چو هست قدرت دست و دل توانگر نیست
صدف گشاده کفست آنزمان که گوهر نیست
دل فسرده بحالش رواست گریه ولی
سپند را چکند مجمری کش اخگر نیست
اسیر صید گه او شوم که نخجیرش
چو دست و تیغ بخون سرخ کرد لاغر نیست
حلال زاده اخوان، نفاق پیشه ترست
اگر بچاه نیندازت برادر نیست
ز ذره روی دل آفتاب می جویم
در آن دیار که خورشید ذره پرور نیست
ز ترس نیست اگر میفروش دکان بست
که خودنمائی آئین کیمیاگر نیست
مدار دهر بنا در برابر افتادست
وگرنه آینه با روی تو برابر نیست
ز بزم قرب بتقصیر خویش محرومم
وگرنه حلقه این خانه تیر بر در نیست
ز جای خویش خضر کعبه را نیارد پیش
برو که دوری منزل گناه رهبر نیست
بششدر جهت افتاده ام کلیم، افسوس
نبسته بال و پرم لیک راه دیگر نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بیان احساسات و تفکرات عمیق خود درباره قدرت، عشق، و تنهایی میپردازد. او اشاره میکند که در زمانهایی که قدرت و ثروت وجود ندارد، دل آدمی دچار اندوه و ناامیدی میشود. شاعر از تلاش برای یافتن حقیقت و آرامش در دنیایی که به نظر بیثبات میآید، سخن میگوید و تأکید میکند که روابط انسانی، همچون برادرانه، میتواند تحت تأثیر نفاق قرار گیرد. همچنین، او در پی یافتن روشنایی و آبی از عشق و حقیقت است، حتی اگر در دنیایی بینور زندگی کند. در نهایت، حسرت و ناامیدی را بیان میکند، اما همچنان امیدی برای تغییر و پیشرفت دارد.
هوش مصنوعی: وقتی که قدرت و توانایی در دست و دل وجود داشته باشد، در آن زمان صدفی که باز است، معنایی ندارد و ارزش گوهر را ندارد. یعنی اگر چیزی ارزشمند (گوهر) وجود نداشته باشد، باز بودن یا بسته بودن آن اهمیت ندارد.
هوش مصنوعی: دل شکسته و غمگین است و جای اشک ریختن دارد، اما همچون آتش که خاکسترش را پاک کند، روح همواره میتواند بر آلام خود غلبه کند و به زندگی ادامه دهد.
هوش مصنوعی: در زمانی که شکارش دست و تیغ را به رنگ خون سرخ میکند، من نمیتوانم اسیر این شکار شوم، چرا که آنقدر لاغر و ضعیف نیستم.
هوش مصنوعی: اگر فرزند درستکاری یک برادر باشد، او ممکن است به نفاق گرایش پیدا کند و اگر برادرش در دردسر بیفتد، به او کمکی نکند.
هوش مصنوعی: من به دنبال نوری در دل خودم هستم، نوری که مانند آفتاب باشد، در جایی که اساساً نوری از خورشید وجود ندارد و تنها ذرات کوچکی هستند که میتوانند آن را پرورش دهند.
هوش مصنوعی: اگر میفروش دکان خود را ببندد، به خاطر ترس نیست، زیرا نشان دادن خود و تواناییهای واقعی مانند کیمیاگری نیست.
هوش مصنوعی: روزگار به گونهای است که در برابر زیبایی تو، دچار افت و نقصان شده است. اگر نه، هیچ آیینهای نمیتواند به خوبی تو را منعکس کند.
هوش مصنوعی: به خاطر اشتباهات خودم از جمع دوستان و محفل خوشیها دور ماندهام و اگر نه، در این خانه جایی برای ناامیدی وجود نداشت.
هوش مصنوعی: به خاطر خطاها و گناهان، نمیتواند از جای خود حرکت کند و به کعبه نزدیک شود، زیرا فاصله از منزلگاه، مانع این سفر است. در واقع، کسی که خطاهایی دارد، نمیتواند به راحتی به مقامات والا و مکانهای مقدس دست یابد.
هوش مصنوعی: در مسیر زندگی به شدت به زمین افتادهام، افسوس که بال و پرم را ندارم، اما راه دیگری برای رفتن وجود ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بزرگوارا دانم که بر خلاف قدر
حقیقت است که جز کردگار قادر نیست
به حکم آنک بد و نیک هر چ پیش آید
مقدّرست به هر حال اگر چ ظاهر نیست
به سعی می نشود هیچ گونه روزی بیش
[...]
وجود من به کف یار جز که ساغر نیست
نگاه کن به دو چشمم اگرت باور نیست
چو ساغرم دل پرخون من و تن لاغر
به دست عشق که زرد و نزار و لاغر نیست
به غیر خون مسلمان نمیخورد این عشق
[...]
چه دستها، که ز دست غم تو بر سر نیست؟
چه دیدها؟ که ز نادیدنت به خون تر نیست؟
کدام پشت، که در عهد زلف چون رسنت
ز بس کشیدن بار بلا چو چنبر نیست؟
حکایتی که مرا از غم تو نقش دلست
[...]
مرا به غیر هوای تو، هیچ در سر نیست
بجز وصال رخ تو خیال دیگر نیست
به نکهت شب زلفت دماغ ما تر کن
که همچو بوی دو زلف تو هیچ عنبر نیست
شبی دراز و چو زلف سیاه و بی سر و پای
[...]
خوشا کسیکه نیامد درین سراچه غم
که از کدورت دنیا دلش مکدر نیست
هزار سال بعیش و نشاط اگر گذرد
بیکنفس که بغم بگذرد برابر نیست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.