گنجور

 
کلیم

تا ز خواب مستی غفلت سری برداشتم

چون حباب از سر نهادم هرچه در سر داشتم

کس چو من از مزرع امید حاصل برنداشت

کاشتم تخم هوس‌ها را و دل برداشتم

در بیابان طلب از ننگ واپس‌ماندگی

خاطری آشفته‌تر از گرد لشکر داشتم

بلبلم وز غنچه نشکفته کس نشناسدم

صد بهار آمد که من سر در ته برداشتم

اقتضای وقت بین کز دور ساغر می‌کنم

شکوه‌ها کاول ز بدگردی اختر داشتم

کس نمی‌فهمد زبان شکوه خونین‌دلان

من گرفتم غنچه‌سان دست از دهن برداشتم

حال خویش از دیگران پرسم، نمی‌دانم که دوش

اخگر اندر خوابگه یا گل به بستر داشتم

از نظام کارم ار ایام عاجز شد چه عیب

رشته کوته بود و من صد سحر گوهر داشتم

تا به اکسیر غم او آشنا بودم کلیم

صرفه در عزلت به سان کیمیاگر داشتم

 
 
 
امیر معزی

دوش با سیمین صنوبر در نهان سر داشتم

ای خوش آن عیشی که با سیمین صنوبر داشتم

در برمن بود تا روز آن نگار نوش لب

داد خود تا روز از آن نوشین لبان برداشتم

زیبد ار با ماه تابان برزنم زیرا که دوش

[...]

سنایی

من نصیب خویش دوش از عمر خود برداشتم

کز سمن بالین و از شمشاد بستر داشتم

داشتم در بر نگاری را که از دیدار او

پایهٔ تخت خود از خورشید برتر داشتم

نرگس و شمشاد و سوسن مشک و سیم و ماه و گل

[...]

کمال خجندی

دوش بی روی تو روی از خون دل برداشتم

بار بر دل پای در گل دست بر سر داشتم

داده جان بر باد و برخاک درت بنهاده روی

دیده غرق آب و دل در عین آذر داشتم

بی فروغ شمع روی مجلس آرایت چو شمع

[...]

صائب تبریزی

چون صدف دستی که از بهر گهر برداشتم

گر به دندان می گرفتم عقد گوهر داشتم

بستر وبالین من بود از پروبال هما

تا درین بستانسرا سر در ته پرداشتم

دامن پاک قیامت را چرا در خون کشم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
ابوالحسن فراهانی

یاد آن روزی که یاری چون تو در برداشتم

در نظر خورشید و در کف مشک و عنبر داشتم

ساغر می داشتی در کف به جای تیغ کین

من لب خندان به جای دیده ی ترداشتم

ای که می سوزی دلم دانم که سوزد دامنت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه