میخانه چو من رند نکو نام ندارد
از می کشیم شکوه لب جام ندارد
از ثابت و سیاره گردون بحذر باش
کاین مزرعه یکدانه بیدام ندارد
هر سنگ که خورد از کف اطفال نگهداشت
دیوانه مگو فکر سرانجام ندارد
پیوستگی مقصدم از پا ننشاند
گر موج بساحل رسد آرام ندارد
در چارسوی دهر خریدار وفا نیست
با آنکه متاعیست که ایام ندارد
از او سر اگر رنجه شود تلخ نگوید
همچون لب ساغر لب دشنام ندارد
در زلف دل سوخته ام بهر چه بندی
این مرغ کباب آگهی از دام ندارد
آمد بسر شکر کلیم از پس شکوه
برگشت از آن راه که انجام ندارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساساتی عمیق و فلسفی است. شاعر با توجه به نامناسب بودن اوضاع زندگی و ناپایداری دنیا، از میخانه و رندان صحبت میکند و نشان میدهد که این مکانها نیز به مانند دیگر جنبههای زندگی، از کمبودها و نواقص رنج میبرند. او به مسائلی چون وفا، تغییرات زندگی و ناامیدی از نتایج اشاره میکند و بر دشواریهای عشق و دردهای دل اشاره دارد. در نهایت، شاعر بر این نکته تأکید میکند که در این دنیای پر آشوب، به دنبال حقیقت و معنای زندگی است، اما به سمت نابودی و عدم نتیجهگیری میرود.
هوش مصنوعی: میخانهای که من در آن هستم اگرچه زیباست، اما نام نیکویی ندارد. زیرا ما از شراب مینوشیم و اینجا دیگر هیچکس از نوشیدن جام لذت نمیبرد.
هوش مصنوعی: از اجرام آسمانی و سیارات دوری کن، زیرا این دنیا برای کسی که به دنبال یک دانه از آن باشد، خالی و بیطلوع است.
هوش مصنوعی: هر سنگی که از دست کودکان به زمین میافتد، نشاندهنده این نیست که دیوانهای نمیتواند به فکر نتیجه کارش باشد. به زبان سادهتر، هر اشتباهی که از سوی بچهها رخ میدهد، دلیل بر این نیست که یک فرد بزرگتر نمیتواند به عاقبت کارهایش بیاندیشد.
هوش مصنوعی: پیوستگی هدفم من را از پا نمیاندازد، حتی اگر موجی به ساحل برسد، آرامش نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: در زندگی هیچکس وجود ندارد که به وفا و صداقت توجه کند، با اینکه وفا یک ارزش گرانبهاست که زمان آن محدودیتی ندارد.
هوش مصنوعی: اگر او ناراحت باشد، تلخی نمیگوید. مانند لبی که از جام شراب مینوشد، لبش گزنده نمیشود.
هوش مصنوعی: من که دل سوختهای دارم، برای چه خود را به زلف و پیچ و تاب آن میبندم؟ این پرندهی کبابی دیگر از دامی خبر ندارد.
هوش مصنوعی: کلیم با شکر و قدردانی به سراغ مشکلات و نارضایتیها رفت، اما از آن مسیر بازگشت که به پایان نمیرسد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آنی که چو تو گردش ایام ندارد
سلطان چو تو معشوق دلارام ندارد
چون دانهٔ یاقوت تو گل دانه ندارد
چون دام بناگوش توبه دام ندارد
بادی نبزد در همه آفاق که از ما
[...]
عشقست طلسمی که در و بام ندارد
آن کس که ازو یافت نشان نام ندارد
بس حله الوان به قد عشق بریدند
یک جامه به اندازه اندام ندارد
بادی که وزد وجد کند مست محبت
[...]
پروای خط آن عارض گلفام ندارد
از سادگی این صبح غم شام ندارد
پاس دل خود دار که آن زلف گرهگیر
یک دانه بغیر از گره دام ندارد
با دوری دلها چه کند قرب مکانی
[...]
تنها نه ز زلفت دلم آرام ندارد
خود کیست که سر در پی این دام ندارد!
شمشاد قدان جمله به بالای تو نازند
سروی چو قدت گلشن ایّام ندارد
سررشتة پاس دل ما خوب نگه دار
[...]
آغاز محبت دگر انجام ندارد
این صبح قیامت ز قفا شام ندارد
در عالم تجرید، ره حرص وهوس نیست
این بادیه امن دد و دام ندارد
خواهد ز بس آیینه ببیند رخ خوبت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.