بروی مرهم مرهم نهیم بر دل ریش
که زخم بر سر زخمست و نیش بر سر نیش
اگر ببادیه چون بیکسان هلاک شویم
زگردباد به بندیم نخل ماتم خویش
پر است خاطر آن بیوفا ز کینه ما
بغایتی که نگردد ز حرف دشمن بیش
بخون فشانی چشم بهانه جوست چنان
که خون زدیده جهد بر رگم زپیکر نیش
دلم ز ناز و نعیم جهان ندارد رنگ
چه جای نقش و نگارست خانه درویش
کلیم بهر خط زخم دلبران تن را
زدیم مسطری از استخوان پهلوی خویش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بیان درد و زخمهای دل و جان خود میپردازد. او مرهمی بر دل شکستهاش مینهد، زیرا زخمها و غمها بر سر هم انباشته شدهاند. با بیان اینکه اگر در برابر مشکلات نابود شویم، حداقل نخل ماتم خود را به پا خواهیم داشت. او همچنین به کینه و حسادت دیگران اشاره میکند و میگوید که دلش دیگر توان و رنگ ناز و نعمتهای دنیا را ندارد. در پایان، شاعر به تصویر کشیدن زخمهای جسمی و روحیاش میپردازد و نشان میدهد که درد عشق و جدایی چقدر عمیق و جدی است.
هوش مصنوعی: بر دل زخمیام پانسی میزنیم، چرا که زخمها بر یکدیگر انباشته شده و دردها یکی پس از دیگری بر من هجوم آوردهاند.
هوش مصنوعی: اگر در بیابان به یکسان در اثر طوفان هلاک شویم، پس نخل عزای خود را محکم میبندیم.
هوش مصنوعی: دل آن بیوفا از کینه ما پر شده است، اما به قدری که به حرفهای دشمن توجهی نمیکند.
هوش مصنوعی: چشمان من به دنبال دلایلی برای گریه هستند، به اندازهای که احساساتم مانند خون در رگهایم جاری میشوند و به شدت در برابر این درد و رنج تلاش میکنند.
هوش مصنوعی: دل من از لذتهای دنیوی خالی و بیرنگ شده است، چه جای طراحی و زیبایی برای زندگی یک درویش وجود دارد.
هوش مصنوعی: با دلی پر از درد، سعی کردیم زخمهایی که از محبت و عشق بر تنمان نشسته را با قلمی از استخوان خود بنویسیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
رهی سوار و جوان و توانگر از ره دور
به خدمت آمد، نیکو سگال و نیک اندیش
پسند باشد مر خواجه را پس از ده سال
که: باز گردد پیر و پیاده و درویش؟
رهی سوار و جوان و توانگر از ره دور
بخدمت آمد نیکو سگال و نیک اندیش
پسند باشد مر خواجه را پس از ده سال
که باز گردد پیر و پیاده و درویش
چو بینی آن خر بدبخت را ملامت نیست
که بر سکیزد چون من فرو سپوزم بیش
چنان بدانم من جای غلغلیجگهش
کجا بمالش اول فتد بخنده خریش
نزار و تافته گشتم بسان ساروی تو
مکن بترس ز ایزد ز عاقبت بندیش
چو مته تو شدم در غم تو سرگردان
بسان چوب تو از اسکنه شدم دلریش
همیشه هجران جویی بسان اره خود
[...]
شهاب دین موید که بر سپهر هنر
بنور خاطری از آفتاب و از مه بیش
بآفتاب و به مه آن کند طبیعت تو
که آفتاب بخوامیش و ماهتاب بخویش
عطارد از تو برد بر فلک بغیرت و رشک
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.