت روشندلان از زندگانی کلفت است - چشمه حیوان ز آه خود نهان در ظلمت است
صائب » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۹:بی دماغان را نرنجاندن به صحبت منت است - پیش عزلت دوستان تقصیر خدمت، خدمت است
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۷:در شراب صحبت احباب زهر غفلت است - گر به چاه افتد کسی بهتر ز دام صحبت است
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۶۸:حفظ دولت در پریشان کردن سیم و زرست - مد احسان رشته شیرازه این دفترست
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۶۹:نعمت الوان دنیا مایه دردسرست - خون فاسد در بدن آهن ربای نشترست
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۷۰:عاشق پروانه مشرب را چه پروای سرست؟ - رشته این شمع بی پروا کمند صرصرست
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۷۱:در شب مهتاب می را آب و تاب دیگرست - باده و مهتاب با هم همچو شیر و شکرست
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۷۲:دل چنین زار و نزار از اختر بد گوهرست - شعله لاغر این چنین از چشم تنگ مجمرست
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۷۳:عشرت روی زمین در چرب نرمی مضمرست - رشته هموار را بالین و بستر گوهرست
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۷۴:روز ما با شب یکی زان آفتاب انورست - زنگ این آیینه از تردستی روشنگرست
صائب » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۰:شیوه چشم کبود از چشم ها دلکشترست - خانه چینی نما را آب و تاب دیگرست
صائب » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۲:راحت مرگ فقیران ز اغنیا افزونترست - کفش تنگ از پا برون کردن حضور دیگرست
صائب » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۳:نیست شاه آن کس که او را تاج گوهر بر سرست - هر که را سد رمق هست از جهان، اسکندرست
صائب » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۴:صندل بی مغز عالم گرده دردسرست - نوش این محنت سرا آهن ربای نشترست
صائب » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۵:آنچه ما را از شراب زندگی در ساغرست - خوردنش خون دل است و ماندنش دردسرست
صائب » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۹۸:عقل شرع باطن است و شرع عقل ظاهرست - هر که سرمی پیچد از فرمان ایشان کافرست
کلیم » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵ - بث الشکوی و موعظه، مختوم بستایش سخن:دست از آن ماست گر دست فلک بالاترست - گرچه خاکستر بود برتر، مقدم اخگرست
کلیم » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۰ - در وصف اورنگ پرجلال شاه جهان:پادشاها پایه تختت بود تاج سپهر - دولت گردون نگر کش یکسر و چار افسرست
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱۲:با کمال احتیاج، از خلق استغنا خوش است - با دهان خشک مردن، بر لب دریا خوش است
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸:نوبهار آمد دگر دنیا خوش و دلها خوش است - خانه در رهن شراب اولی است تا صحرا خوش است
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۵۱:جان غافل را سفر در چار دیوار تن است - پای خواب آلود را منزل کنار دامن است
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۵۲:هستی دنیای فانی انتظار مردن است - ترک هستی ز انتظار نیستی وارستن است
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۵۳:حاصل شمشیر برق از کشت ما خون خوردن است - باد دستی خرمن ما را دعای جوشن است
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۵۴:در تعلق کوه آهن در شمار سوزن است - در تجرد سوزنی همسنگ کوه آهن است
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۵۵:اتفاق دوستان با هم دعای جوشن است - سختی از دوران نبیند دانه تا در خرمن است
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۵۶:مجلس امشب از فروغ لاله رویان روشن است - بی خبر هر سو که می غلطد نگاهم گلشن است
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۵۷:از عزیزان دیده پوشیده من روشن است - بوی پیراهن کلید خانه چشم من است
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۵۸:تن چون شد از زخم جوهردار، حصن آهن است - دل مشبک چون شد از پیکان، دعای جوشن است
صائب » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۰۴:بی خبر از غفلت خویش است تا جان در تن است - پای خواب آلود بیدارست تا در دامن است
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۱:آنکه زخمی از زبان او نخوردم سوسن است - وانکه بر عیبم ندوزد چشم بدبین سوزن است
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۸۳:خاکساری تا دلیل جان آگاه من است - می کند هموار هر چاهی که در راه من است
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶:هر قدم لغزیدنی فرش قدمگاه من است - چاه راهم چون قلم پیوسته همراه من است
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۳۸:خلق، دشوار جهان را بر من آسان کرده است - تازه رویی بر من آتش را گلستان کرده است
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۳۹:تا که را قسمت شهید سنگ طفلان کرده است؟ - بید مجنون گیسوی ماتم پریشان کرده است
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۸:دجله اشک از بهار شوق طغیان کرده است - رازهای سینه را خاشاک طوفان کرده است
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۶۴:من نمی گویم ز گلزارت کسی گل چیده است - رنگ آن سیب زنخدان اندکی گردیده است
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۶۵:مهربانی از میان خلق دامن چیده است - از تکلف، آشنایی برطرف گردیده است
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۶۶:در بهشت است آن که چشمش از جهان پوشیده است - بر سر گنج است پایی کز طلب خوابیده است
صائب » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۸۰:گل ز تیغ غمزهاش در خاک و خون غلتیده است - چشم خورشید از غبار خط او ترسیده است
صائب » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۱۲:بس که بر آن پیکر سیمین قبا چسبیده است - هر که او را در قبا دیده است، عریان دیده است!
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۶:تا بنام من زبان خامه ات گردیده است - از نگینم می رود بیرون ز بس بالیده است
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۷:چشم پوشیدن ز نیک و بد چراغ دیده است - روشنی دل را ز نور دیده ها پوشیده است
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۷۲:دل به سر رفته است تا آن نقش پا را دیده است - فرصتش بادا که محراب دعا را دیده است
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷:دل رفیقانِ رهِ خوف و رجا را دیده است - شوق پابرجا و صبر بیوفا را دیده است
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۷۷:بحث با جاهل ، نه کارِ مردمِ فرزانه است - هر که با اطفال می گردد طرف دیوانه است
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۷۸:این که روزی بی تردد می رسد افسانه است - پنجه کوشش کلید رزق را دندانه است
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۷۹:بوسه گاه جان ما آخر لب پیمانه است - خاک ما چون درد می در گوشه میخانه است
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۸۰:گردش گردون به چشمم گردش پیمانه است - عالم از کیفیت حسن تو یک میخانه است
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۸۱:هر که غافل را نصیحت می کند دیوانه است - خواب غفلت برده را طبل رحیل افسانه است
صائب » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۱۴:هر که با بی نسبتان گردد طرف، دیوانه است - روی گردانیدن اینجا حمله مردانه است
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۳:سیل در اقلیم ما پیرایه بند خانه است - رخنه مانند قفس آرایش کاشانه است
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۹۳:شد چو عالمگیر غفلت، جاهل و دانا یکی است - خانه چون تاریک شد بینا و نابینا یکی است
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷:گر به قسمت قانعی بیش و کم دنیا یکی است - تشنه چون یک جرعه خواهد کوزه و دریا یکی است
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۵۸:(عشق عالمسوز را با حسن و ایمان کار نیست - گردن ما در کمند سبحه و زنار نیست)
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۵۹:توبه همصحبتان بر خاطر ما بار نیست - راه امن بیخودی را کاروان در کار نیست
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۶۰:پاره های دل گران بر دیده خونبار نیست - جای در چشم است آن کس را که بر دل بار نیست
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۶۱:عشقبازی کار هر حلاج دعوی دار نیست - هر کمانی در خور طاق بلنددار نیست
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۶۲:افسر زرین سر آزاده را در کار نیست - نقش عیب کاسه چینی است چون مودار نیست
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۶۳:گر نمی جوشیم با می از سر انکار نیست - غفلت سرشار ما را باعثی در کار نیست
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۶۴:رحمت ایزد نصیب مردم هشیار نیست - پیش ارباب کرم جرمی چو استغفار نیست
صائب » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۱۹:جز حریم دل کز آب و گل در او آثار نیست - رو به هر جانب که می آری به جز دیوار نیست
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۴:راحتی دارم که با سودای عشقم کار نیست - ورجگر سوزی ندارم آهم آتشبار نیست
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۷۲:کوری خود گر نبینند اهل دنیا دور نیست - هیچ کوری در مقام و مسکن خود کور نیست
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۷۳:هر که از دل دور باشد در نظر منظور نیست - هست دایم در نظر آن کس که از دل دور نیست
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۳:تا نمی گریم چراغ دیده ام را نور نیست - سیل اگر باز ایستد ویرانه ام معمور نیست
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۷۴:وصل زلف او به دست کوشش تدبیر نیست - دوری این راه از کوتاهی شبگیر نیست
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۷۵:روی سخت کوه را پروایی از شمشیر نیست - در گرانجان تبت وارونه را تأثیر نیست
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۷۶:حسن را جز چشم حیران، دست دامنگیر نیست - عکس را پای سفر ز آیینه تصویر نیست
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۴:چاره خاموشی بود هر جا سخن در شیر نیست - تیر بر سنگ آزمودن جز زیان تیر نیست
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۰۷:هیچ لب زیر فلک بی ناله جانکاه نیست - تار و پود عالم امکان به غیر از آه نیست
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۰۸:دلبر از دل نیست غافل، دل اگر آگاه نیست - شاه با تخت است دایم، تخت اگر با شاه نیست
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۰۹:روی هفتاد و دو ملت جز در آن درگاه نیست - عالمی سرگشته اند و هیچ کس گمراه نیست
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۳:سیر گل امسال از تنهائیم دلخواه نیست - ز آشنایان غیر بلبل کس بمن همراه نیست
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۸:در طریق خودنمائی شیوه دلخواه نیست - غیر دعوی بلند و همت کوتاه نیست
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۲۱:سرو مینا را تذروی بهتر از پیمانه نیست - شمع را در بزم دلسوزی به از پروانه نیست
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۲۲:غفلت تر دامنان را حاجت پیمانه نیست - چشم خواب آلود نرگس گوش بر افسانه نیست
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۲۳:عشق را دارالامانی چون دل دیوانه نیست - گنج را بر دل غبار از صحبت ویرانه نیست
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۶:حسن اگر در پرده باشد عشق ازو دیوانه نیست - بر چراغ روز بال افشانی پروانه نیست
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۲۴:زان لب شیرین که در هر گوشه صد فرهاد داشت - بوسه ای برد از میان ساغر که صد فریاد داشت
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۲۵:بی تو امشب هر سر مویم جدا فریاد داشت - هر رگم در آستین صد نشتر فولاد داشت
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۹:کوهکن تعلیم خارا سفتن از استاد داشت - هر چه کردار از کاوش مژگان شیرین یاد داشت
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۳۴:آن لب نو خط غباری از دل ما برنداشت - آب خضر از دل سیاهی فکر اسکندر نداشت
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۳۵:پاس یک بیدار دل گردون بد گوهر نداشت - نور بینش با هزاران دیده اختر نداشت
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۵:زین چمن عاشق ز نخل عیش هرگز برنداشت - غیر زخم خونچکان هرگز گلی بر سر نداشت
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۴۰:هر که از عالم مجرد شد غم عالم نداشت - مالک دینار شد هر کس که یک در هم نداشت
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۱:چشم دلجوئی دلم از مردم عالم نداشت - داغ من مرهم ندید و راز من محرم نداشت
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۴۵:دست ما چون سرو هرگز بخت دامانی نداشت - هرگز این بی حاصل از ایام، سامانی نداشت
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳:ابر را دیدیم چون ما چشم گریانی نداشت - برق هم کم مایه بود از شعله سامانی نداشت
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۷۹:سبزه خط صفحه رخسار جانان را گرفت - طوطی خوش حرف از آیینه میدان را گرفت
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۸۰:زنگ خط آیینه رخسار جانان را گرفت - سبزه بیگانه آخر این گلستان را گرفت
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱:دل ز ناوکهای بیداد تو پیکان را گرفت - تشنهلب از ابر رحمت آب باران را گرفت
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹۰:خط گل روی عرقناک ترا در بر گرفت - روی این دریای گوهرخیز را عنبر گرفت
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲:پنبهها بر روی داغ از آتش دل در گرفت - وقت مرهم خوش که بازم سوختن از سر گرفت
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹۴:تا غبار خط به گرد عارضش منزل گرفت - آسمان آیینه خورشید را در گل گرفت
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۵:شیوهٔ نادان بود بر عاشق بیدل گرفت - بر اصول رقص بسمل کی کند عاقل گرفت؟
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۰۸:تا جنون انجمن افروز دل خونین است - دیده شیر مرا شمع سر بالین است
صائب » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۰۷:یک سر زلف تو در چین و یکی ماچین است - چشم بد دور ازان ملک که حدش این است
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴:باده در دور غمت بسکه نشاط افزا نیست - پنبه را نیز سر همدمی مینا نیست
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۹۵:آه من مد رسایی است که پایانش نیست - بخت من ابر سیاهی است که بارانش نیست
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۸:گنج دردش که به جز ناله نگهبانش نیست - مخزنی بهتر ازین سینه ویرانش نیست
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۹۸:در قناعت لب خشک و مژه پر نم نیست - عالمی هست درین گوشه که در عالم نیست
صائب » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۴۰:گرچه رخسار ترا آب طراوت کم نیست - اثر گریه ما هیچ کم از شبنم نیست
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۸:هیچگه جوش سرشک از مژه ما کم نیست - اینقدر آب سزاوار گل آدم نیست
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۸۴:به دل چو کوه، گران گرچه این کهن دیرست - غنیمت است که سیلاب ما سبکسیرست
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۸۵:ز سیم و زر نظر بی نیاز ما سیرست - غبار خاطر ارباب فقر اکسیرست
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۸۶:به هر که می نگرم زیر چرخ دلگیرست - که میهمان لئیم از حیات خود سیرست
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۵:همیشه کارم در کار خیر تأخیرست - که توبه مانده درست و بهار کشمیرست
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۳۰:زبان شکوه من چشم خونفشان من است - چو طفل بسته زبان گریه ترجمان من است
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۳۱:شراب کهنه که روشنگر روان من است - مصاحب من و پیر من و جوان من است
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶:شکفت غنچه ولی موسم خزان من است - فروغ عارض گل برق آشیان من است
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۳۴:منم که معنی بیگانه آشنای من است - نهال خامه من باغ دلگشای من است
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۶:منم که تنگدلی باغ دلگشای من است - به دستم آبله جام جهاننمای من است
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۵۸:هنوز خنده ازان لب بدر نیامده است - نمک به پرسش داغ جگر نیامده است
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۲:هنوز طُرّهٔ او تا کمر نیامده است - ز پیچ و تاب رگ جان خبر نیامده است
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۷۲:فضای دشت ز خونین دلان گلستانی است - ز خود برآ که عجب دامن بیابانی است
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۷۳:سفر نکردن ازان کشور از گرانجانی است - که مرگی دل و قحط غذای روحانی است
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵:کسی که مانده به بند لباس زندانی است - پریدن از قفس نام و ننگ عریانی است
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۹۷:به آبداری لعل تو هیچ گوهر نیست - به این صفا، گهری در ضمیر کوثر نیست
صائب » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۵۳:چه شد که مجلس ما را ز شمع زیور نیست - بیاض گردن مینا ز صبح کمتر نیست
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۱:چو هست قدرت دست و دل توانگر نیست - صدف گشاده کفست آنزمان که گوهر نیست
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۰۳:کرم در آب و گل چرخ تنگ میدان نیست - به روزنامه خورشید، مد احسان نیست
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۰۴:کدام شب نی کلک من آتش افشان نیست؟ - کدام روز که شیری درین نیستان نیست؟
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۰۵:سزای خواب بود دیده ای که گریان نیست - نفس و بال بود بر دلی که نالان نیست
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵:علاج عاشق دلگیر سیر بستان نیست - به چشم تنگدلان غنچه کم ز پیکان نیست
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۰۷:فضای چرخ مقام نفس کشیدن نیست - مسوز شمع در آن خانه ای که روزن نیست
صائب » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۴۹:ترا که برق بلا خوشه چین خرمن نیست - خبر ز حال من و تنگدستی من نیست
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۱:براه عشق تو جز اشک و آه با من نیست - از آن متاع چه بهتر که باب رهزن نیست
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۱۸:طریقِ مردمِ سنجیده خودستایی نیست - که کارِ آتشِ یاقوت ژاژخایی نیست
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۱۹:ز بس که طاعت خلق جهان خدایی نیست - قضا کنند نمازی که آن ریایی نیست!
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۲۰:میان خوی تو و رحم آشنایی نیست - وگرنه بوسه و لب را ز هم جدایی نیست
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۲۱:ز دام سوختگان عشق را رهایی نیست - ز لفظ، معنی بیگانه را جدایی نیست
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۸:به ملک حسن که فیضی ز آشنائی نیست - در آشنائی خورشید روشنائی نیست
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۲۵:به این نشاط که دل سر به تیغ یار گذاشت - کدام تشنه لب خود به جویبار گذاشت؟
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۶:چمن ز سردی ایام برگ و بار گذاشت - خوش آنکه عاریتی را به اختیار گذاشت
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۳۷:ز دیده رفت و قرار از دل شکیبا رفت - شکست در جگرم سوزن و مسیحا رفت
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۷:ز بسکه سر زده مژگان او بدلها رفت - حدیث شوخی و بیباکیش بهر جا رفت
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۸۰:دستی که ریزشی نکند شاخ بی برست - نخلی که میوه ای ندهد خشک بهترست
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۸۱:در بحر شعر، خامشی از لاف بهترست - دست بلند، حجت عجز شناورست
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۸۲:خال لب تو داغ دل آب کوثرست - پنهان تبسمت نمک شور محشرست
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۸۳:پرواز من به بال و پر تیغ و خنجرست - هر زخم، مرغ روح مرا بال دیگرست
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۸۴:آن را که در وطن لب نانی میسرست - سی شب ز ماه عید سرایش منورست
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۸۵:سرچشمه نشاط دل پاک گوهرست - تا دل شکفته است، سخن تازه و ترست
کلیم » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳ - در مدح صاحبقران ثانی ابوالمظفر شاه جهان:در دور ما زمانه گلستان بی درست - عیش رسا چو رزق مقرر مقدرست
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۰۲:رخساره ترا ز عرق دیده بان بس است - شبنم برای تازگی گلستان بس است
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۹:یک شهر سنگدل را یک سختجان بس است - جائی که صد خدنگ بود یک نشان بس است
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۲۷:مرگ سبکروان ، طلب آرمیدن است - چون نبض، زندگانی ما در تپیدن است
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۳:آزادگی ز منت احسان رمیدن است - قطع امید دست طلب را بریدن است
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۷۹:دود دلی ز ابر گهربار مانده است - داور تری ز قلزم زخار مانده است
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۵:بر دل ز بس غبار کدورت نشسته است - بیچاره ناله در ته دیوار مانده است
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۸۵:هر کس بیاض گردن او را ندیده است - افسانه ای ز صبح قیامت شنیده است
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۸۶:لعلت به خنده پرده گل را دریده است - آیینه از رخت گل خورشید چیده است
صائب » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۶۷:دل بی خیال طایر شهپر بریده است - بی فکر روح پای به دامن کشیده است
صائب » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۶۸:از پسته تو شور ملاحت چکیده است - صبح صباحت از گل رویت دمیده است
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۲:پیوسته دل ز قطع امید آرمیده است - راحت درین چمن بر نخل بریده است
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۴۴:ما را دماغ جنگ و سر کارزار نیست - ورنه دل دو نیم کم از ذوالفقار نیست
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۴۵:دلهای آرمیده به مطلب سوار نیست - رحم است بر کسی که دلش برقرار نیست
صائب » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۳۷:ما را شکایت از سخن تلخ یار نیست - این گوشمال هیچ کم از گوشوار نیست
صائب » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۳۸:ما را کنار و بوس توقع ز یار نیست - دریای بی قراری ما را کنار نیست
صائب » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۳۹:در گریه بی رخت مژه را اختیار نیست - در رشته گسسته گهر را قرار نیست
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۵:ما را طپیدن از غم دنیا شعار نیست - صد شکر کآب طینت ما موجدار نیست
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۴۸:داغم چو آفتاب سیاهی پذیر نیست - چون صبح چاک سینه من بخیه گیر نیست
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۴۹:از بخت تیره اهل سخن را گزیر نیست - روی نگین ساده سیاهی پذیر نیست
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۴:جز قامتت بچشم و دلم جای گیر نیست - مهمان خانه های کمان غیر تیر نیست
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۵۰:چشم تو چون ز مستی غفلت فراز نیست - تهمت چه می نهی که در فیض باز نیست
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۵۱:حسن ترا که ناز به اهل نیاز نیست - این ناز دیگرست که پروای ناز نیست
صائب » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۴۰:عمر عزیز قابل سوز و گداز نیست - این رشته را مسوز که چندان دراز نیست
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۲:صبرم حریف دوری طاقتگداز نیست - شام غم است این سر زلف دراز نیست
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۷۸:دل کار خود به دامن پاک دعا گذاشت - اغیار را به باطن مهر و وفا گذاشت
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۲:دل کار خود بطالع ناساز واگذاشت - شمع اختیار خویش بباد صبا گذاشت
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۷۹:روزی که عشق داغ مرا بر جگر گذاشت - از شرم، لاله پای به کوه و کمر گذاشت
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۷:امسال نوبهار قدم پیشتر گذاشت - گل نیز از بساط چمن پا بدر گذاشت
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۸۵:روزی که حرف عشق مرا بر زبان گذشت - چون خامه مد زخم من از استخوان گذشت
صائب » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۴۱:گفتی نمی توان ز لب دلستان گذشت - گر بگذری ز وادی جان می توان گذشت
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۱:پیری رسید و موسم طبع جوان گذشت - ضعف تن از تحمل رطل گران گذشت
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۹۶:دل راه اشک گرم به مژگان تر گرفت - افسوس کاین گره سر راه گهر گرفت
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۳:دل دامن مجاورت چشم تر گرفت - با طفل اشک صحبت دیوانه درگرفت
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۹۷:بتوان به آه کام دل از آسمان گرفت - زور کمان به گرمی آتش توان گرفت
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۹:دلها بیک نظاره ز نظارگان گرفت - از یک گشاد تیر بلا صد نشان گرفت
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۰۰:چون گوشه کلاه به پروانه نشکنم؟ - داغ از میان سوختگان دست من گرفت
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶:از پیچ و تاب فکر تنم صد شکن گرفت - آسان نمیتوان سر زلف سخن گرفت
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۶۳:زان خرمن گل حاصل ما دامن چیده است - زان سیب ذقن قسمت ما دست گزیده است
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۶۴:رخسار تو روز سیه ریش ندیده است - زلف سیهت مفلسی دل نکشیده است
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۶۵:از عشق دلی نیست که زخمی نچشیده است - این سیل سبکسیر به هر کوچه دویده است
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸:دل از سر کوی تو اگر پای کشیده است - باز آمدنش زودتر از رنگ پریده است
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۸۱:دلبستگی خلق به عمر گذران چیست؟ - استادگی عکس درین آب روان چیست؟
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴:دائم گله چرخ دلا ورد زبان چیست؟ - گر ناوک خاری رسدت جرم کمان چیست؟
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۸۶:آن را که بود تیغ زبان بی لب نان نیست - روزی ز دل خود بود آن را که دهان نیست
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۸۷:لب بسته ما بیخبر از راز جهان نیست - بسیار بود حرف کسی را که زبان نیست
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۸۸:منظور من آن موی میان است و میان نیست - رزق من ازان تنگ دهان است و دهان نیست
صائب » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۳۳:ارباب حیا را لب نانی ز جهان نیست - روزی ز دل خود خورد آن را که زبان نیست
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸:رفتن ز درت کار من دل نگران نیست - گر کشته شوم خونم از آن کوی روان نیست
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۲۲:در خون کشد نظر را حسنی که بی حجاب است - تیغ برهنه باشد رویی که بی نقاب است
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶:گر آه و ناله داری در ملک عشق باب است - بد یمن شادمانی چون خانهٔ حباب است
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۴۵:از نظر هرگز خیالش دور نیست - یک نفس دریای ما بی شور نیست
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۳:روشنی در خانه معمور نیست - نیست یک ویرانه کان پر نور نیست
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۴۹:بی یار بهار دلنشین نیست - این پنبه داغ یاسمین نیست
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۷:آن یار گزین که خشمگین نیست - خوشبوست گلی که آتشین نیست
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۵۵:حلقه آه مرا سپهر نگین است - گریه من روشناس روی زمین است
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۹:ز اختر طالع که مهر او همه کین است - خیر ندیدیم اگر چه خیر درین است
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۱۱:از لب منصور راز عشق بر صحرا فتاد - پرده دریا درد موجی که بی پروا فتاد
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۱:نه ز می هرجا تنکظرفی که برد از پا فتاد - آنکه لاف پهلوانی زد هم از صهبا فتاد
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۴۳:لاله شبنم فریبت برگ گل را آب کرد - در مذاق لعل، آب و رنگ را خوناب کرد
صائب » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۷۷:عالمی را لعل او مست از شراب ناب کرد - چشمه حیوان همین یک خضر را سیراب کرد
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۰:کی تغافل می تواند عاشق بیتاب کرد - چون توان با تشنگی قطع نظر از آب کرد
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۳۱:هر سخنسازی به آن آیینه رو همخانه شد - طوطی بی طالع ما سبزه بیگانه شد
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۳۲:آشنای حق شد آن کس کز جهان بیگانه شد - هر که زین دریا برآمد گوهر یکدانه شد
صائب » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۹۹:دل فتاد از چشم مست یار تا فرزانه شد - تا ز جوش افتاد می آواره از میخانه شد
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۰:بسکه حرف قامتت ورد دل دیوانه شد - سینه از مشق الف مانند لوح شانه شد
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۳۳:از سیاهی دل به تقصیرات خود بینا نشد - مستی طاوس کم از عیب پیش پا نشد
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۳۴:درد من خاطرنشان یار بیپروا نشد - خدمت چشم ترم در راه او مجرا نشد
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۵:بخیه های زخم با شیرازه اعضا نشد - در غمت جمعیت خاطر نصیب ما نشد
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۴۱:نقطه خال لبت خط بر سویدا میکشد - در گوشت حلقه در گوش ثریا میکشد
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۴۲:منعم از دلبستگی آزار دنیا میکشد - تا گهر دارد صدف تلخی ز دریا میکشد
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۰:صاحب همت که دست از کار دنیا میکشد - کی دگر زان دست خار یأس از پا میکشد
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۹۸:در دل شب هر که جامی از می احمر زند - صبحدم با آفتاب از یک گریبان سرزند
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۶:زاهد ازتر دامنی دامن چو بر اخگر زند - سبزه جای دود از آتش همان سر بر زند
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۱۰:پرده پوشی عشق عالمسوز را پیدا کند - پرده تبخال تب را بیشتر رسوا کند
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۱۱:عشق شورانگیز اگر جا در دل خارا کند - کعبه را چون محمل لیلی جهان پیما کند
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۱۲:هر که بال و پر چو سرو از همت والا کند - سیر با استادگی در عالم بالا کند
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۱۳:می به جرأت در قدح در پای خم مینا کند - دخل دریا ابر را در خرج بی پروا کند
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۱۴:پیش ابر نوبهاران چون صدف لب وا کند - شور غیرت زندگی را تلخ بر دریا کند
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۰:کی بود سرگشتگی ها را دل از سر واکند - خویش را دیوانه یک شهر و یک صحرا کند
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۲:گر کرم در طبع نبود بادهاش پیدا کند - شیشه می ترک سر از همت صهبا کند
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۴۲:جذبه عاشق اثر در سنگ خارا میکند - کوهکن معشوق خود از سنگ پیدا میکند
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۴۳:سیل اشکم گوهر راز آشکارا میکند - آنچه پنهان کردهام سیما هویدا میکند
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۴۴:هرکه آن لبهای میگون را تماشا میکند - چشم میپوشد ز حیرانی دهن وا میکند
صائب » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۹۳:در دل معشوق جای خود ادب وا می کند - بهله از کوتاه دستی بر کمر جا می کند
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۸:داغ اگر بر روی همچون برگ گل جا میکند - زخم خون گر مست در دل جای خود وامیکند
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۴۹:مست ناز من ز ساغر تا لبی تر میکند - از لب میگون دو چندان می به ساغر میکند
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۵۰:تشنه جانان را کجا سیراب ساغر میکند؟ - ریگ در یک آب خوردن بحر را بر میکند
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۵۱:سیرچشمی تنگدستان را توانگر میکند - موم را این بحر گوهرخیز عنبر میکند
صائب » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۲۲:روح را با تن شکمپرور برابر میکند - بادبان را کشتی پربار لنگر میکند
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۶:اجتناب از آهم آن مغرور خود سر میکند - پادشاهست احتراز از گرد لشکر میکند
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۵۷:گر جلا آیینههای تیره را نم میکند - عاشقان را هم می گلرنگ خرم میکند
صائب » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۴۲:داغ عاشق سازگاری کی به مرهم میکند؟ - لاله این باغ خون در چشم شبنم میکند
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۴:بخت بد جایی که پای کینه محکم میکند - سنگ باران گشت راحت را ز شبنم میکند
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۶۵:خط غزال چشم را آهوی مشکین میکند - چهرههای ساده را بتخانه چین میکند
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۶۶:تیشه را از خون خود فرهاد رنگین میکند - زهر غیرت مرگ را در کام شیرین میکند
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۷:شُکر گویم هرچه غم با جان مسکین میکند - در مذاقم مرگ را دور از تو شیرین میکند
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۱۸:تا خیال آن بهشتی رو مرا منظور بود - پرده های چشم حیرانم نقاب حور بود
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۱۹:یاد ایامی که بزم عیش ما معمور بود - مغز ما از نشأه می پرده دار حور بود
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۳:پایمزد عجز ما بیداد دست زور بود - آنچه کرد اصلاح عیش تلخ بخت شور بود
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۲۰:ذوق خاموشی مرا روزی که دامنگیر بود - گرد را هم سرمه سای ناله زنجیر بود
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۶:تا دل دیوانه بود از عافیت دلگیر بود - همچو شیون خانه زاد حلقه زنجیر بود
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۴۱:صورت شیرین اگر از لوح خارا میرود - از دل سنگین ما نقش تمنا میرود
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۴۲:کی ز سیل گرمرو بر روی صحرا میرود؟ - آنچه از مژگان تر بر چهرهٔ ما میرود
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۴:نه به می گرد کدورت از دل ما میرود - غم ازین ویرانه هم از تنگی جا میرود
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۴۳:چون خرامان از نظر آن سرو قامت می رود - همچو سیل از پیش، پای کوه طاقت می رود
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۴:دل ز جا رفت، از پی آن سرو قامت میرود - میپرد چشمم به استقبال حیرت میرود
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۴۵:مفلس از بزم شراب ما توانگر میرود - ابر اینجا تا کمر در آب گوهر میرود
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۱:بیستمکش صبر و آرام از ستمگر میرود - میرود دریا ز پی، ساحل چو پستر میرود
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۴۶:از نظر یک دم که آن شکل و شمایل میرود - حاصل دریا و کان از دیده و دل میرود
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۷:عمر سیرش کوته است ار جورت از دل میرود - چند گامی از ضرورت مرغ بسمل میرود
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۵۵:در سخن گفتن خطای جاهلان پیدا شود - تیر کج چون از کمان بیرون رود رسوا شود
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۵۶:در دل هرکس که ذوق جستجو پیدا شود - قطره اش در عین گوهر واصل دریا شود
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۵۷:هر که پیوندد به اهل دل، به جان بینا شود - هر چه رزق طوطی از شکر شود گویا شود
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۵۸:دل ز قید جسم چون آزاد گردد وا شود - چون حباب از خود کند قالب تهی دریا شود
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۹:خصم گو ایمن نشین گر دست ما بالا شود - تیشه بر پا میزنیم آن دم که دست از ما شود
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۷۳:گفتگو از عقد دندان گوهر غلطان شود - پوچ گو گردد کهنسالی که بی دندان شود
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۷۴:حسن چو بی پرده شد دلها به خون غلطان شود - خاک اطلس پوش گردد تیغ چون عریان شود
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۹:سرفراز آن سر که فارغ از غم سامان شود - بر سرت گل زن که از دستار روگردان شود
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۷۵:حرف زن تا بر لب عیسی نفس سوزن شود - روی بنما تا سواد طوطیان روشن شود
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۷۶:خاک نتواند حجاب دیده روشن شود - دیده روشن چراغی نیست بی روغن شود
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۹:دست خشک بخت من هر جا که تخم افکن شود - وقت حاصل چون شود خاکسترش خرمن شود
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۷۸:از حریصان تشنه چشمی حرص را افزون شود - خاک هیهات است سیر از طعمه قارون شود
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۹:هر زمان بر روی کارم رنگ دیگرگون شود - باده ام در جام گرد آب و آبم خون شود
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۸۲:عیب پاکان زود بر مردم هویدا میشود - در میان شیر خالص موی رسوا میشود
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۸۳:با وجود مرگ، کی هستی گوارا میشود؟ - تلخی ماتم کجا شیرین به حلوا میشود
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۸۴:دل به دشمن چون ملایم شد مصفا میشود - سنگ با آتش چو نرمی کرد مینا میشود
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۸۵:خانهای کز نور حسن او مصفا میشود - حلقه بیرون در محو تماشا میشود
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۸۶:هرکه میگردد ز اهل ذکر، دانا میشود - خاک چون تسبیح شد بینا و گویا میشود
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۸۷:گر به این دستور قد یار رعنا میشود - ناله بیتابی عاشق دوبالا میشود
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۸۸:آن لب رنگینسخن بیخواست گویا میشود - غنچه چون افتاد بازیگوش خود وامیشود
صائب » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۰۴:از شراب لاله گون همت دوبالا می شود - هر که نوشد آب این سرچشمه رعنا می شود
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۴:ای که تو دلتنگی، از گریه دلت وامیشود - تنگنای عشق زین خمخانه صحرا میشود
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۰۲:گلشن حسن از بهار عشق خرم میشود - اشک بلبل رنگ چون گرداند شبنم میشود
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۰۳:میشود عارف خجل نادان چو ملزم میشود - میکشد ناموس عالم هرکه آدم میشود
صائب » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۵۷:گنج در ویرانه من مار ارقم میشود - زعفران در سینه من ریشه غم میشود
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۶:زخمهای شانه از زلفت فراهم میشود - بخت اگر یاری نماید مشک مرهم میشود
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۰۴:هر چه در دل نقش بندد آدمی آن می شود - خاک مجنون زود بازیگاه طفلان می شود
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۰۵:از گلستانی که بلبل روی گردان می شود - شبنم رخسار گل اشک یتیمان می شود
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۰۶:هستی ظاهر حجاب قرب یزدان می شود - ذره اینجا پرده خورشید تابان می شود
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۰۷:جان زترک جسم چون گوهر فروزان می شود - چون بخار از گل برآید ابر نیسان می شود
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۰۸:زودتر دل جمع گردد چون پریشان می شود - چون شود سی پاره قرآن ختم آسان می شود
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۰۹:گر ز ریحان خواب بیدردان به سامان می شود - خواب من آشفته زان خط چو ریحان می شود؟
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۱۰:عاقبت کار نظربازان به سامان می شود - گرد مجنون سرمه چشم غزالان می شود
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۱۱:کار ما از ساغر پرمی به سامان می شود - مجلس ما از گل ابری گلستان می شود
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۱۲:در زمستان باغ اگر از برگ عریان می شود - برگ عیش خلق افزون در زمستان می شود
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۱۳:دل نظرگاه خدا از ترک عصیان می شود - چون هوا مغلوب شد تخت سلیمان می شود
صائب » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۰۷:عمر اهل دولت از احسان دو چندان می شود - رشته هستی دو تا از مد احسان می شود
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۳:خاک غربت در مذاقم آب حیوان میشود - صبح روشن خاطر از شام غریبان میشود
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۲۷:یک دل روشن نگهبان جهانی میشود - عصمت یوسف حصار کاروانی میشود
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۹:خستگان را ناوکش آرام جانی میشود - سینه را پیکان او راز نهانی میشود
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۴۰:عارفان را نکهت سیب ذقن جان میدهد - طفل مشرب جان برای نارپستان میدهد
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۵:گلشن کشمیر خارش گل به دامان میدهد - سایه در خاک چمنها بوی ریحان میدهد
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۴۷:یوسف زندانی ما راحت از دنیا ندید - از عزیزان هیچ کس خوابی برای ما ندید
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۲:چشم عارف جز چراغ کلفت از دنیا ندید - عزم بالا کرد چون از گرد پیش پا ندید
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۵۴:پای در دامان تسلیم و رضا باید کشید - اطلس افلاک را در زیر پا باید کشید
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۷:خلق را دیدی دگر خواری چرا باید کشید - پای در دامان و دست از مدعا باید کشید
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۶۶:تا خط مشکین لب لعل ترا در بر کشید - موج بیتابی الف بر سینه کوثر کشید
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۶۷:دل چه تلخیهای رنگارنگ ازان دلبر کشید - قطره خونی چه دریاهای خون بر سر کشید
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۷ - در مدح محمدامین میرجملهٔ شهرستانی:نیست مو کز فرق ما برگشتهبختان سر کشید - بر سر شوریدگان سودای او لشکر کشید
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۰۰:مبادا کافر از طاق دل پیر مغان افتد! - که رزق خاک گردد تیر چون دور از کمان افتد
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۰:به بزمت شب خوش آن عاشق که سرگرم فغان افتد - شود چون صبح روشن راست چون شمع از زبان افتد
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۹۵:سر منصور بار آن تیغ بیزنهار میآرد - نهالی را که خون آبش بود سربار میآرد
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۹۶:تماشای بتان از چشم خون بسیار میآرد - نگاه گرم آخر آه آتشبار میآرد
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۷:بکن بیخ صبوری حسرت دیدار میآرد - چو میرد باغبان این نخل برگ و بار میآرد
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۰۷:مجو آسایش از دل تا مرادی در نظر دارد - که نخل ایمن نباشد از تزلزل تا ثمر دارد
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۰۹:اگرچه نطق در هر نکته صد تنگ شکر دارد - ولی شهد خموشی در نظر شان دگر دارد
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۱۰:اگرچه دست بر تاراج دل هر خوش کمر دارد - میان بهله دار ترک ما دست دگر دارد
صائب » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۳۰:نهال قامت او کی مرا از خاک بردارد؟ - که چون نقش قدم افتاده ای در هر گذر دارد
صائب » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۳۱:خطر از قاطعان راه، رهبر بیشتر دارد - که پیرو پیش رو از پیشرو دایم سیر دارد
صائب » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۳۲:(غبارم را نسیم ناتوانی دربدر دارد - غریب کشور طالع چه پروای سفر دارد؟)
صائب » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۳۳:ازان فرهاد دایم جای در کوه و کمر دارد - که از هر لاله نقش پای گلگون در نظر دارد
صائب » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۲۴:شود خونریزتر حسنی که عاشق بیشتر دارد - که از هر طوق قمری سر و فتراک دگر دارد
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۱:به دور دیده مژگان از دو سو لخت جگر دارد - چراغان بر لب آب روان فیض دگر دارد
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۲۳:مرا از لاف نه عجز سخن کوته زبان دارد - زجوهر تیغ من بند خموشی بر زبان دارد
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۲۴:چه غم دیوانه ما از گزند آسمان دارد؟ - که نیل چشم زخم از جای سنگ کودکان دارد
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۲۵:من و حسنی که نیل چشم زخم از آسمان دارد - کند در لامکان جولان و در هر دل مکان دارد
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۲۶:مرا نازک نهالی قصد جان ناتوان دارد - که تیغش جوهر از پیچ و خم موی میان دارد
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۵:فلک اسباب دولت را ز بهر ناکسان دارد - هما گر سایهای دارد برای استخوان دارد
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۵۲:هنرور را هنر گرد غم از دل برنمی دارد - که پروای لب خشک صدف گوهر نمی دارد
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۵۳:ز آه عاشقان اندیشهای اختر نمیدارد - ز دود تلخ پروا دیده مجمر نمیدارد
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۴:میآشام غمت پیمانه و ساغر نمیدارد - به جز تبخاله بر لب ساغر دیگر نمیدارد
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۷۵:زنور عارضش هر ذره ای خورشید منظر شد - زشکر خنده اش هر چشم موری تنگ شکر شد
صائب » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۸۹:ز دندان ریختن حرص کهنسالان فزونتر شد - لب پرشکوه گردد چون صدف خالی ز گوهر شد
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۰:ز خوان غیب یک نعمت نصیب ما و ساغر شد - ز خون خوردن چرا نالیم کاین روزی مقدر شد
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۸:ز شیرین جانها بس که تیغت شهدپرور شد - لب تیغت به هم چسبید و من شادم که بهتر شد
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۸۵:بهشت و دوزخ ما هجر و وصل آن پسر باشد - صراط مردم باریک بین موی کمر باشد
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۸۶:غرور نوخطان افزون زخوبان دگر باشد - رم آهوی مشکین از غزالان بیشتر باشد
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۸۷:به مقدار تمنا داغ در دل جلوه گر باشد - به قدر خار و خس در آتش سوزان شرر باشد
صائب » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۹۰:ز حیرت بهره عاشق ز خوبان بیشتر باشد - ازین گلشن گل آن چیند که دستش زیر سر باشد
صائب » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۹۱:جهان را تار و پود هستی از موج خطر باشد - کف این بحر خون آشام از مغز گهر باشد
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۱:کسی تا کی به سان موج دایم در سفر باشد - دری نشناسد و چون موج دایم دربهدر باشد
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۳۴:نسیم مصر با صد کاروان یوسف لقا آمد - پریزاد بهار از کوه قاف کبریا آمد
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۶:ریاض ملک را دیگر بهار دلگشا آمد - بفرق دوست از نو سایه بال هما آمد
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۸۵:نه چندان است شوق من که از دل بر زبان آید - چسان دریای بی پایان به جوی ناودان آید؟
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۸۶:کجا از هر مقلد کار ارباب بیان آید؟ - نیاید از ده انگشت آنچه تنها از زبان آید
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۹:مرنج از کس که هر محنت که آید زآسمان آید - همه تیر حوادث از کمان کهکشان آید
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۰۸:گران گشتم به چشمش بس که رفتم بیطلب سویش - مرا از پای نافرمان چهها بر سر نمیآید!
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۰۹:نه بیدردی است گر اشکم به چشم تر نمیآید - مرا از سیرچشمی در نظر گوهر نمیآید
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۱۰:ز آهم نم به چشم چرخ بداختر نمیآید - به دود تلخ، اشک از دیده مجمر نمیآید
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۴:به غیر از می کسی از عهدهٔ غم برنمیآید - زمان غصه بیایام مستی سر نمیآید
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۴۷:نوبت عقده گشایی چو به ما می افتد - گره ناز بر آن بند قبا می افتد
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۴۸:دل ارباب تنعم ز نوا می افتد - جام لبریز چو گردد ز صدا می افتد
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۱:دل که لبریز الم شد ز نوا می افتد - جام هرچند که پر شد ز صدا می افتد
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۰۱:شوق من سرکشی از زلف معنبر دارد - آتشم بال و پر از دامن محشر دارد
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۰۳:عشق صد لخت جگر بر مژه تر دارد - گره افزون خورد آن رشته که گوهر دارد
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۱:سر سودازدگان جنگ به افسر دارد - سپر داغ از آنست که بر سر دارد
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۲۸:سرو را شیوه رفتار تو از جا ببرد - کبک را با همه شوخی روش از پا ببرد
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۲۹:دل محال است ز ما عشوه دنیا ببرد - یوسف آن نیست که فرمان زلیخا ببرد
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۷:ابر سرمایه گر از چشم تر ما ببرد - لوث آلودگی از دامن دنیا ببرد
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۳۸:کلفت از مردم آزاده شتابان گذرد - همچو سیلاب که بر خانه بدوشان گذرد
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۲:رود آرام ز عمری که بهجران گذرد - کاروان در ره ناامن شتابان گذرد
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۷۳:شعله شوق اگر در دل خارا گیرد - کعبه چون محمل لیلی ره صحرا گیرد
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۴:شعله آتش حسن تو چو بالا گیرد - فلک انگشت بدندان ثریا گیرد
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۷۹:تا دلی از کف ارباب وفا می گیرد - بارها فال ز دیوان حیا می گیرد
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۲:گر فلک هر چه بما کرده عطا می گیرد - گوشه فقر و فنا را که ز ما می گیرد
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۹۸:عشق در سینه خس و خار تمنا سوزد - آرزو را به رگ و ریشه دلها سوزد
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۵:عاشق آنست که چون داغ تمنا سوزد - همچو خورشید بیک داغ سراپا سوزد
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۱۶:تا کیم نوحه به گوش از دل ناشاد رسد؟ - تا نظر باز کنم ناوک بیداد رسد
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۰:نه مرا خاطر غمگین نه دل شاد رسد - بمن آخر چه ازین عالم ایجاد رسد
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۳۰:اگر آن غمزه خونریز مصور میشد - آب آیینه چو شمشیر به جوهر میشد
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۴:گل اگر با لب لعل تو برابر میشد - شبنم از نسبت دندان تو گوهر میشد
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۳۳:عاشقان را چه غم از سلسله پا باشد؟ - موج کی مانع آمد شد دریا باشد؟
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۳۴:چند جان سختی ما سنگ ره ما باشد؟ - صدف ما گره خاطر دریا باشد
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۳۵:ساقی بزم اگر آن دلبر رعنا باشد - دور اول همه را نشأه دوبالا باشد
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۴:عیب را کی به پناه هنرم جا باشد - درد میخانه من بر سر مینا باشد
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۵۰:آتش قافله ما دل روشن باشد - گرد ما سرمه بیداری رهزن باشد
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۹:دارم آن سر که اگر در ره دشمن باشد - چون سر شیشه می عاریه بر تن باشد
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۶۳:دل سودازدگان گوشه نشین می باشد - دانه سوخته در زیر زمین می باشد
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۶۴:دل پیران کهنسال غمین می باشد - قامت خم شده را داغ نگین می باشد
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۵:عیش در کلبه ما گوشه نشین می باشد - دید و وادید مکن عید همین می باشد
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۶۶:جذبه ای کو که مرا جانب دلدار کشد؟ - دامن جان مرا زین ته دیوار کشد
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۶۷:دل چسان دست ازان طره طرار کشد؟ - چون کسی از دو جهان دست به یکبار کشد؟
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۵:چند در وصل تو دل حسرت دیدار کشد - در چمن ناله مرغان گرفتار کشد
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۲۶:ساقی از جامی اگر خاطر ما شاد کند - به ازان است که صد میکده آباد کند
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۰:چشم بدمست تو چون عربده بنیاد کند - بدلم هر مژه را خنجر جلاد کند
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۳۰:هر دلی را که محبت صدف راز کند - زخمش از تیغ محال است دهن باز کند
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۹:مطربی کو که بخورشید رخش ناز کند - چون کند کرم دف از شعله آواز کند
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۴۹:هرکه خامش شود از حادثه آزاد بود - خنده کبک دلیل ره صیاد بود
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۹:چو جرس کار دل ار ناله و فریاد بود - مشنو خنده زخمش ز دل شاد بود
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۵۷:می روشن گهران چهره گلفام بود - نقل صاحب نظران چشم چو بادام بود
کلیم » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۸ - تاریخ تولد:مردم دیده اقبال هنر، جعفرخان - که مدامش بکف بخت می کام بود
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۰۳:چهره شوخ به یک رنگ مصور نشود - عکس روی تو در آیینه مکرر نشود
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۹:نیست یکشب که سر شکم گل بستر نشود - تا در پیرهنم رشته گوهر نشود
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۰۶:عشق را پرده ناموس نگهبان نشود - بادبان پرده مستوری طوفان نشود
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۰۷:سر آشفته ز دستار بسامان نشود - جمع گردیدن کف لنگر طوفان نشود
صائب » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳۳۷:مصر روشن ز جمال مه کنعان نشود - تا برافروخته از سیلی اخوان نشود
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۲ - در مدح محمدامین میرجملهٔ شهرستانی:مشکل اهل محبت ز تو آسان نشود - لب امید در ایام تو خندان نشود
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۲۰:چون قلم بر سر غمنامه هجران آید - دل به جان، آه به لب، اشک به مژگان آید
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۴:گر بتحریر ستم نامه هجران آید - خامه ام پیشتر از نامه بپایان آید
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۳۷:هر طرف لاله رخی هست، نظر می باید - داغ بر روی هم افتاده، جگر می باید
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۵:در شکار دل ما دام دگر می باید - دانه صید فریبش زشرر می باید
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۵۸:خوشا کسی که دل خود به چشم مست تو داد - ز سر گذشت و به دنبال این بلا افتاد
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۵۹:بر آن سرم که بشویم ز دیده نقش سواد - چه فتنه ها که مرا زین شب سیاه نزاد!
کلیم » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۰ - در مدح شهنواز خان موقعی که ظاهرا تحت نظر قرار گرفته بوده است:حدیث شکوه گردون بلند خواهم کرد - مگر بدرگه خان جهان رسد فریاد
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۲۲:درین چمن سرسبز آن برهنه پا دارد - که چار موسم چون سرو یک قبا دارد
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۲۳:کسی که با تو نشد آشنا که را دارد؟ - ترا کسی که ندارد چه آشنا دارد؟
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۷:می نشاط نه جام جهان نما دارد - که کیمیای طرب کاسه گدا دارد
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۳۱:ز نقشهای غریب آنچه جام جم دارد - دل شکسته ما بی زیاد و کم دارد
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۰:بپرسش آمد و عاشق همین دو دم دارد - شکسته پای بمقصود یک قدم دارد
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۳۲:گلی که از عرق شرم دیده بان دارد - خط امان ز شبیخون بلبلان دارد
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۳۳:کناره گرد خطرهای بیکران دارد - میانه رو ز دو جانب نگاهبان دارد
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۰:کسیکه از گل داغ تو گلستان دارد - ازو مرنج چو بلبل اگر فغان دارد
کلیم » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۷ - در مدح یکی از اکابر زمان در تقاضای کمان:سپهر منزلتا، صاحبا، فلک ز شهاب - برای دشمن تو تیر در کمان دارد
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۳۶:خوشم به باده گلگون که رنگ او دارد - رگی ز تلخی آن یار تندخو دارد
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۳۷:همین نه فاخته در سر هوای او دارد - به هر که بنگری این طوق در گلو دارد
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۳۸:چه باده غنچه این باغ در سبو دارد؟ - که هر نواطلبی برگ عیش ازو دارد
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۳۹:گلی که بلبل ما برگ عیش ازو دارد - هزار مرحله افزون به رنگ و بو دارد
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۴۰:کسی که دل به خیال تو در گرو دارد - به هر نفس که برآرد حیات نو دارد
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۸:به بی تکلفی آن عارفی که خو دارد - نظر به بندد از آن گل که رنگ و بو دارد
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۵۰:سیه دل از غم دنیا خطر نمی دارد - که خون مرده غم نیشتر نمی دارد
کلیم » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۳ - و نیز:تفنگ شاه جهان دلبریست تنگ دهان - که کس دریغ ازو جان و سر نمی دارد
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۶۶:ز خط صفا لب میگون یار پیدا کرد - بهار نشأه این باده را دوبالا کرد
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۶۷:همین نه چشم مرا روشن آن دلارا کرد - که ذره ذره خاک مرا سویدا کرد
صائب » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳۵۰:ز خط صفا لب میگون یار پیدا کرد - بهار نشأه این باده را دوبالا کرد
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۵:شکفت غنچه و این عقده ام بدل جا کرد - که دهر چون گره از کار بسته ای وا کرد
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۷۸:نمی توان ز کرم منع باده خواران کرد - به دست بسته سبو هرچه داشت احسان کرد
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۷۹:شکوفه مغز شعور مرا پریشان کرد - فروغ لاله سر توبه را چراغان کرد
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۲:بعهد جور تو دل ترک آه و افغان کرد - بجرم بی اثری ناله را بزندان کرد
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۸۷:به خاک راه تو هرکس که جبهه سایی کرد - تمام عمر چو خورشید خودنمایی کرد
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۶:بوقت گرسنگی نفس دون گدائی کرد - چو یافت یک لب نای دعوی خدائی کرد
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۹۱:ز عشق رشته جانی که پیچ و تاب نخورد - ز چشمه گهر شاهوار آب نخورد
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۳:نه رحم کرد که خون دل خراب نخورد - غرور او ز سفال شکسته آب نخورد
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۹۸:ملال در دل آزاده جا نمی گیرد - زمین ساده ما نقش پا نمی گیرد
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۸:کسی که از خضر آب بقا نمیگیرد - پیاله را بهجز از دست ما نمیگیرد
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۳۳:ز آه کام دو عالم مرا مهیا شد - ازین کلید دو صد در به روی من وا شد
صائب » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۳۸:ز برگ پان لب جانان عقیق پیما شد - حنای عیدمی (ظ: من) از بهر بوسه پیدا شد
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۵:بهار آمد و جانی بجسم مینا شد - پیاله! چشم تو روشن که باده پیدا شد
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۴۱:جنون من ز نسیم بهار کامل شد - حذر کنید که دیوانه بی سلاسل شد
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۶:چنان ز عکس رخ دوست دیده پرگل شد - که شاخ هر مژه آرامگاه بلبل شد
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۴۳:زگریه آینه هر دلی که روشن شد - چو اشک، مردمک حلقه های شیون شد
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۴۴:ز برق حسن تو هر خار نخل ایمن شد - ز عارض تو چراغ بهار روشن شد
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۱:بیا که بیتو سیاهی ز چشم روشن شد - ز گریه دیده ما همچو چشم روزن شد
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۷۱:خوشا کسی که ز خود باخبر نمی باشد - که آه بی اثران بی اثر نمی باشد
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۷۲:به ملک امن رضا شور وشر نمی باشد - که انقلاب در آب گهر نمی باشد
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۹:اگرچه نخل هنر را ثمر نمیباشد - ز سنگ بدگهران بیخطر نمیباشد
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۸۳:دهان تنگ تو هر خردهدان نمیداند - که غیب را به جز از غیبدان نمیداند
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۴:دلم به ملک قناعت نشان نمیداند - فغان که این سگ نفس استخوان نمیداند
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۹۳:نه گل نه لاله درین خارزار می ماند - دویدنی به نسیم بهار می ماند
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۱:مگو کسی بمن خاکسار می ماند - بروی آب ز عکسم غبار می ماند
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۲۶:دلی که آتش روی تواش کباب کند - ز اشک شادی خودمستی شراب کند
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۲۷:چو در پیاله رنجش می عتاب کند - پیاله روترش از تلخی شراب کند
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۳:گرم ز لطف سیه روز خود خطاب کند - سیاه روزی من کار آفتاب کند
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۳۴:به هر چمن قد موزون او خرام کند - ز طوق فاختگان سرو چشم وام کند
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۳۵:نقاب چهره چو آن زلف مشکفام کند - صباح آینه را تیره تر ز شام کند
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۱ - در مدح شاهجهان:اسیر عشقم و هر کس مرا غلام کند - به گوش حلقهام از حلقههای دام کند
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۶۲:اگر چه روی من از درد زعفرانی بود - خمیرمایه صد رنگ شادمانی بود
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۹:چو شمع گرمی آن بیوفا زبانی بود - شکفتگیش گل کینه نهانی بود
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۶۴:اگر چه دیده به خواب از صدای آب رود - مرا ز قلقل مینا ز دیده خواب رود
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۴:چو تاب زلف دهی از بنفشه تاب رود - زنی چو خنده گل از بس عرق در آب رود
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۶۹:مباد اهل عمل بیخود از شراب شود - که از خرابی او عالمی خراب شود
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۷۰:ز اتحاد کجا عشق کامیاب شود - کدام ذره شنیدی که آفتاب شود
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۳:خیال روی تو هر گاه سینه تاب شود - بسینه آینه داغم آفتاب شود
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۸۶:به درد هر که برآید دوا نمی خواهد - اگر ز پای درآید عصا نمی خواهد
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۸:بیا که دل ز تو غیر از جفا نمی خواهد - سپند از آتش مهر و وفا نمی خواهد
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۹۷:مرا تعجب از آن پُرحجاب میآید - که در خیال چهسان بینقاب میآید
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۹۸:مرا تعجب از آن پُرحجاب میآید - که در خیال چه سان بینقاب میآید
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۲:از آن به چشم ترم بیحجاب میآید - که کار آینه گاهی ز آب میآید
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۰۴:ز دل خیال میانش به در نمیآید - ز لفظ معنی پیچیده بر نمیآید
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۰۵:خیال روی تو از دل به در نمیآید - که خودپرست ز آیینه بر نمیآید
صائب » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۰۷:اگر ز دست تهی، کام برنمی آید - چگونه بهله برون زان کمر نمی آید؟
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۶:به راه عشق که هرگز به سر نمیآید - به غیر گم شدن از راهبر نمیآید
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۱۵:دو چشم شوخ ترا دیدهبان نمیباید - که آهوان حرم را شبان نمیباید
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۷ - در مدح شاهجهان:به راه فقر مرا این و آن نمیباید - چو راه امن بود کاروان نمیباید
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۶۶:هر کس ز قید تن دل روشن برآورد - اخگر برون ز توده خاکستر آورد
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۶:چون وقت شد که کشت امیدم برآورد - از خوشه برق حادثه ای سر برآورد
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۷۸:آیینه کی به چهره شبنم فشان رسد - چون آب ایستاده به آب روان رسد
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۵:گاهی که سنگ حادثه از آسمان رسد - اول بلا به مرغ بلند آشیان رسد
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۸۸:شاهی به نشئهٔ می احمر نمیرسد - تاج و نگین به شیشه و ساغر نمیرسد
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۸:دولت بملک عشق بهر سر نمی رسد - سر تا بریده نیست بافسر نمی رسد
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۹۱:هر ساغری به آن لب خندان نمیرسد - هر تشنهلب به چشمه حیوان نمیرسد
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۹۲:عمری گذشت و نامهٔ جانان نمیرسد - دیری است پیک مصر به کنعان نمیرسد
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۳:تا تیغ او به داد اسیران نمیرسد - یک سر به کوی عشق به سامان نمیرسد
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۹۸:تا آفتاب رایت گل آشکار شد - از توبه شکسته جهان لاله زار شد
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۹۹:تا بهله محرم کمر آن نگار شد - دست ز کار رفته ام امیدوار شد
صائب » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۱۴:حسن تو زیردست خط مشکبار شد - این مور رفته رفته سلیمان شکار شد
صائب » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۱۵:غلیان ز دودمان وجود آشکار شد - عالم پر از ستاره دنباله دار شد
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۹:تا در ره تو چشم امیدم دچار شد - طوفان چار موجه بدهر آشکار شد
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۰۶:پیری که بار عشق به دوش رضاکشد - در گوش چرخ حلقه ز قد دوتا کشد
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۳:دل چون ز خاک راه طلب توتیا کشد - از روی میل خار مغیلان بپا کشد
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۱۶:خط ترا که دید که زیر و زبر نشد - این رشته راکه یافت که بی پاوسرنشد
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۸:چشم از جهان که بست که آن دیده ور نشد - قطع نظر که کرد که صاحبنظر نشد
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۳۹:جمعی که بار درد تو بر دل نهادهاند - چون راه سر به دامن منزل نهادهاند
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۷:خوبان که روی بر من بیدل نهادهاند - دام از پی شکاری بسمل نهادهاند
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۷۲:عاشق کجا به کعبه و دیر التجا کند - حاشا که خضر پیروی نقش پا کند
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۷۴:محبوس آسمان چه پروبال واکند - در زیر سنگ سبزه چه نشو ونما کند
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۵:دوران زکار بسته اگر عقده وا کند - دست شکسته را ببریدن دوا کند
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۸۳:مخمور را نگاه تو سرشار میکند - بدمست را عتاب تو هشیار میکند
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۸۴:از دور باش کی حذر اغیار میکند - گلچین کجا ملاحظه از خار میکند
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۸:در زنگبار خاطر من کار میکند - هر صیقلی که آینه را تار میکند
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۰۵:عاشق حذر ز آتش سودا نمی کند - مجنون ز چشم شیر محابا نمی کند
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۰۶:زاهد هوای عالم بالا نمی کند - این رود خشک روی به دریا نمی کند
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۶:گر همتم کناره ز دنیا نمی کند - تقلید گوشه گیری عنقا نمی کند
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۲۰:جمعی که قطع راه به مژگان تر کنند - چون رشته دست در کمر صد گهر کنند
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۱:آن رهروان که در پس زانو سفر کنند - پوشیده دیده و ره نادیده سر کنند
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۳۷:اشکی که گوهرش ز نژاد جگر بود - هرقطره اش ستاره صبح اثر بود
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۲:کسب کمال اهل جهان کسب زر بود - علامه آن بود که زرش بیشتر بود
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۵۵:طغیان نفس بیش به وقت غنا شود - مار ضعیف بر سر گنج اژدها شود
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۵۷:در گلشنی که بند قبای تو وا شود - چندین هزار پیرهن گل قبا شود
صائب » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۴۰۱:(هرگه لبت به خنده تبسم ادا شود - هر عضو من چو برگ گل از هم جدا شود)
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۲:تا بخت بد زهمرهی ما جدا شود - خواهم که جاده در ره وصل اژدها شود
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۶۱:آنجا که خنده لعل ترا پرده در شود - طوطی چو مغز پسته در شکر شود
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۶۲:دل چون کمال یافت سخن مختصر شود - لب وا نمی کند چو صدف پر گهر شود
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۶۳:از نور وحدت آن که دلش بهره ور شود - کی از هجوم ذره پریشان نظر شود
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۶۴:پهلوی چرب، دشمن روشن گهر شود - ماه تمام، دنبه گداز از نظر شود
صائب » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۲۳:در حفظ آن کسی که ز می بی خبر شود - هر برگ تاک، دست دعای دگر شود
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۵:ایدل چو راز دوست نخواهی سمر شود - نامش چنان مبر که زبان را خبر شود
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۶۶:در هر دلی که ریشه غم زعفران شود - خندان چگونه از می چون ارغوان شود
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۲:هر زخم که خدنگ تو زیب نشان شود - چشمی دگر براه خدنگت عیان شود
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۶۷:وقت است از شکوفه چمن سیمتن شود - هر خار خشک یوسف گل پیرهن شود
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۶۸:خلوت ز گفتگوی دو تن انجمن شود - از خامشی هزار زبان یک سخن شود
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۵:خط چون سپاه حسنِ تو را صف شکن شود - ریشِ تو مرهمِ دلِ پرداغِ من شود
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۸۹:بیروی دل گره ز زبان وا نمیشود - طوطی ز پشت آینه گویا نمیشود
صائب » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۲۶:از خود گسسته، بار به دنیا نمی شود - مریم گران ز حمل مسیحا نمی شود
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۶:بیباده دل ز سیر چمن وا نمیشود - گل جانشین سبزه مینا نمیشود
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۹۰:تا غنچه شکایت من وا نمی شود - این عقده ها ز زلف سخن وا نمی شود
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳:هرگز سر شکایت من وا نمی شود - این در گرفته شد بزدن وا نمی شود
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۹۳:پایندگی به زور میسر نمیشود - آب خضر نصیب سکندر نمیشود
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۹۴:بیصحبت تو عیش میسر نمیشود - رغبت به بوسه لب ساغر نمیشود
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۷:اقلیم دل به زور مسخر نمیشود - این فتح بیشکست میسر نمیشود
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۰۷:شوخی که عرض حسن به اغیار می دهد - آب خضر به صورت دیوار می دهد
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۸:ایام، خوشدلی بستمکار می دهد - گریه بزخم و خنده بسوفار می دهد
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۱۳:نتوان ز عندلیب نسیمی به جان خرید - گلچین نهال شد که گل از باغبان خرید
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۰:مرغ دلم که خانه خرابی بجان خرید - بهر شکون ز سیل خس آشیان خرید
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۲۲:با عشق انتقام توان ز آسمان کشید - نتوان به زور بازوی عقل این کمان کشید
صائب » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۴۲:دلبر چه زود خط به رخ دلستان کشید - خطی چنان لطیف به ماهی توان کشید
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۳:از ضبط گریه دست دل ناتوان کشید - خاشاک سیل را نتواند عنان کشید
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۴۶:دل طاقت حیرانی دیدار ندارد - آیینه ما جوهر این کار ندارد
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۴۷:جویای تو با کعبه گل کار ندارد - آیینه ما روی به دیوار ندارد
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۲:حسنی که باو عشق سروکار ندارد - مانند طبیبی است که بیمار ندارد
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۵۲:چشم تو که پروای نظر باز ندارد - چون است که از سرمه نظر باز ندارد
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۶:دل بیهده افغان ز تو ناساز ندارد - چون شیشه که تا نشکند آواز ندارد
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۵۸:پروای خط آن عارض گلفام ندارد - از سادگی این صبح غم شام ندارد
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۰:میخانه چو من رند نکو نام ندارد - از می کشیم شکوه لب جام ندارد
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۶۳:آن شوخ چه گویم که دل از دست چسان برد - نامد به کنار من ودل را زمیان برد
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۶۴:از خال توان راه به آن کنج دهان برد - بی خضر به سرچشمه جان پی نتوان برد
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۳:از هستی من تو چون نام و نشان برد - پی بر سر شوریده من داغ چسان برد
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۹۶:با کعبه پرستار ترا کار نباشد - آیینه ما روی به دیوار نباشد
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۴:از لذت جور تو خبردار نباشد - زخمی که لبش بر لب سوفار نباشد
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۵۷:شرم وحجاب مارا در پیچ وتاب دارد - خون خوردن است کارش تیغی که آب دارد
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۱:دارد اگر صفائی دل از شراب دارد - روشن ترست شیشه گاهی که آب دارد
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۶۰:پروای شکوه من آن سیمتن ندارد - دردش مباد هر چند درد سخن ندارد
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۳:گل در چمن بجز خار در پیرهن ندارد - آب و هوای راحت خاک وطن ندارد
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۶۱:سودای عشق ما را بی نام وبی نشان کرد - از ما چه می توان بردباماچه می توان کرد
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۸:با آن رخ شکفته چون عزم گلستان کرد - در زیر بال بلبل گل روی خودنهان کرد
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۶۶:از ترک گفتگو دل با معنی آشنا شد - مهر خموشی من جام جهان نما شد
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۹:زان رخنه ها که تن را از ناوک جفا شد - در دشت استخوانم دام ره بلا شد
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۳۳:جان غریب ازین جهان میل وطن نمیکند - شد چو عقیق نامجو یاد یمن نمیکند
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۹:اشک دمی جدایی از خانه تن نمیکند - سیل خراب میکند لیک وطن نمیکند
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۵۲:پاک گوهر را سزوارست اوج اعتبار - در سواری می رسد فیض نگین نامدار
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۵۳:آب گوهر از تهی چشمان نمی شوید غبار - نقش، جوی خشک باشد در عقیق آبدار
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۵۴:برد دستم رابیاض گردن جانان ز کار - دست را سازد بیاض خوش قلم بی اختیار
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۵۵:زخم را آماده شو چون شد مساعد روزگار - کزکجی بیش است عیب راستی در تیرمار
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۵۶:بیشتر گردد دل نازک ز غمخواران فگار - وای بر چشمی که از دستش بود بیماردار
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۵۷:مردمک را سیر کن در حلقه چشم نگار - گر ندیدی درمیان جرگه آهوی تتار
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۵۸:پرده مشکین به چشم شوخ بسته است آن نگار؟ - یا شده است از ناف آهوی ختن مشک آشکار
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۵۹:می برد خواهی نخواهی دل زمردم خط یار - چشم بندی می کند در بردن دل این غبار
صائب » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳ - در مدح حضرت رضا(ع):این حریم کیست کز جوش ملایک روزبار - نیست در وی پرتو خورشید را راه گذار
صائب » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷ - در مرثیه شاه صفی:پادشاهی و جوانی سد راه او نشد - کرد چون ادهم ز ملک عالم فانی کنار
صائب » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸ - در مدح شاه عباس دوم:ای زمان دلگشایت نوبهار روزگار - صبح نوروز از جبین بخت سبزت آشکار
صائب » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳ - در شکست یافتن داراشکوه از قلعه داران ایرانی قندهار:شکر کز اقبال روزافزون شاه تاجدار - آفتاب فتح طالع شد ز برج قندهار
صائب » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۳ - در موعظه و تخلص به مدح نبی اکرم (ص):تا نگردیده است خورشید قیامت آشکار - مشت آبی زن به روی خود ز چشم اشکبار
صائب » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۴۶:از نمدپوشان زبان طعن را کوتاه دار - کز نمد سالم نمی آید برون دندان مار
صائب » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۴۷:گل گلاب از هرزه خندی شد درین نیلی حصار - خنده بیجاست برق گریه بی اختیار
صائب » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۴۸:شد فزون در دور خط کیفیت لبهای یار - نشائه می بخشد دو بالا، می چو گردد پشت دار
کلیم » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵ - شکایت از تب و لرز:روزگاری شد که با تب لرز هم پیراهنم - قسمت من گشته این از سرد و گرم روزگار
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۶۳:می پرستان را به دل ننشیند از دشمن غبار - زود بر در می زند از خانه روشن غبار
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۴:آنقدر بر دل نشست از دوست و ز دشمن غبار - کز برون چون اخگرم گردید پیراهن غبار
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۳۵:هیچ کار از ما نمی آید ز کار ما مپرس - رفته ایم از خویش بیرون از دیار ما مپرس
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۱:دیده را کردی سفید، از انتظار ما مپرس - صبح ما را دیدی، از شبهای تار ما مپرس
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۵۳:معشوق پریشان نظری راچه کند کس؟ - این صندل هر دردسری را چه کند کس؟
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۰:چون اشک پریشان سفری را چه کند کس - سرمایه هر شور و شری را چه کند کس
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۲۹:سخن دارد به آب زندگی لعل گهر بارش - زبان بازی به کاکل می کند مژگان خونخوارش
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۳۰:همان یوسف که مصر آمد به تنگ از بس خریدارش - به پشت کار حسن او نیرزد روی بازارش
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۳۱:عرق رامی کند بی دست و پا لغزنده رخسارش - دهد از دور شبنم آب، چشم خود ز گلزارش
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۳۲:حساب دین و دل راپاک کن باچشم عیارش - که شب رانیمه خواهد کرد از خط حسن طرارش
صائب » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۱ - در توصیف کابل و مدح نواب ظفرخان:خوشا عشرت سرای کابل و دامان کهسارش - که ناخن بر دل گل می زند مژگان هر خارش
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۵:نهد مرهم به زخم شانه جعد زلف غمخوارش - برد زنگ از دل آیینه آب و رنگ رخسارش
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۶۰:به عاشق صید عاشق میکند قد دلارایش - ز طوق قمریان فتراک دارد سرو بالایش
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۶۱:ندارد سرکشی ازاهل دل قد دلارایش - پری در شیشه دارد از تذروان سروبالایش
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۶۲:به مژگان بر نمی گردد نگاه از چشم گیرایش - غزالان را ز وحشت باز می دارد تماشایش
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۶۳:به وحشت دل کجاگردد خلاص ازچشم شهلایش ؟ - که آهو چشم قربانی شد ازمژگان گیرایش
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۶۴:سهی سروی که من دارم نظر بر قد رعنایش - دو عالم چون دو زلف عنبرین افتاده درپایش
صائب » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۷۲:قلم ماری است کز رشوت بود افسون گیرایش - به این افسون توان رست از گزند روحفرسایش
صائب » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۷۳:به دوری محو از خاطر نگردد قد رعنایش - فراموشی ندارد مصرع موزون بالایش
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۴:که دل بر جا تواند داشت پیش چشم شهلایش - کشد ز آیینه بیرون عکس را مژگان گیرایش
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۰۷:چنین که گم شده در زلف پای تا به سرش - به پیچ و تاب توان یافتن مگر کمرش
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۳:اگرچه از مژه روبم غبار رهگذرش - بچشم من نرسد توتیای خاک درش
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۲۸:جهان فروز چنان گشت باده گلرنگ - که از شمار شرر می دهد خبر دل سنگ
کلیم » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲ - تعریف انگشتری:بدستم آمده انگشتری که گردیده - ز درد رشکش عیش دهان خوبان تنگ
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۴۱:مکش ای سلسله مورو به هم از زاری دل - که شب زلف بود زنده زبیداری دل
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۴۲:تو و آوازه خوبی و من و زاری دل - تو و بیماری چشم و من و بیماری دل
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۴:خم زلفی است دگر دام گرفتاری دل - که درو موی نگنجیده ز بسیاری دل
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۹۵:مدتی چون غنچه در خون جگر پیچیدهام - تا درین گلزار چون گل یک دهن خندیدهام
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۹۶:تا شده است از دوربینی عاقبتبین دیدهام - در ترازوی قیامت خویش را سنجیدهام
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۹۷:تا نظر از عارض گلفام او پوشیدهام - خار در چشمم اگر روی فراغت دیدهام
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۱:روز و شب از بس که محو آن میان گردیدهام - موی میترسم برآید عاقبت از دیدهام
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۲:روز و شب از بس که محو آن میان گردیدهام - موی میترسم برآید عاقبت از دیدهام
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۰۰:گاهگاه از دیده عبرت با دنیا دیدهام - کی به این هنگامه از بهر تماشا دیدهام
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۵:با که گویم آنچه زان نخل تمنا دیدهام - زان قد آشوب قیامت را دو بالا دیدهام
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۱۴:بس که محکم کرده در سستی بنا کاشانهام - جلوه مهتاب سیلاب است در ویرانهام
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۱۵:از سواد شهر وحشت میکند دیوانهام - میکشد از لفظ دامن معنی بیگانهام
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۱۶:مومنی را میکند آزاد از قید فرنگ - هرکه میسازد درین محفل ز خود بیگانهام
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۱۷:نیست از عزلت غباری بر دل دیوانهام - در بهاران از زمین سر بر نیارد دانهام
صائب » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۴۹۲:میتراود وحشت از بوم و بر کاشانهام - دارد از چشم غزالان حلقه در خانهام
صائب » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۴۴:اشک خونین بس که زد جوش از دل دیوانهام - چون نگین هموار شد با فرش، سقف خانهام
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۹:نه سزاوار حرم نه لایق بتخانهام - در خرابآباد دنیا جغد بیویرانهام
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۳۲:گر نگردد بر مرادم چرخ در غم نیستم - جوهر تیغم ز پیچ و تاب درهم نیستم
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۹:جنت از رضوان، که من زان روضه خرم نیستم - سیر چشمم در پی میراث آدم نیستم
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۳۶:چون صدف دستی که از بهر گهر برداشتم - گر به دندان می گرفتم عقد گوهر داشتم
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۳۷:شب که آن آیینه رو را در برابر داشتم - طالع فغفور و اقبال سکندر داشتم
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۸:تا ز خواب مستی غفلت سری برداشتم - چون حباب از سر نهادم هرچه در سر داشتم
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۴۱:گرچه زیر تیغ لنگردار مسکن داشتم - پای چون کوه از گرانسنگی به دامن داشتم
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۴:از ثبات عشق دایم پا بدامن داشتم - گر چو داغ لاله در آتش نشیمن داشتم
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۶۷:شد ز بیقدری غبار دیده ها شعر ترم - مهره گل گشت از گرد کسادی گوهرم
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۶۸:شست نقش انجم از افلاک مژگان ترم - ابر شد مستغنی از دریا ز آب گوهرم
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۹:بسکه سودای سر کوی تو پیچد در سرم - در هوایت خانه دشمن بود چون مجمرم
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۶:بسکه می پیچد صدای ناله دل در برم - استخوان سینه موسیقار شد در پیکرم
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۷۷:تیغ کوه همتم دامن ز صحرا میکشم - میروم تا اوج استغنا، دگر وامیکشم
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۷۸:شیوههای یوسف از اخوان دنیا میکشم - ناز یکرنگان ازین گلهای رعنا میکشم
صائب » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۴۹۷:تیغ کوه همتم، دامن ز صحرا می کشم - می روم تا اوج استغنا، دگر وا می کشم
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۹:ریخت ناخن بس که خار یأس از پا میکشم - بر در دل مینشینم پا ز درها میکشم
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۸۰:خاک صحرای جنون در چشم گریان میکشم - ناز سرو از گردباد این بیابان میکشم
کلیم » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۳ - شکایت از تب و لرز:سرور ازین میهمان پُرتَعَب یعنی که تب - چند روزی شد که تصدیع فراوان میکشم
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۸۱:با تجرد چون مسیح آزار سوزن می کشم - می کشد سرازگریبان زآنچه دامن می کشم
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۲:هم جفای دوستان هم جور دشمن میکشم - هرکه از هر جا برآرد تیغ گردن میکشم
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۸۹:داغ عالمسوز برگ عیش گردد در دلم - شمع ماتم گریه شادی کند در محفلم
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۶:بوی کین هرگز کسی نشنیده از آب و گلم - گر به خس آتش فتد از مهر میسوزد دلم
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۹۴:خنده بر حال گرانباران دنیا می زنم - از سبکباری چو کف بر قلب دریا می زنم
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۹۵:چند روزی از در میخانه سروا می زنم - پشت دستی بر قدح، سنگی به مینا می زنم
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۶:آستین گریه را گاهی که بالا می زنم - سیلی سیلاب بر رخسار دریا می زنم
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۰۰:رشته امید را تا چند پیوندم به خلق - تا به کی شیرازه بال و پر عنقا کنم
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۰:باده کو تا موج سان رقص از همه اعضا کنم - چون حباب از فرق دستار یقین را وا کنم
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۱۵:در سماع بیخودی چون دست بالا میکنم - کوچهها در رود نیل چرخ پیدا میکنم
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۱۶:رشته جسم گرانجان را ز سر وامیکنم - سر برون چون سوزن از جیب مسیحا میکنم
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۷:باز عید آمد بغل گیری مینا میکنم - از کجا یاری چو او خون گرم پیدا میکنم
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۱۸:در ریاضِ آفرینش صد دل بیبرگ را - با تهیدستی رعایت چون صنوبر میکنم
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۴:چون دف تر ناله از بیداد کمتر میکنم - میکشم جور و تغافل در برابر میکنم
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۷۹:گرچه ما راه طلب را پای در گل می رویم - پیشتر از برق رفتاران به منزل می رویم
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۷:بار ناموسی نداریم از پی دل می رویم - از تهی پائی چه بی اندیشه در گل می رویم
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۹۷:نخوردم نیش خاری تا وداع رنگ و بو کردم - ز شر ایمن شدم تا خیرباد آرزو کردم
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۰:نه بیدادست گر چاک گریبان را رفو کردم - حصاری شد مرا تا سر به جیب خود فرو کردم
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۱۹:پس از عمری ز چشمت یک نگاه آشنا دیدم - بحمدالله نمردم تا ترا بر مدعا دیدم
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۵:امانم داد هجر بیمدارا تا ترا دیدم - ترا دیدم، چرا گویم که از هجران چهها دیدم
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۹۳:زمین کان نمک گردیده است از شور سودایم - به جای گرد مجنون خیزداز دامان صحرایم
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۰:نمیرم تا براهت برنمی آید تمنایم - نماید تا قدم بیرون نیاید خارت از پایم
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۰۴:تا ز بی حاصلی خویش خبر یافته ام - از خزف گوهر و از بید ثمر یافته ام
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۰:گه گهر گه شرر از دیده تر یافته ام - من هم از برق وهم از برق و هم از ابر نظر یافته ام
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۸۴:چه قدر سرخوشی از باده انگور کنیم - به که پیمانه خود از سر منصور کنیم
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۸:فرصتی کو که دوای دل رنجور کنیم - پنبه شیشه می مرهم ناسور کنیم
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۹۸:سبک به چشم تو از شیوه وفا شدهام - سزای من که به بیگانه آشنا شدهام
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۶:بدام عشق تو بیدانه مبتلا شده ام - پرم مبند چو دل بسته مبتلا شده ام
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۰۱:به توبه راهنمون گشت باده نابم - کمند دولت بیدار شد رگ خوابم
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۱:همین نه در سفر آشفته تر ز سیلابم - که در وطن همه سر گشته تر ز گردابم
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۱۵:به حرف و صوف ز لب مهر از چه بردارم - که پیش تیغ حوادث همین سپر دارم
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۱۶:ز سر کلاه نمد را چگونه بردارم - که زیر تیغ حوادث همین سپر دارم
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۱:ز ناتوانی خود اینقدر خبر دارم - که از رخش نتوانم که دیده بردارم
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۲۵:درین سفر که توکل شده است راهبرم - یکی است نسبت زنار و توشه با کمرم
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۹:دلا مگوی که نگرفت هیچکس خبرم - که سنگ حادثه داند شمار موی سرم
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۲۶:به شور عشق و جنون همچو صبح مشهورم - شکسته است نمکدان چرخ را شورم
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۱:ازین شکسته دلم گر نحیف و رنجورم - که در غمش بگریبان نمی رسد زورم
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۵۵:به سرمگی سوی آن خاک پا نمی بینم - به چشم کم طرف توتیا نمی بینم
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۷:تمام دردم و روی دوا نمی بینم - بچشم خواهش خود توتیا نمی بینم
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۶۵:نه می به جام و نه گل در کنار میخواهم - تبسمی ز لب لعل یار میخواهم
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۸:به دور خویش ز مینا حصار میخواهم - در آن میانه ترا در کنار میخواهم
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۸۲:سر بر فلک ز همت والا کشیده ام - تسبیح را ز دست ثریا کشیده ام
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۲:هر آه حسرتی که به تنها کشیده ام - در بر بیاد آن قد رعنا کشیده ام
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۱۲:از روی نرم سرزنش خار می کشم - چون گل ز حسن خلق خود آزار می کشم
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۱۳:اول سری به رخنه دیوار می کشم - دیگر به آشیانه خود خار می کشم
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۰:از دست دهر محنت بسیار می کشم - آئینه وار هر نفس آزار می کشم
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۴۱:از زلف یار رنگ دگر برگرفتهایم - مومیم اگر چه نکهت عنبر گرفتهایم
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۴۲:ما شمع را به شهپر خود، سر گرفتهایم - دایم ز شیشه پنبه به لب برگرفتهایم
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۱:کامی ز روزگار ستمگر گرفته ایم - خود را اگر بخاک برابر گرفته ایم
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۸۸:خیزید تا ز عالم صورت سفر کنیم - تا روشن است راه خرابات سر کنیم
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۴:کو همتی که از همه قطع نظر کنیم - وز سر گذشته چاره هر دردسر کنیم
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۹۸:آن حال ندارم که به فکر دگر افتم - کو قوت پا تا به خیال سفر افتم
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۶:خواهم ز بس پرده تقوی بدر افتم - چندی بزبان همه کس چون خبر افتم
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۳۴:ما فکر لباس و غم دستار نداریم - اندیشه سامان چو سر دار نداریم
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۳:ما تکیه بیاری هوادار نداریم - کاهیم ولی پشت بدیوار نداریم
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۴۹:چون چشم آبگینه، هر چند پاک بینم - در پرده خجالت، زان روی شرمگینم
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۳:آن سالکم که با خضر هرچند هم نشینم - سرگشته همچو پرگار در گام اولینم
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۶۵:از عزیزان رفته رفته شد تهی این خاکدان - یک تن از آیندگان نگرفت جای رفتگان
صائب » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰ - در مدح شاه عباس دوم و تهنیت ورود او به اصفهان:منت ایزد را که با اقبال و دولت همعنان - روی در برج شرف آورد خورشید جهان
صائب » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱ - در مدح شاه عباس دوم و تاریخ اتمام بنای تالار عالی قاپو:منت ایزد را که از لطف خدای مستعان - عالم افسرده شد از باد نوروزی جوان
صائب » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸ - در مدح شاه عباس دوم:سرمه چشم ملایک شد غبار اصفهان - از وجود فایض الجود شهنشاه زمان
صائب » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۷۳:روی خوبت زنگ خودبینی زدود از گلرخان - کار صیقل کرد این آیینه با آهندلان
صائب » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۷۴:حلقه هر در مشو با قامت همچون کمان - تا نگردی تیرباران ملامت را نشان
کلیم » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲ - تاریخ اتمام مسجد شاه جهان:ای سودات در دل عالم سویدارا نشان - چون دل ارباب عرفان نور با عالم فشان
کلیم » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۸ - از بزرگی طلب ادای قروض خود را کرده است:ای خداوندی که باشد نسبت انعام تو - راست با حرص و طمع چون نسبت دست و دهان
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۹۷:چند بزم باده پنهان از حریفان ساختن؟ - خویش را آراستن، آیینه پنهان ساختن
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۹۸:آن خرابم کز زبانم حرف نتوان ساختن - بیش ازین ما را مروت نیست ویران ساختن
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۶:کار دوران چیست جمعیت پریشان ساختن - سیل مجبورست در معموره ویران ساختن
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۳۵:تا به کی پوشیده از همصحبتان ساغر زدن؟ - در گره تا چند آب خویش چون گوهر زدن؟
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۶:باز میخارد کفم خواهم دگر بر سر زدن - این بود از ما بدام عشق بال و پر زدن
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۳۹:استخوان من اگر رزق هما خواهد شدن - سایه بال هما ابر بلا خواهد شدن
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۴:حسن اگر اینست ناصح همچو ما خواهد شدن - چوب تر آخر بآتش آشنا خواهد شدن
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۵۸:دیده بی نور ما را کرد بینا پیرهن - بر چراغ مرده ما شد مسیحا پیرهن
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۶:کس نمی گیرد دگر در رهن صهبا پیرهن - از تو چاک ایدست بیتابی و از ما پیرهن
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۹۰:به امید اقامت دل به اسباب جهان بستن - بود شیرازه از غفلت به اوراق خزان بستن
صائب » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۵۴:زبان شانه را از حرف زلفش کی توان بستن؟ - پریشان گوی را نتوان ز غمازی زبان بستن
صائب » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۶۲۵:زبان شانه را از حرف زلفش کی توان بستن؟ - پریشان گوی را نتوان ز غمازی زبان بستن
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۷:کمر از تار جان باید بران نازک میان - کی از هر رشته ای آن دسته گل می توان بستن
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۹۴:به تدبیر خرد سر پنجه نتوان با قضا کردن - درین دریا به دست بسته می باید شنا کردن
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۹۵:چو نتوان بر کنار افتاد با بحر از شنا کردن - کمر چون موج باید در میان بحر وا کردن
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۹۶:عنان مصلحت در عشق می باید رها کردن - ندارد حاصلی در بحر بی ساحل شنا کردن
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۴:شب عیدست می باید در میخانه وا کردن - بمی خشکی زهد روزه داران را دوا کردن
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۱۸:دلا چون ذره زین وحشت سرا آهنگ بالا کن - سرشک گرمرو را شمع بالین مسیحا کن
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۱۹:شب عیدست ساقی باده روشن مهیا کن - تماشای مه نو را ز جام زر دو بالا کن
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۸:اگر مرد رهی نعلین خار سعی در پا کن - قدم از سر کن و سودای منزل را ز سر واکن
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۵۰:چو آید از چمن آن یوسف گل پیرهن بیرون - گل از دنبالش آید چون زلیخا از چمن بیرون
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۸:نیامد نخل آه از سینه پرداغ من بیرون - نکرد این سرو هرگز سر زدیوار چمن بیرون
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۱۸:ز دور تا بتوان سیر گلستان کردن - به شاخ گل ز ادب نیست آشیان کردن
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۳:بسینه ناوک غم تا بکی روان کردن - چه ذوق رو دهد از آینه نشان کردن
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۹۱:همچشم آبله است دل اشکبار من - در پرده دل است گره نوبهار من
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۹۲:دایم به یک قرار بود مشت خار من - چون آشیان خوش است خزان و بهار من
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۹۳:دلدار رفت و برد دل خاکسار من - یکبار شد ز دست کند و شکار من
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۸:هر دم مشو سوار به عزم شکار من - آتش مزن بخانه زین شهسوار من
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۲۰:چه دل گشایدم از باغ و بوستان بی تو؟ - که شد ز تنگدلی غنچه گلستان بی تو
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۹:نه گل شناسم و نه باغ و بوستان بی تو - که دیده در نگشاید بر این و آن بی تو
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۳۸:ای فتنه سایه پرور سرو روان تو - مه در کمند کاکل عنبرفشان تو
صائب » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۶۹:افزود شوق بوسه مرا از لبان تو - صفرای من زیاده شد از ناردان تو
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۲:غنچه یکی ز جمله خونین دلان تو - رفته فرو بخویش بفکر دهان تو
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۸۲:صباحت آب در گلزارش از جوی گهربسته - نزاکت رشته جان را بر آن موی کمر بسته
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۲:بر نازک میانت شیشه ساعت کمر بسته - ز شرم آن سرین آئینه دکان هنر بسته
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۰۲:ز رفتن تو ز جسم ضعیف جان رفته - همای از سر این مشت استخوان رفته
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۷:نمک ز گریه و تأثیر از فغان رفته - دعا اثر نکند گر بآسمان رفته
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۱۹:تا سبزه خط از لب جانان برآمده - آه از نهاد چشمه حیوان برآمده
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۰:اشکم ز دل چو شعله فروزان برآمده - طوفانم از تنور بدینسان برآمده
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۳۵:از ناله نسیمیش به بستان نرسیده - از گریه غباریش به دامان نرسیده
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۶:هیچت خطر از دیده گریان نرسیده - چون شمع سرشکت بگریبان نرسیده
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۴۰:عشق اختیار دل را از دست ما گرفته - طوفان عنان کشتی از ناخدا گرفته
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۳:دوران ز عاریتها دندان ز ما گرفته - نوبت رسد بنانم چون آسیا گرفته
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۴۲:آن خوش پسر برآمد از خانه می کشیده - مایل به اوفتادن چون میوه رسیده
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۵:ز آشفتگی حالم ربط از سخن بریده - از هم فتاده حرفم چون نامه دریده
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۱۳:ابر مظلم تیره گرداند جهان را در دمی - یک ترشرو تلخ سازد عیش را بر عالمی
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۷:یکسر مو نیست در زلف تو بیتاب و خمی - هر خم از جمعیت دلها سواد اعظمی
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۱۸:جامه زرین نگردد جمع با سیمین تنی - یوسف از چه برنمی آید ز بی پیراهنی
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۱۹:برد شبنم را برون از باغ، چشم روشنی - با دل روشن تو محو آب و رنگ گلشنی
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۲۰:ای ز رویت برق عالمسوز در هر خرمنی - وز نسیم جلوه ات هر آتشی را دامنی
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۴:نزد این خلق از رواج باطل حق دشمنی - حرف حق گو، چون اناالحق گوی باشد کشتنی
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۴۳:مکن طول امل را پیروی تا پیشوا گردی - عنان خود به هر موجی مده تا ناخدا گردی
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۶:بصحرای هوس تا کی دلا سر در هوا گردی - نمی بینی رهی ترسم که گم گردی چو وا گردی
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۶۴:ز دل بیرون نرفت از قرب جانان داغ مهجوری - نمی سازد خنک بیمار را دل شمع کافوری
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۳:فزون از صبر ایوبست تاب محنت دوری - که رنجوری نباشد آنچنان مشکل که مهجوری
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۶۵:گره در سینه هر کس که باشد گوهر رازی - بود هر تاری از پیراهن او خار ناسازی
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۶:ز بزمی برنمی خیزد سرود نغمه پردازی - همین از خانه تنگ جرس می آید آوازی
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۸۷:نمی باید ترا مشاطه ای بهر خودآرایی - به صحرا می روی، از خانه آیینه می آیی
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۸۸:ز خوبان قامت جانان علم باشد به یکتایی - الف را هیچ حرفی برنمی آرد ز رعنایی
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۸۹:شنیدم بلبل خود را ستایش کرده ای جایی - میان عندلیبان دگر افتاده غوغایی
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۹۰:مرا افکنده رخسار عرقناکش به دریایی - که دارد هر حبابش در گره طوفان خودرایی
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۵ - در مدح شاهجهان:به راه او چه در بازیم، نه دینی نه دنیایی - دلی داریم و اندوهی، سری داریم و سودایی
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۱۰:پرده بردار ز رخسار که دیدن داری - سربرآور ز گریبان که دمیدن داری
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۸ - در مدح محمدامین میرجملهٔ شهرستانی:هردم از خویشتن آهنگ رمیدن داری - نه همین ز اهل وفا میل بریدن داری
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۵۴:غم دو دیده پر خون ما کجا داری؟ - به سرمه چشمی و چشمی به توتیا داری
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۵:دلا چه شکوه بیهوده از قضا داری - طبیب را چه گنه درد بیدوا داری
-
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۶۰:مآل تیغ زبان نیست غیر سربازی - به زیر تیغ کنی چند گردن افرازی؟
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۷:زهی بعشق رخت کار شمع سربازی - زنسبت قد تو سرو در سرافرازی
-
صائب » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۴۳:گر ز روی خود براندازی نقاب - پشت بر دیوار ماند آفتاب
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲:چند از شرم تو باشد در نقاب - رخ بپوشان تا برآید آفتاب
-
صائب » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۳۱:جز گوشه میخانه مرا جای دگر نیست - چون خم ز خرابات مرا پای سفر نیست
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳:زان سینه چه راحت که ره زخم به در نیست - بادی نخورد بر دل اگر خانه دو در نیست
-
صائب » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۵۸:کی دلِ دیوانهٔ من رام آهو میشود؟ - صحبت من قال از چشم سخنگو میشود
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۴:گرچه اول رنجش بیمار از آن سو میشود - دارد این خوبی که صلح از جانب او میشود
-
صائب » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۶۲:خوش بهاری می رسد فکر می و ساغر کنید - کاسه را فربه کنید و کیسه را لاغر کنید
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۹:ابر تا برجاست یاران باده در ساغر کنید - چشم اختر تا نمی بیند دماغی تر کنید
-
صائب » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۴۰۷:هرکس که از رخ تو نظر آب میدهد - خرمن به برق و خانه به سیلاب میدهد
کلیم » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۵ - ایضا:شاه جهان و ثانی صاحبقران که چرخ - در دستش اختیار بهر باب می دهد
-
صائب » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۴۱۱:هرگز کسی ز قافله دل نشان ندید - یک آفریده آتش این کاروان ندید
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۵:دل جز کجی ز زلف تو نامهربان ندید - رو چشم بست و روی ترا در میان ندید
-
صائب » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۲۷:صد خنده واکشم ز تو تا ترک جان کنم - در خون صد بهار روم تا خزان کنم
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۰:در مطلعی که وصف دهانش بیان کنم - غیر از میان چه قافیه آندهان کنم
-
صائب » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۶۴:خوش است چاشنی سود در زیان دیدن - رخ بهار در آیینه خزان دیدن
صائب » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۶۳۵:خوش است چاشنی سود در زیان دیدن - رخ بهار در آیینه خزان دیدن
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۵:نصیب ماست زیان بر سر زیان دیدن - گلی نچیدن و دیدار باغبان دیدن
-
صائب » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۸۰:از حیا نتوان به چشم او نگاه تیز کرد - دیگری بیمار و می باید مرا پرهیز کرد
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۵:شیخ از مسواک دندان طمع را تیز کرد - سبحه را هم بهر تخم شید دست آویز کرد
-
صائب » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۵۹:دل را ز زلف آن بت پرفن گرفته ام - این سنگ را ز چنگ فلاخن گرفته ام
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۸:دل را از آن دو طره پرفن گرفته ام - از هند زلف رخصت رفتن گرفته ام