شکفت غنچه و این عقده ام بدل جا کرد
که دهر چون گره از کار بسته ای وا کرد
پسند خاطر یک تن نیم چه چاره کنم
که بی نفاق بیکدل نمی توان جا کرد
بکشوری که سر زلف ها پریشانست
نمی توان سر شوریده مداوا کرد
نه دشمنم برقیبان چرا بمن نرسید
فلک وصال تو را گر نصیب اعدا کرد
کسیکه مشق مدارائی از کمان گرفت
بهیچ خصم نمی بایدش مدارا کرد
که دید دیده گریان من که گریه نکرد
بغیر دوست که پنداشت سیر دریا کرد
بضبط دامنم اکنون سرشک تن ندهد
که طفل خود سر عادت بسیر صحرا کرد
زطره تو هر آن عقده ایکه شانه گشاد
بیادگاری زلف تو در دلم جا کرد
بجور دوست که تن همچو ما نهاد کلیم
بگل حساب شد ار خاک بر سرما کرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است که به توصیف احساسات و عواطف عاشقانه میپردازد. شاعر از دردی که در دل دارد و دشواریهای عشق سخن میگوید. او به زیباییها و پیچیدگیهای عشق اشاره میکند و به این نکته اشاره دارد که در دنیای پر آشفتگی، عشق واقعی دشوار است. شاعر همچنین به حسرتهایش درباره وصال معشوق و ناتوانی در فراموش کردن او میپردازد و به یادگارهایی که از او در دلش باقی مانده اشاره میکند. در نهایت، او با بیقراری و دلتنگی به احساس عمیق خود نسبت به معشوق میپردازد.
هوش مصنوعی: غنچه باز شد و این مشکل من هم حل شد، چرا که زمان مانند گرهی که در کارها ایجاد شده، آن را باز کرد.
هوش مصنوعی: اگر یک نفر را خوشنود کنم، چارهای ندارم که برای اینکه بینفاق و با صداقت باشم، جایی برای دلی که از همه جا بیخبر است پیدا نمیشود.
هوش مصنوعی: در کشوری که اوضاع و شرایط نامساعد و بهم ریخته است، نمیتوان به خوبی مشکلات ذهنی و احساسات آشفته را حل کرد.
هوش مصنوعی: چرا دشمنانم به من نزدیک نمیشوند، در حالی که آسمان عشق تو را به آنها داده است؟
هوش مصنوعی: کسی که از کمان مشق نرمش و مدارا را آموخته باشد، نباید در برابر هیچ دشمنی نرمش و تساهل نشان دهد.
هوش مصنوعی: چشم گریان من فقط به خاطر دوست بود و نه به خاطر دیگری، و کسی که این را دید فکر کرد که من در دریا غوطهور شدهام.
هوش مصنوعی: اکنون دامنم را محکم نگهداشتهام تا اشکهایم نریزد، زیرا بچهام به طور طبیعی برای گشت و گذار در صحرا آماده شده است.
هوش مصنوعی: از زیباییهای تو هر آنچه در دل دارم، به یاد زلفهایت در دلم جا گرفته و باز میشود.
هوش مصنوعی: دوستی که مانند ماست، برای کلیم (موسی) به اندازهای ارزشمند است که اگر خاک بر سر ما بریزد، باز هم به حساب میآید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زمانه روی زمین را چو رنگ دیبا کرد
طراز دیبا یاقوت کرد و مینا کرد
بهاری ابر ز دریا نهاد روی بدشت
وز آب دیده همه شب برم چو دریا کرد
هوا همی بگشاید ز سنگ خارا آب
[...]
کمند زلف توام پای بند سودا کرد
به عهد سروِ قدت فتنه دست بالا کرد
به اهل حسن طریق جفا و شوخی داد
همان که محنت و غم را نصیبهٔ ما کرد
ز بس که گفت به مردم سرشک راز دلم
[...]
ز خط صفا لب میگون یار پیدا کرد
بهار نشأه این باده را دوبالا کرد
گره ز غنچه پیکان گشودن آسان است
دل گرفته ما را توان وا کرد
درین ریاض به بی حاصلی علم گردد
[...]
دلگداخته بر شش جهت بغل واکرد
جهان به شیشهگرفت این پری چه انشاکرد
ستم نصیب دلم من کجا و درد کجا
نفس به کوچهٔ نی رفت و ناله پیدا کرد
ز شرم چشم تو دارد خیالم انجمنی
[...]
دو دیده را پی تسکین بیکسان واکرد
ز گریه زینب و کلثوم را تسلی کرد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.