محتسب بر حذر از مستی سرشار من است
سنگ بگریزد از آن شیشه که در بار من است
آسمان مشتری جنس هنرها گردید
که دکان سوختنم گرمی بازار من است
از دهن غنچه صفت دست اگر بردارم
قفل دیگر ز حیا بر لب اظهار من است
گره گریه به تیغ از گلویم وانشود
نخل ناکامیام و عقدهٔ غم، بار من است
نزنم یک نفس خوش که تلافی نکند
بخت بد گرچه به خواب است خبردار من است
گَرد از چهرهٔ من پاک به سیلی سازد
آنکه در بیکسیِ عشقِ تو غمخوار من است
از دل روشنم اسرار دو عالم پیداست
حیف ازین آینه کارایش دیوار من است
دخل بیجا همه جا در سخنم میآید
این مگس لازم شیرینی گفتار من است
شکوه از اختر طالع نتوان کرد کلیم
زینت بخت و گل تارک ادبار من است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از احساسات عمیق و دردهای ناشی از عشق و ناکامیهایش سخن میگوید. او به مستی و شادی ناپایدار اشاره میکند و میگوید که در دنیای پر از مشکلات، دلتنگی و غم او را احاطه کرده است. با اینکه بختش به او خیانت کرده، اما عشق واقعی او را در تنهایی یاری میکند. شاعر همچنین به این نکته اشاره میکند که اسرار دلش برای دیگران روشن است و جملاتش همیشه با حسی خاص همراه است. در نهایت، او از زینت بخت و چالشهایی که در زندگیش تجربه کرده، سخن به میان میآورد.
هوش مصنوعی: محتسب از حال مستی من نگران است، انگار سنگ از آن شیشهای که در دست من است، دوری میکند.
هوش مصنوعی: تاریخ و زمان نشان دهنده این است که آسمان پر از هنرها شده است و این نابودی و سوختن من به نوعی باعث رونق و جلب توجه به کارهای من میشود.
هوش مصنوعی: اگر از دهن غنچهمانند خودم بگویم، به قدری خجالتزدهام که بیان احساساتم دشوار میشود.
هوش مصنوعی: اگر اشکهایم با درد و رنج از گلویم رها نشوند، درخت ناکامیام و بار غمهایم همچنان بر دوشم سنگینی خواهد کرد.
هوش مصنوعی: نمیزنم یک نفس راحت بکشم، چرا که بخت بدم به رغم این که در خواب است، از حال من آگاه است و انتقام میگیرد.
هوش مصنوعی: غبار از چهرهام برطرف میشود، زیرا کسی که در تنهایی و درد عشق تو با من همراه است، آرامش به من میبخشد.
هوش مصنوعی: از دل روشنم میتوانم رازهای دو جهان را ببینم، اما افسوس که این آینه، دیوار من شده است.
هوش مصنوعی: در تمام سخنانم، صحبتهای بیمورد و ناخواستهای به چشم میخورد، اما وجود این موارد اضافی همانند مگس، در حقیقت به شیرینی و جذابیت کلام من کمک میکند.
هوش مصنوعی: نمیتوان به ستارهٔ شگون شکایت کرد، زیرا زینت بخت من و گل سرخ بر زانوی بدبختی من است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
لعلِ سیرابِ به خون تشنه لب یار من است
وز پی دیدنِ او دادنِ جان کار من است
شرم از آن چشمِ سیه بادش و مژگان دراز
هر که دل بردنِ او دید و در انکارِ من است
ساروان رَخت به دروازه مَبَر کان سرِ کو
[...]
در سراپردهٔ جان خانهٔ دلدار من است
گوشهٔ دیدهٔ من خلوت آن یار من است
تا که از نور جمالش نظرم روشن شد
هر کرا هست نظر عاشق دیدار من است
هر کجا ناله ای از غیب به گوش تو رسد
[...]
سیل درماندهٔ کوتاهی دیوار من است
بی سرانجامی من خانه نگهدار من است
غیر، بیهوده، پی یار وفادار من است
نشود یار کسی اگر یار من است
شب به گوشت چو رسد نالهٔ مرغان اسیر
نالهٔ بیاثر از مرغ گرفتار من است
از غمش مردم و، گر شکوه کنم شرمم باد؛
[...]
آن چه شمعی است فروزنده رخ یار من است
آن چه روشن نه از آن شمع شب تار من است
آن چه ناز تو فزون میکند و رحم تو کم
اثر صبر کم و نالهٔ بسیار من است
آن چه از کار کسان عقده گشاید لب توست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.