گنجور

 
کلیم

ازین شکسته دلم گر نحیف و رنجورم

که در غمش بگریبان نمی رسد زورم

هزار بار ازین همرهان گسستم و باز

فلک نهشت جدا همچو تار طنبورم

سرم بغیر گریبان فرو نمی آید

بدستگاه قناعت ز بسکه مغرورم

چنینکه صورت خامم کدورت انگیزست

ببزم دهر تو گوئی چراغ بینورم

ز خلق راحت تنهائیم رهانیده

بکنج خلوت خود در بهشت بیحورم

بباغ دهر خس آشیانه را مانم

که در میان طراوت ز خرمی دورم

ز ضعف بار مداوا نمی توانم برد

طبیب را چه گنه گر همیشه رنجورم

نیافتم هنری بهتر از سبکباری

اگر ندارم چیزی ببار معذورم

در انتظار خرابی بسر رود عمر

کلیم همچو حباب آنزمان که معمورم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
قطران تبریزی

خدای داند کز غم چگونه رنجورم

غمان گیتی گنج است و من چو گنجورم

چو زیر طنبور از غم همی بنالم زار

بدل ز شادی و خوشی تهی چو طنبورم

بشهرهای خراسان و شهرهای عراق

[...]

حکیم نزاری

دلم ببرد و قرارم برفت و معذورم

که کرد مستِ خراب آن دو چشمِ مخمورم

بتی که در طلبِ وصلِ او چو مدهوشان

گرم سر و دل و ترتیب نیست معذورم

مقرّرست به نزدیکِ عاقلانِ جهان

[...]

عرفی

نشسته بر سر گنج به فقر مشهورم

نهفته در ته دامن چراغ بی نورم

مسیح تا دم آخر فسون دمید و هنوز

به صد جراحت روز نخست رنجورم

چنان به خواهش دیدار رفته ام شب وصل

[...]

صائب تبریزی

به شور عشق و جنون همچو صبح مشهورم

شکسته است نمکدان چرخ را شورم

ز جوش سینه من خم به وجد می آید

چکیده کف عشقم، شراب منصورم

به روی گرم غریبی چنان فریفت مرا

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه