تا دل دیوانه بود از عافیت دلگیر بود
همچو شیون خانه زاد حلقه زنجیر بود
گریه چون سیلاب از یک خانه روی دل ندید
ناله هر جا رفت نی در ناخن تأثیر بود
تیره روزی نیست امروزی که تدبیری کنم
این سیه روزی مداد خامه تقدیر بود
در کنار مادر دهریم طفل روزه دار
رفت ایامی که پستان اهل پرشیر بود
از سرم بیرون نخواهد رفت سودایت که عشق
بر سر من بیخت هر خاکی که دامنگیر بود
در دیار آشنائی روی خندان زخم داشت
ابروی بی چین اگر دیدیم با شمشیر بود
آتش دوزخ ز ما تردامنان رنگی نداشت
آنچه ما را سوخت آنجا خجلت تقصیر بود
هر که شد قانع ببوی خانه همسایه ساخت
تا بدل بوی کبابی بود چشمم سیر بود
از هدف باید کلیم آموختن طرز وفا
صد ستم دید و همان رویش بسوی تیر بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عواطف و تجربههای عاشقانه و تلخ سخن میگوید. شاعر از درد و رنج دل دیوانهاش سخن میگوید که از آرامش دل دور است و به وضعیت خود نگران و افسرده است. او گریه و نالههایش را در کنار یادآوری ناکامیها و ناکامیهای گذشته میآورد. به یاد دوران کودکی و مادرش میافتد و حسرت روزهای خوشی که گذشت را دارد. عشق را در زندگیاش میبیند که به او آسیب رسانده و در عین حال از آتش دوزخ و خجلت ناشی از اشتباهاتش سخن میگوید. در نهایت تاکید میکند که وفاداری و وفا را باید از تجارب زندگی آموخت، حتی اگر با رنج و ستم همراه باشد.
هوش مصنوعی: وقتی دل بیتاب و دیوانه باشد، از آرامش و آسایش رنج میبرد. این بیقراری مانند صدای نالهای است که در خانهای وجود دارد و نشان از دربند بودن و محدودیت است.
هوش مصنوعی: اشک به مانند یک سیلاب از دل سرچشمه میگیرد، و هیچ کجا صدای ناله و فریاد را نمیشنود. در هر جا که میرود، تأثیرش در دل باقی میماند.
هوش مصنوعی: امروز هم روز سختی نیست که بخواهم برای آن تدبیری بیندیشم؛ این بدبختیها به قضا و قدر مربوط میشود و من نمیتوانم آن را تغییر دهم.
هوش مصنوعی: در کنار مادر بزرگ شدهام و دوران طفولیت را سپری کردهام، زمانی که دیگری از برکت و نعمتهای مادری برخوردار بود.
هوش مصنوعی: عشق تو هرگز از یادم نمیرود، چون هر جا که بروم، خاطرات و احساسات تو مرا همراهی میکنند و رهاییم نمیکنند.
هوش مصنوعی: در سرزمین آشنایی، چهره خندان کسی زخم داشت و ابرویش چین نداشت. اگر او را دیدیم، مطمئناً به خاطر شمشیرش بوده است.
هوش مصنوعی: آتش دوزخ برای ما که تردید داریم، رنگ و بویی نداشت. چیزی که ما را میسوزاند، در واقع عذر و شرمساری از گناهانمان بود.
هوش مصنوعی: هر کسی که به بوی خانه همسایه قانع شد، تا زمانی که بوی کباب به مشامش میرسید، دیگر چشمانش سیر بودند و به آن بوی خوش satisfied بود.
هوش مصنوعی: از هدف باید یاد گرفت که چگونه وفادار بمانیم. اگر صد بار ستم و ظلم ببینیم، باید همچنان به سوی هدفمان حرکت کنیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دی میان عاشقان ساقی و مطرب میر بود
در هم افتادیم زیرا زور گیراگیر بود
عقل باتدبیر آمد در میان جوش ما
در چنان آتش چه جای عقل یا تدبیر بود
در شکار بیدلان صد دیده جان دام بود
[...]
ترک من گوئی که بازش خاطر نخجیر بود
کابرویش چاچی کمان و نوک مژگان تیر بود
گه ز چین زلف او صد شور در چین می فتاد
گه ز چشم جادوش صد فتنه در کشمیر بود
دوش ترکی تیغ زن را مست می دیدم بخواب
[...]
ذوق خاموشی مرا روزی که دامنگیر بود
گرد را هم سرمه سای ناله زنجیر بود
این زمان منزل پرستم، ورنه چندی پیش ازین
نقش پای خضر در چشمم دهان شیر بود
دست معمار فلک را کوتهی پیچیده داشت
[...]
وقت جان دادن بسی از زندگی دلگیر بود
جان شیرینش ز فکر الفت تن سیر بود
نالهاش از بیکسی بسیار با تاثیر بود
کند اندر پا و اندر گردنش زنجیر بود
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.