گنجور

 
کلیم

نمک ز گریه و تأثیر از فغان رفته

دعا اثر نکند گر بآسمان رفته

دهان تنگ تو گاهی بچشم می آید

کمر کجاست که یکباره از میان رفته

دل شکفته نماندست در جهان ور هست

گلیست چیدنش از یاد باغبان رفته

چگونه سیل بزنجیر موج بند شود

مگوی پند که ما را ز کف عنان رفته

همه بقدر ادب بهره می برند زدوست

مزاج فهم ز مسند بر آستان رفته

بهار رفت و گلی در چمن نمی شکفد

صبا بسجده آنخاک آستان رفته

ز بسکه پیروی خلق گمرهی آورد

نمی رویم براهی که کاروان رفته

کلیم لاف زبان آوری مزن چندین

که شمع آخر ازین بزم بیزبان رفته

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode