گنجور

 
کلیم

کی تغافل می تواند عاشق بیتاب کرد

چون توان با تشنگی قطع نظر از آب کرد

مو بمو قربان آن ابرو شدم اما هنوز

طاعتی مقبول نتوانم در آن محراب کرد

حیف از اشکم که چون ریگ روان بیحاصلست

شمع از یکقطره نخل شعله را سیراب کرد

با همه دریا کشی مستی نمی دانم که چیست

گریه از بس بیتو آبم در شراب ناب کرد

از پی بیداری شبهای وصل آمد بکار

شرمسار از یاری بختم که چندین خواب کرد

کلبه ویران من خواهد بآبادی رسید

کز پی تعمیر او سیلاب گل در آب کرد

حسن چون دل را برد از ما چه می آید کلیم

بر سر ویرانه نتوان جنگ با سیلاب کرد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
امیر معزی

ترک من برگل نقاب از سنبل پرُتاب‌ کرد

لالهٔ نعمان حجاب لولو خوشاب کرد

رنگ لعل شکرین او مرا بی‌رنگ‌کرد

تاب‌زلف عنبرین او مرا در تاب‌کرد

دید در سنجاب و مشک ناب نرمی و خوشی

[...]

میلی

باز مژگان ترم نوباوه خوناب کرد

باز چشم خونفشانم خیر باد خواب کرد

دوش دل را دیده حیران نوید وصل داد

هر نگاه گرم کان خورشید عالمتاب کرد

قحط شد در خشکسال هجر چون باران وصل

[...]

صائب تبریزی

لاله شبنم فریبت برگ گل را آب کرد

در مذاق لعل، آب و رنگ را خوناب کرد

از نگاه گرم من حسن تو عالمسوز شد

طاعت من طاق ابروی ترا محراب کرد

در زمین پاک من ریگ روان حرص نیست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
واعظ قزوینی

آه گرمم چشمه خورشید را بی آب کرد

ناله خارا گدازم، کوه را سیلاب کرد

سیدای نسفی

تا دلم را کشته خود آن بت قصاب کرد

در قفای دنبه خود چریوی من آب کرد

ریخت همچون سرمه در چشم ترازو سنگ را

ماند در زیر سر و گفتا دکانم خواب کرد

مشاهدهٔ ۶ مورد هم آهنگ دیگر از سیدای نسفی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه