با هر که بد شوی فکنی از نظر مرا
منظور بودنی است بس است اینقدر مرا
بوی گل است موی دماغ ضعیف من
ناصح مده ز صندل خود دردسر مرا
اشکی ز دیدهای نچکاند حدیث من
شمعم که هست دود و دمی بیاثر مرا
هر وقت هست قیمت من نقد میشود
گر میتوان به هیچ ز دوران بخر مرا
چون داغ گر به قدرشناسی شوم دچار
مشکل ز دست اگر بگذارد دگر مرا
طالع نگر که سبز شود هم ز اشک من
خاری که دهر میشکند در جگر مرا
چون شیشهٔ شکسته به میخانهٔ وجود
لب از شراب کام نگردید تر مرا
سرمایهای جز آبله و خار پای نیست
قسمت کنند راهزن و راهبر مرا
تنها نیم کلیم چو پروانه تیره روز
چون شمع بهره نیست ز شام و سحر مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان دردها و مشکلات شاعر میپردازد و نشان میدهد که چگونه روابط و رفتار دیگران بر احساسات او تأثیر میگذارد. شاعر احساس میکند که نادیده گرفته شده و ارزشش شناخته نمیشود. او از دوگانگی در زندگی، تنهایی و غم ناتوانی در به دست آوردن آرامش سخن میگوید. همچنین به ناپایداری زندگی و آسیبهای روحی ناشی از از دست دادن و غم اشاره میکند و به نوعی استیصال و ناامیدی خود در برابر دهر و زمانه را به تصویر میکشد. برقراری ارتباط با نیستی و سختیهای زندگی، حسز یکنواختی و فقدان خوشبختی را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: هر وقت با کسی بد رفتار کنی، من دیگر تو را نمیبینم و برای من پر اهمیت است که این اوضاع کافی است.
هوش مصنوعی: بوی گل را دوست دارم و این عطر برای من خوشایند است، اما ای دلسوز، لطفاً در این باره دردسر برایم درست نکن.
هوش مصنوعی: از چشمانم هیچ اشکی نمیریزد تا داستان من را بگوید. من مانند شمعی هستم که در حال سوختن است، اما دود و نفس من بیفایده و بیاثر است.
هوش مصنوعی: هر زمانی که ارزش من معلوم میشود، میتوانی مرا به صورت نقدی بخر. اگر میتوانی، هرگز از گذر زمان چیزی به دست نیاور.
هوش مصنوعی: اگر درد و رنجی که به من میرسد، من را ناتوان کند و نتوانم از آن عبور کنم، دیگر هیچ چیز نجاتدهندهای برای من نخواهد بود.
هوش مصنوعی: به امید روزی باش که با اشکهای من، درخت سبزی به بار بیاید و خاری که زمانه در دل من میکارد، به زخم من تبدیل شود.
هوش مصنوعی: من همچون شیشهٔ شکستهام که در میخانهٔ وجود خود، هرگز لب به شراب نمیزنم و از آن بهرهمند نمیشوم.
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که هیچ چیزی جز درد و رنج برای من باقی نمانده و کسانی که در زندگیام تاثیر دارند، فقط در حال تقسیم کردن این زحمتها و مشکلات هستند.
هوش مصنوعی: من تنها مانند پروانهای هستم که در تاریکی روز با این حال که شمع هستم، از شب و صبح بهرهای نمیبرم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آزرده کرد کژدم غربت جگر مرا
گوئی زبون نیافت ز گیتی مگر مرا
در حال خویشتن چو همی ژرف بنگرم
صفرا همی برآید از انده به سر مرا
گویم: چرا نشانهٔ تیر زمانه کرد
[...]
ای کرده در جهان غم عشقت سمر مرا
وی کرده دست عشق تو زیر و زبر مرا
از پای تا به سر همه عشقت شدم چنانک
در زیر پای عشق تو گم گشت سر مرا
گر بیتو خواب و خورد نباشد مرا رواست
[...]
دیوانه کرد زلف تو در یک نظر مرا
فریاد ازان دو سلسله مشک تر مرا
سنگین دل تو سخت تر از سنگ مرمر است
کوه غم است بر دل ازان سنگ، مر مرا
دی غمزه تو کرد اشارت به سوی لب
[...]
ای سوخته ز آتش عشقت جگر مرا
وی برده درد عشق تو از خود بدر مرا
عشق تو چون قضای ازل خواهدم بکشت
معلوم شد ز عالم غیب این قدر مرا
عمرم گذشت و از تو خبر هم نیافتم
[...]
آن چشم نرگس به سر آن پسر مرا
چون لاله ساخت غرقه به خون جگر مرا
نیک و بدی چو هست به تقدیر چون کنم
زاهد رسید هم زقضا این قدر مرا
دردی است در دلم که مداوا لبان اوست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.