بوی کین هرگز کسی نشنیده از آب و گلم
گر به خس آتش فتد از مهر میسوزد دلم
چون قلم دارم سر تسلیم را در زیر تیغ
هرکسم سر میزند گویی که خط باطلم
نشئه آگاهیم، لیکن درین نخجیرگاه
بر سر تیر همه مانند صید غافلم
از در و دیوار میگیرم سراغ مرگ را
رهنورد ماندهام در آرزوی منزلم
شمع را مانم که از سیر و سلوکم ناامید
هرکجا هستم زاشک خویشتن اندر گلم
لالهوارم دل ز غم صد چاک شد در بیکسی
هیچکس ننهاد غیر از داغ دستی بر دلم
آرزوی یک دل از من در جهان حاصل نشد
مایه نومیدیم، گویی جواب سائلم
بیثمر نخلم، مرا یاری به غیر سایه نیست
سایه خود با خاک یکسانست بنگر حاصلم
تا قیامت خار غم در جان نمیماند کلیم
گر ز دل بیرون نمیآید، برآید از گلم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از احساسات عمیق خود در مورد عشق و غم سخن میگوید. او به نوعی احساس تسلیم و ناامیدی را بیان میکند، که در عین آگاهی از مشکلات و دردها، همچنان در جستجوی آرامش و عشق است. شاعر میگوید که مثل شمعی است که بدون امید میسوزد و اشاره میکند که درد و غمش مثل خاری در جانش باقی خواهد ماند. همچنین او به تنهایی و بیکسی خود اشاره میکند و هیچکس را جز داغی در دلش نمییابد. در نهایت، او ابراز میکند که این اشکها و دردها همیشه با او خواهند ماند.
هوش مصنوعی: بوی کینه هرگز از آب و گل کسی حس نکرده است، اما اگر علفها به آتش بیفتند، دلم از عشق میسوزد.
هوش مصنوعی: وقتی که قلم در دست دارم، به راحتی تسلیم هر کسی میشوم. احساس میکنم هر کسی که به من نزدیک میشود، مثل این است که کلمات نادرست و بیمعنایی از من جاری میشود.
هوش مصنوعی: ما آگاهیم که در حال مستی به سر میبریم، اما در این شکارگاه، همه مانند شکارچیانی غافل هستیم.
هوش مصنوعی: به دنبال مرگ هستم و از همه جا نشانههایی از آن را جستجو میکنم. احساس میکنم در راهی ماندهام و بیش از هر چیزی آرزوی خانه و آرامش را در سر دارم.
هوش مصنوعی: من شبیه شمعی هستم که از سفر و تلاش خود ناامید شدهام و هرجا که هستم، اشکهای خودم را در دل گل خود میریزم.
هوش مصنوعی: دل من مانند لالهایست که از غمهای بسیار پارهپاره شده است. در تنهایی خود، هیچ کس جز دردِ فقدان کسی، بر دلم دستی نگذاشته است.
هوش مصنوعی: در این دنیا هیچگاه نتوانستم به آرزوی دلم دست پیدا کنم. این موضوع باعث شده است که ناامید شوم، انگار که کسی به سوال من پاسخ نمیدهد.
هوش مصنوعی: درخت من ثمری ندارد و کسی جز سایهاش به من کمک نمیکند. سایه خودم هم به زمین میافتد و با خاک یکی میشود، پس نتیجهام را خوب نگاه کن.
هوش مصنوعی: تا ابد غم و درد در دل نمیماند، کلیم اگر از دلش بیرون نمیرود، بالاخره از گلی که دارد بیرون خواهد آمد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر به خوبی می بلافد لا نسلم لا نسلم
کاندر این مکتب ندارد کر و فری هر معلم
متهم شو همچو یوسف تا در آن زندان درآیی
زانک در زندان نیاید جز مگر بدنام و ظالم
جای عاقل صدر دیوان جای مجنون قعر زندان
[...]
آتشم من گلخنی باید که باشد منزلم
نیستم گلبن که از گلزار بگشاید دلم
گر نگفتم حال خود پیش تو معذورم بدار
هستی شوق تو کرد از هستی خود غافلم
آب شمشیر ترا فیض زلال زندگیست
[...]
داغ عالمسوز برگ عیش گردد در دلم
شمع ماتم گریه شادی کند در محفلم
دست من پیش از لب خواهش چو گل وامی شود
درگره باشد چو شبنم آبروی سایلم
می کند در لامکان جولان دل آزاده ام
[...]
با دل محزون فتاده روزگار مشکلم
دست حسرت بر سر و پای سراغ اندر گلم
از هجوم اشک طوفان خیز باشد منزلم
تا نهال قامت او رفت از باغ دلم
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.