رفتن ز درت کار من دل نگران نیست
گر کشته شوم خونم از آن کوی روان نیست
با تیر بلا چون هدفم، رویگشاده
گر کوه شود درد غم عشق گران نیست
حال من بیبرگ نوا را چه شناسد
آن سرو که آگاه ز تاراج خزان نیست
رسوائی ما را ز کفن پرده مپوشید
گر شمع بفانوس رود، باز نهان نیست
شمشیر تو خوب است که بیخواست برآید
فیضی نرساند به دل آبی که روان نیست
طالع مددی گر نکند کی به کف آیی
بی یاری کس تیر در آغوش کمان نیست
کس واقف حیرانی ما نیست درین بزم
کانجا که تویی دیده به غیری نگران نیست
در دامن الوند دگر غنچه شود گل
زنهار مگوئید کلیم از همدان نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و غم جدایی سخن میگوید. او احساس نگرانی و درد درونی خود را بیان میکند و میگوید که حتی اگر جانش را در این راه بدهد، دلش نگران نیست. عشق او چنان سنگین است که حتی مشکلات بزرگ نیز برایش اهمیتی ندارد. شاعر به سرسبزی و زیبایی که در کنار معشوق وجود دارد اشاره میکند و میگوید که هیچکس نمیتواند عمق درد و حیرت او را در این عشق درک کند. او در نهایت از زحمات و ناکامیهای خود حرف میزند و تأکید میکند که حقیقت و شفافیت عشق در وجود خود اوست.
هوش مصنوعی: هرگز نگران نیستم که از در تو بروم، حتی اگر جانم را از دست بدهم، خونم از آن کوی نمیریزد.
هوش مصنوعی: اگر به مقصد تیر بلا قرار گرفتهام و در برابر آن با رویی باز ایستادهام، حتی اگر درد عشق همچون کوه سنگین باشد، برای من اهمیتی ندارد.
هوش مصنوعی: حال من را هیچ کس نمیداند، بهویژه آن درخت سرسبز که از خشکسالی و افت فصل پاییز بیخبر است.
هوش مصنوعی: رسوایی ما را نمیتوان پنهان کرد، حتی اگر پردهای بر سر بکشیم. اگر شمعی به فانوس برسد، باز هم نمیتوان آن را پنهان کرد.
هوش مصنوعی: شمشیر تو خوب است، اما اگر بیدلیل و بدون هدف کشیده شود، فایدهای به دلهای بیزنده و بیروح نمیرساند.
هوش مصنوعی: اگر تقدیر و نصیب تو کمک نکند، چگونه میتوانی به دست آوردی بدون یاری دیگران؟ تیرو کمان هم بدون حمایت و همسفر نیست.
هوش مصنوعی: هیچکس از حال حیرانی و سرگشتگی ما در این محفل آگاه نیست، زیرا آنجا که تو هستی، چشمها به هیچکس دیگری خیره نیستند.
هوش مصنوعی: در دامنه کوه الوند، دیگری غنچهای باز میشود. اما به هیچ عنوان نگذارید کسی بگوید که کلیم از همدان نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در هجر توام کار به جز آه و فغان نیست
در پیش توام دان که زبانم به دهان نیست
بی دوست اگر خلق به جان می زید و سر
هم جان و سر دوست که ما را سر آن نیست
سهل است اگر هر دو جهان باز گذارند
[...]
از دولت دیدار تو دل را غم جان نیست
جان را ز غم عشق تو پروای جهان نیست
در کوی تو گمشد پی عشاق بیک بار
آن جا که تویی از دو جهان نام و نشان نیست
زهاد، مگویید که: ما از همه بهتر
[...]
آن شیوه که غارت گر صد قافله جان نیست
در سلسله ی حسن تواش نام و نشان نیست
بی لطفی ات از ترک ستم گشت یقینم
این تلخی جان دادنم از زهر کمان نیست
در روز جزا دست شهیدان محبت
[...]
آن را که بود تیغ زبان بی لب نان نیست
روزی ز دل خود بود آن را که دهان نیست
محتاج به دریا نبود گوهر سیراب
در ملک قناعت دل و چشم نگران نیست
بر درد کشان ظلمت ایام بود صاف
[...]
مهر تو به هر سینه عیان است و عیان نیست
چون عکس در آیینه نهان است و نهان نیست
با خلق جهان چشم سیهمست تو گویا است
این طرفه که با جمله زبان است و زبان نیست
فریاد که سررشته آشوب دو عالم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.