غنچه یکی ز جمله خونین دلان تو
رفته فرو بخویش بفکر دهان تو
از بهر کشتن دو جهان آن کمر بس است
شمشیر احتیاج ندارد میان تو
هر جا که فتنه ایست در ابروت جا گرفت
بیش از دو خانه گرچه ندارد کمان تو
بدنام بیوفائیم از بسکه می کنم
با سیل اشک خود سفر از آستان تو
بدنام خواندم همه کس بیگمان بد است
نامی که نگذرد بغلط بر زبان تو
باری ز دستبوس مکن منع ما اگر
تنگست جای بوسه بکنج دهان تو
بر چرخ این هلال نباشد که دست حسن
آویخته بطاق بلندی کمان تو
می را نهفته خوردم و مستی نهان نماند
رسوای عالمم ز نگاه نهان تو
از ناله ات کلیم چه حاصل که چون جرس
فریادرس بهم نرساند فغان تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای گشته ملک ساکن ز امر روان تو
کرده جوان جهان را بخت جوان تو
نام تو و خطاب تو از سعد و از علوست
با سعد و با علوست همیشه قران تو
گردنده آسمانی و عدل آفتاب تو
[...]
ای آسمان مُسَخّر حکمِ روانِ تو
کیوانِ پیر بندهٔ بخت جوان تو
خورشید عالمی که به هنگام بزم و رزم
گه زین و گاه تخت بود آسمان تو
گر در زمان مهدی ایمن شود جهان
[...]
ای برده عقل ما اجل ناگهان تو
وی در نقاب غیب نهان گشته جان تو
ای شاخ نو شکفته ناگه ز چشم بد
تابوت شوم روی شده بوستان تو
محروم گشته از گهر عقل جان تو
[...]
ای فخر کرده دین خدای از مکان تو
وی پشت ملک و روی جهان آستان تو
ای کرده ملک را متمکن مکان تو
وی مقصد زمین و زمان آستان تو
ای چرخ پست از بر رای رفیع تو
[...]
ای لعل فتنه بر لب چون ناردان تو
اشکم ز حسرت تو چو در دهان تو
از فربهی و لاغری رنج و صبر من
نسبت همی کنند سرین و میان تو
بیگانه وار می کنی از مهر من کنار
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.