کمر از تار جان باید بران نازک میان
کی از هر رشته ای آن دسته گل می توان بستن
بزور رعشه شوق اضطرابی آرزو دارم
که مغزم را نباشد فرصت در استخوان بستن
بروز ار عندلیم، شام چون پروانه خاموشم
دران کو صرفه من نیست خواب پاسبان بستن
علاج اضطراب دل نمی آید ز من ورنه
بافسون می توانم لرزه آب روان بستن
همیشه پیشه من عجز و کار اوست استغنا
ز گلچین در زدن می آید و از باغبان بستن
دکان گلفروشم رونق من موسمی دارد
بخود نتوان گل داغ جنونرا در خزان بستن
جرس این ناله را از پهلوی دلبستگی دارد
نبایستی ز اول خویش را بر کاروان بستن
بنازم ترک چشمت را که ترکش بسته می خواهد
بخونریز اسیران اینچنین باید میان بستن
کلیم از یک الف زخم اینهمه بهر چه مینالی
سخن کوتاه کن تا کی ز حرفی داستان بستن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احوالات روحی و عاطفی شاعر اشاره دارد. او از حالتهای مختلف اضطراب، شوق و عشق سخن میگوید و به وضوح نشان میدهد که چگونه این احساسات بر زندگیاش تأثیر میگذارند. شاعر در تلاش است تا معانی عمیقتری از زندگی و عشق را به تصویر کشد؛ بهویژه اینکه نمیتوان از تجربیات و احساسات رنجآور خود فرار کرد. او به تمایز بین عجز و قدرت در عشق پرداخته و به نحوی که تمام احساساتش را نمیتوان به سادگی درک کرد، اشاره میکند. بهطور کلی، این شعر نگاهی عمیق به احساسات انسان و چالشهای مرتبط با آن دارد.
هوش مصنوعی: انسان باید با دقت و حساسیت به مسائل زندگی نزدیک شود، زیرا زیبایی و ظرافتِ زندگی مانند یک دسته گل است که نیاز به مراقبت و توجه دارد. هر رشته و جنبهای از زندگی میتواند به شکلی زیبا و دلنشین درآید، اگر با حوصله و دقت به آن پرداخته شود.
هوش مصنوعی: به خاطر شدت شوق و اضطراب، آرزو دارم که مغزم نتواند برای آرامش در استخوانها جا پیدا کند.
هوش مصنوعی: در زمانی که من در عالم هستی حضور دارم، شب مانند پروانهای بیصدا و آرام میگذرد. در این حالت، من نمیتوانم خواب پاسبان را ببندم و از خودم مراقبت کنم.
هوش مصنوعی: مرا درمان دل آشفتهام نمیآید، وگرنه میتوانم با جادو لرزش آب جاری را متوقف کنم.
هوش مصنوعی: همیشه کار من ناتوانی است و او بینیازی و قدرتش را از گلچین کردن به دست میآورد، در حالی که باغبان دستش را میبندد.
هوش مصنوعی: گلفروشی من در دوران خاصی رونق دارد و نمیتوانم گلهای داغ و عشق را در فصل پاییز زندانی کنم.
هوش مصنوعی: این جرس از عشق و وابستگی رنج میبرد و نباید از ابتدا خود را به کاروان متصل کند.
هوش مصنوعی: به زیبایی چشم تو افتخار میکنم که تیرش برای اسیران چنین بیرحمانه میخواهد خون بریزد. اینطور است که باید در میان بستن و بند و بست، عواطف و احساسات را به نمایش گذاشت.
هوش مصنوعی: کلیم از زخم یک حرف الف این همه مینالد. چرا؟ کوتاه کن! تا کی میخواهی از یک حرف داستانی بسازی؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به امید اقامت دل به اسباب جهان بستن
بود شیرازه از غفلت به اوراق خزان بستن
به خودسازی قناعت از بهار و زندگانی کن
مکن در فصل گل اوقات صرف آشیان بستن
منه بر عالم افسرده، دل از کوته اندیشی
[...]
به شاخ گل تواند بلبل ما آشیان بستن
اگر چون دسته گل، دست گلچین را توان بستن
تو و نامهربانی و به قصد ما میان بستن
من و از جان و دل، دل بر خدنگ جانستان بستن
در آتش ریشه اش مانند نخل شعله جان دارد
سمندر را سزد بر سرو آهم آشیان بستن
پی قتلم که عمری شد هلاک آن بر و دوشم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.