لب فرو بستم، زیان دارد زباندانی مرا
چشم پوشیدم نمیزیبید عریانی مرا
شانه و زلف تو یادی میدهد از جان من
بیتو زینسان در میان دارد پریشانی مرا
نکتهسنجی چیست؟ عیب کس نفهمیدن بوَد
میکند فهمیدگی تعلیم نادانی مرا
یک دو گامی از سر کویش سفر خواهم گزید
بازپس گر ناورد اشک پشیمانی مرا
بندگی را در ره خدمت ز بس شایستهام
میشود داغ غلامی خط پیشانی مرا
گرچه خوارم عزتم این بس که در بیع نیاز
میدهی خود را به من تا اینکه بستانی مرا
گر چنین از بار غم خواهم فرو رفتن به خود
شمعسان آخر کند دامن گریبانی مرا
از خرابی کس نمیگردد به گرد خانهام
پاسبانی نیست مشفقتر ز ویرانی مرا
روشناس ابر رحمت گشتهام از فیض او
عاقبت آمد به کار آلودهدامانی مرا
گرم کردم جای خود در گوشه گلخن کلیم
کی دگر از جا برد تخت سلیمانی مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساساتی عمیق و پیچیده از فقدان و عاشقانه بودن است. شاعر با زبان ساده و زیبا از درد جدایی و ناتوانی در ابراز احساسات صحبت میکند. او به عذاب ناشی از عشق و عریانی جان خود اشاره میکند و با تشبیههای مختلف، حاکی از پریشانی درونی و پشیمانی ناشی از دوری از محبوبش میباشد. همچنین، او کاستیهای انسانی و بندگی خود را در برابر عشق توصیف میکند و در نهایت، به سرنوشت و غم خود بهطور کلی میپردازد. این شعر به نوعی تجسمی از محبت، غم و آرزوهاست که هر خوانندهای میتواند با آن ارتباط برقرار کند.
هوش مصنوعی: با سکوتکردن، میدانم که آسیب میبینم. از طرفی، از اینکه زباندانیام را کنار گذاشتم، نمیتوانم خوشحال باشم، زیرا برهنگیام مناسب نیست.
هوش مصنوعی: شانه و موهای تو به یادم میآورد که بدون تو چقدر دلتنگ و بیقرار هستم.
هوش مصنوعی: نکتهسنجی به چه معناست؟ نداشتن توانایی در درک عیب دیگران، خود نشاندهنده نادانی من است.
هوش مصنوعی: من از نزدیکى خیالش یک قدم دورتر خواهم رفت، اما اگر اشکهاى پشیمانىام را برایم باز پس نیاورد، دیگر برنخواهم گشت.
هوش مصنوعی: من به خاطر خدماتی که ارائه دادهام، به شدت به مقام بندگی و غلامی مفتخر شدهام و این افتخار بر پیشانیام حک شده است.
هوش مصنوعی: هر چند که من در نظر تو آدم بیارزشی هستم، اما برای من افتخار بزرگی است که تو برای برآورده کردن نیازهایت خودت را به من عرضه میکنی تا از من چیزی بهدستآوری.
هوش مصنوعی: اگر بخواهم خود را به اندازهای غمگین کنم که مانند شمعی ذوب شوم، در این صورت به سرنوشت خودم لطمه میزنم و دامنم به زحمت میافتد.
هوش مصنوعی: در دل و جانم کسی نیست که از ویرانیام نگران باشد، و هیچ کس مانند خودم برای این خراب شدن دلسوزی نمیکند.
هوش مصنوعی: من به سبب رحمت او به درک و شناختی از ابرهایی که رحمت میآورند رسیدهام و در پایان، این رحمت به کارم آمد و مرا از آلودگی رهایی بخشید.
هوش مصنوعی: من در گوشهای از خانه خود را گرم کردهام، حالا نگرانم که دیگر نتوانم جای سلیمان را ترک کنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای خداوندی که چون در بزم بنشانی مرا
از بلا و محنت ایام برهانی مرا
حق خدمت دارم اندر دولت تو سالها
گر کس دیگر نمیداند همی دانی مرا
تا قیامت فخر من باشد که اندر بزم خویش
[...]
آخر ای ماه پری پیکر، که چون جانی مرا
در فراق خویشتن چندین چه رنجانی مرا؟
همچو الحمدم فکندی در زبان خاص و عام
لیک خود روزی بحمدالله نمیخوانی مرا
ای که در خوبی به مه مانی چه کم گردد زتو
[...]
ای نسیم صبحدم بگذر بخاک درگهی
کز غبارش چشم جان گشتست نورانی مرا
درگه آنکس که تصدیقش کند قاضی عقل
گر کند دعوی که میزیبد جهانبانی مرا
آصف ثانی علاء ملک و دین کز احتشام
[...]
کفر عشقت می کند منع از مسلمانی مرا
بند زلفت می کند جمع از پریشانی مرا
آن صفا کز کفر عشقت در دلم تأثیر کرد
هرگز آن حاصل نیاید زین مسلمانی مرا
پادشاه عشق اسیرم کرد و گفتا بعد ازین
[...]
ای که بر من میکشی خط و نمیخوانی مرا!
بر مثال نامه، بر خود چند پیچانی مرا؟
راندهاند روز ازل، بر ما بناکامی، قلم
نیستم، کام دل آخر تا به کی رانی مرا؟
در سر زلف تو کردم، عمر و آن عمر عزیز
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.