گنجور

 
کلیم

بس‌که از بار غم دهر گران‌بار شدم

همه ره سجده‌کنان تا در خمّار شدم

شیشه‌ی هیچ دل از مستی من خود نشکست

من به این دل‌شکنان از چه گرفتار شدم؟

خرّم از ابر بهاری نشدم، طالع بین!

که درین باغ چو خار سر دیوار شدم

خواهم آیینه دگر، روی به من ننماید

بس‌که از زشتی خود بر دل خود بار شدم

تا کی ای دل ز غم تنگ‌دهانان زاری؟

من به تنگ آمدم، از وضع تو بیزار شدم

بعد عمری که به خواب من بی‌دل آمد

گریه آبی به رخم ریخت که بیدار شدم

رفتم از هوش، مکن مستم ازین بیش کلیم!

چشم بردار از آن چشم که از کار شدم

 
 
 
گلها برای اندروید
امیرخسرو دهلوی

از پس عمر شبی هم نفس یار شدم

خواب بود آن همه گویی تو، چو بیدار شدم

وقتی آن چشمه خورشید بدین سوی نتافت

گر چه در کوی غمش سایه دیوار شدم

موی گشتم ز غم و بار اجل می بندم

[...]

جهان ملک خاتون

از سر سوز جگر بر در آن یار شدم

با دلی پر ز غم و دیده ی خونبار شدم

گفتم از روی ترحّم جگر ریش مرا

مرهمی نه که به کام دل اغیار شدم

سالها خون جگر خوردم و از دست غمش

[...]

رضی‌الدین آرتیمانی

جز در عشق بهر در که شدم خوار شدم

خار بودم همه از عشق تو گلزار شدم

داشتم تا خبر از خویش نبودم خبری

تا شدم مست می عشق تو هشیار شدم

حرف ما گوش نمیکرد چه گفتیم رضی

[...]

نظیری نیشابوری

هرکجا ساخت غمی دایره مسمار شدم

هر کجا نقطه شد انده خط پرگار شدم

بوی یار من ازین سست وفا می آید

گلم از دست بگیرید که از کار شدم

بس کزو شد برم آسوده، دو دستم در خواب

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه