زان سینه چه راحت که ره زخم به در نیست
بادی نخورد بر دل اگر خانه دو در نیست
با این همه تنگی که نصیب دهن اوست
داغم که چرا روزی ارباب هنر نیست
چشمت غم آن زلف سیه روز ندارد
از ماتم همسایه درین خانه خبر نیست
از خضر مکش منت بیجا، به ره عشق
کز بحر ره قافلهٔ موج به در نیست
زان غمزه به دل میرسدم از ره دیده
صد زخم که در پیش رهش سینه سپر نیست
از چرخ چه مینالی اگر بخت نداری
بیطالعی طفل ز تقصیر پدر نیست
زین صرفه که در طینت ایام سرشتند
در باغ جهان مایه اگر هست ثمر نیست
گر بار به دوزخ نگشائیم چه سازیم
ما را که مطاعی بجز از هیزم تر نیست
در خاک وطن تخم مرادی نشود سبز
بیهوده کلیم اینهمه سرگرم سفر نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این ابیات به بیان احساسات عمیق و تلخ خود میپردازد. او از دردها و زخمهایی که در دل دارد سخن میگوید و میگوید که علیرغم تنگناها و مشکلات، هنوز امیدی به بهبود اوضاع ندارد. او به یأس و ناامیدی نسبت به وضعیت هنر و زندگی اشاره میکند و میپرسد چرا بختش در دایره گردون نمیچرخد. همچنین، او به بیحاصلی تلاشها و سفرهایش اشاره میکند و میگوید که در وطنش هیچ امیدی به تحقق آرزوها ندارد. در نهایت، او بر این باور است که تلاشها بدون نتیجه باقی میمانند و این درد را نمیتوان نادیده گرفت.
هوش مصنوعی: از دل آرامی که زخمها را تحمل میکند و به آن لطمهای وارد نمیشود، میتوان فهمید که آن دل، خانهای است که از دو در بیبهره است. به این معنا که اگر در دل کسی دو راه وجود نداشته باشد، هیچ بادی نمیتواند آن را به درد آورد.
هوش مصنوعی: با وجود تمام سختیهایی که او در دهنش دارد، من ناراحت هستم که چرا هنرمند محبوبم دیگر در میان ما نیست.
هوش مصنوعی: چشمان تو غمِ زلف سیاه را ندارند و از حال و روز همسایه در این خانه بیخبرند.
هوش مصنوعی: از خضر خواهش نکن که بیدلیل منت تو را بپذیرد، زیرا در راه عشق، نمیتوان از دریای آسمان به قافلهٔ امواج دسترسی پیدا کرد.
هوش مصنوعی: به خاطر آن نگاه دلفریب، از چشمانم زخمی به قلبم وارد میشود که سینهام در برابر آن زیبایی راحتی و دفاعی ندارد.
هوش مصنوعی: اگر شانس و اقبال خوبی نداری، نباید به سرنوشت و تقدیر شلوغ کنی. این نقص به خاطر اشتباه پدر نیست، بلکه گاهی از کجقسمتی خود فرد ناشی میشود.
هوش مصنوعی: از این صرفهجویی که در ذات روزگار ایجاد شده اگر در باغ دنیا بهرهای هست، ثمرهای نخواهد بود.
هوش مصنوعی: اگر ما در دوزخ را نگشاییم، چه کاری میتوانیم انجام دهیم وقتی که چیزی غیر از هیزم در اختیار نداریم؟
هوش مصنوعی: در سرزمین وطن، آرزوها و آرمانها به ثمر نمیرسد. کلیم، این همه تلاش و دلخوشی به سفر کردن، در نهایت بیفایده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آوخ گلهٔ پیری پیش که کنم من
کین درد مرا دارو جز تو بدگر نیست
ای پیر بیا تا گله هم با تو کنم من
زیرا که جوانان را زین حال خبر نیست
از قوت مستیم ز هستیم خبر نیست
مستم ز می عشق و چو من مست دگر نیست
در جشن می عشق که خون جگرم ریخت
نقل من دلسوخته جز خون جگر نیست
مستان میعشق درین بادیه رفتند
[...]
اندر دل هر کس که از این عشق اثر نیست
تو ابر در او کش که به جز خصم قمر نیست
ای خشک درختی که در آن باغ نرستست
وی خوار عزیزی که در این ظل شجر نیست
بسکل ز جز این عشق اگر در یتیمی
[...]
ما را ز سر کوی غمت راه به در نیست
مشکل که جز این کوی مرا روی دگر نیست
دل بردی و جان را به غم عشق سپردی
و امروز غذایم بجز از خون جگر نیست
این شب چه شب محنت ایام فراقست
[...]
جز گوشه میخانه مرا جای دگر نیست
چون خم ز خرابات مرا پای سفر نیست
با تلخی هجران بسرآریم که نی را
جز بند گران حاصلی از قرب شکر نیست
چون آینه آب خضر زنگ نگیرد؟
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.