بیتو از گلشن چه حاصل خاطر افسرده را؟
خندهٔ گل دردسر میآورد آزرده را
ساغری خواهم دم آخر مگر همراه او
سوی تن باز آورم جان به لب آورده را
نه همین بیسوز عشقَست، از هوس هم گرم نیست
سینه تابوت است گویی زاهد دلمرده را
کاغذ غمنامه را کردم حنایی از سرشک
تا به یاد او دهم چشم به خون پرورده را
صورت ظاهر اگر در حسن باشد، آفتاب
آورد تاریکی دل پی به معنی برده را
دل مکَن از دوست گر خواهی به او پیوست باز
کس به گلبن تا به کی بندد گل افسرده را
چون ز خاک خاکساری گل دمیدن سر کند
سر شود یک دستهٔ گل خاک بر سر کرده را
چشم مست او کجا پروای دل دارد کلیم
هیچ نسبت نیست با میخورده پیکان خورده را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای مه خرگه نشین از رخ برافکن پرده ا
شاد کن آخر گهی دلهای غم پرورده را
گر به گورستان مشتاقان سواره بگذری
جان دمد در تن صدای سم اسبت مرده را
جان به لب آوردیم لب بر لبم نه یک نفس
[...]
پوست زندان است بر تن زاهد افسرده را
حاجت زندان دیگر نیست خون مرده را
بر جراحت بخیه نتواند ره خوناب بست
سود ندهد مهر خاموشی دل آزرده را
خضر در سرچشمه تیغش نمازی می کند
[...]
باز عشقش تازه کرد از نو دل افسرده را
آری آتش آب حیوان است شمع مرده را
از نگاهش دارم امید وصالی زان که گاه
میرود صیاد از پی پیکان خورده را
کرد ظاهر از نقاب آن روی گلگون کرده را
سوخت غمهای بصد خون جگر پرورده را
بی نقاب شرم، بی نور است حسن مهوشان
روشنی هرگز نباشد دیده بی پرده را
بی بصیرت هم ز فیض جستجو بی بهره نیست
[...]
شمع ریز امرد که جان بخشد تن افسرده را
زنده سازد قالب او شمع های مرده را
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.