لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
کلیم

بروی مرهم مرهم نهیم بر دل ریش

که زخم بر سر زخمست و نیش بر سر نیش

اگر ببادیه چون بیکسان هلاک شویم

زگردباد به بندیم نخل ماتم خویش

پر است خاطر آن بیوفا ز کینه ما

بغایتی که نگردد ز حرف دشمن بیش

بخون فشانی چشم بهانه جوست چنان

که خون زدیده جهد بر رگم زپیکر نیش

دلم ز ناز و نعیم جهان ندارد رنگ

چه جای نقش و نگارست خانه درویش

کلیم بهر خط زخم دلبران تن را

زدیم مسطری از استخوان پهلوی خویش

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
رودکی

رهی سوار و جوان و توانگر از ره دور

به خدمت آمد، نیکو سگال و نیک اندیش

پسند باشد مر خواجه را پس از ده سال

که: باز گردد پیر و پیاده و درویش؟

قطران تبریزی

رهی سوار و جوان و توانگر از ره دور

بخدمت آمد نیکو سگال و نیک اندیش

پسند باشد مر خواجه را پس از ده سال

که باز گردد پیر و پیاده و درویش

مسعود سعد سلمان

نزار و تافته گشتم بسان ساروی تو

مکن بترس ز ایزد ز عاقبت بندیش

چو مته تو شدم در غم تو سرگردان

بسان چوب تو از اسکنه شدم دلریش

همیشه هجران جویی بسان اره خود

[...]

سوزنی سمرقندی

شهاب دین موید که بر سپهر هنر

بنور خاطری از آفتاب و از مه بیش

بآفتاب و به مه آن کند طبیعت تو

که آفتاب بخوامیش و ماهتاب بخویش

عطارد از تو برد بر فلک بغیرت و رشک

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه