آنقدر بر دل نشست از دوست و ز دشمن غبار
کز برون چون اخگرم گردید پیراهن غبار
گرد غم را با دل پر رخنه ما الفتی است
باشد آری آشنا با چشم پرویزن غبار
بسکه دل رنجید ازو چشمم نیارد دیدنش
آید از گرد سرا در دیده روزن غبار
آستان و صدر را هرگز زهم نشناختم
بی تکلف هر کجا یابد کند مسکن غبار
سینه ام از صحبت دل معدن زنگار شد
آری از آتش نشیند بر دل گلخن غبار
چشم بر راهست دل شاید از آن ره قاصدی
آید و در کوی ما بفشاند از دامن غبار
دل مگو دارد صفا محتاج فیض مرشدیست
آب آهن چون تواند شست از آهن غبار
گرد غم از چهره من پاک نتوانست کرد
گریه ای خواهم که شوید از دل دشمن غبار
در دل خود رای او هرگز مرا خود جا نبود
حیرتی دارم که چون آنجا نشست از من غبار
خاک این ویرانه دامن گیر شد آخر کلیم
کی ز کنج خاطرم برخیزد از رفتن غبار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر، از عواطف و دردهایی صحبت میکند که از غم و رنج ناشی از جدایی و فراق به وجود آمده است. او تصویر غبار را به عنوان نماد درد و اندوه به کار میبرد و بیان میکند که این غبار نه تنها بر دل و چهرهاش نشسته، بلکه بر زندگیاش نیز سایه افکنده است. در دل شاعر، شوق و امیدی به بازگشت عزیزان وجود دارد، اما در عین حال، غم و غبار ناشی از دوری آنها نمیگذارد که روح او آرام گیرد. او حسرت میخورد که چگونه میتواند از این غبار و غم رهایی یابد و به نیازهای روحیاش پاسخ دهد. در نهایت، شاعر از وضعیت خود ناراضی است و به دنبال راهی برای پاکسازی دل و جانش از این غبار اندوه میگردد.
هوش مصنوعی: دل از محبت دوست و کینه دشمن آنقدر پر غبار شده که پیراهنم مانند خاکستر در آمده و رنگ و روی خود را باخته است.
هوش مصنوعی: غم و اندوه در دل ما که پر از درز و شکاف است هم یار و همراه است. این غم در واقع برای چشمهایمان چون غباری آشناست.
هوش مصنوعی: چشمم به خاطر دلخوری زیادی که از او دارم، توانایی دیدنش را ندارد، حتی اگر از دور هم برایم بیفتد، مانند غبار در روزنهی خانه به چشمم میآید.
هوش مصنوعی: هرگز نتوانستم مرز مکان یا مقام را تشخیص دهم، زیرا بیهیچ زحمتی هر جا که غبار وجود داشته باشد، جا میگیرم.
هوش مصنوعی: دل من به خاطر صحبتهایی که از عشق و احساسات دارم، پر از غم و اندوه شده است. گویا آتش درونم باعث شده تا غبار و کثیفی بر دلم بنشیند.
هوش مصنوعی: چشم در انتظار است و دل امیدوار است که شاید از آن راه پیامی برساند و به محله ما سر بشود و از دامنش گرد و غبار بیاورید.
هوش مصنوعی: دل ز نقایص و کدورتها پاک نیست و برای رسیدن به آرامش و صفا به راهنمایی نیاز دارد. مثل اینکه آب نمیتواند غبار را از روی آهن پاک کند.
هوش مصنوعی: من نمیتوانم غم را از چهرهام پاک کنم و به شدت احساس نیاز دارم به گریهای که بتواند همه آلامم را از دل دشمنانم دور کند.
هوش مصنوعی: من در دل خود جا و محلی برای رای او ندارم. در عجبم که چگونه وقتی او آنجا نشسته، از من غباری به جا مانده است.
هوش مصنوعی: خاک این ویرانه در نهایت باعث دردسر شده است. کلیم (موسی) چه زمانی از گوشهی ذهنم خارج میشود و غبار گذشته را فراموش میکند؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
می پرستان را به دل ننشیند از دشمن غبار
زود بر در می زند از خانه روشن غبار
کار مشکل را به همت می توان از پیش برد
می کند در کشور ما رخنه در آهن غبار
آن سیه روزم که از هر جا که خیزد سیل غم
[...]
گرد کلفت بس که می ریزد مرا بر تن غبار
بر رخ آیینه می پاشد ز عکس من غبار
خاکساران را چو رانی از درت، خنجر مکش
می شود از باد دامن، عازم رفتن غبار
بس که پر گرد ملالم، گر زنی دستی به من
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.