گنجور

 
کلیم

غنچه یکی ز جمله خونین دلان تو

رفته فرو بخویش بفکر دهان تو

از بهر کشتن دو جهان آن کمر بس است

شمشیر احتیاج ندارد میان تو

هر جا که فتنه ایست در ابروت جا گرفت

بیش از دو خانه گرچه ندارد کمان تو

بدنام بیوفائیم از بسکه می کنم

با سیل اشک خود سفر از آستان تو

بدنام خواندم همه کس بیگمان بد است

نامی که نگذرد بغلط بر زبان تو

باری ز دستبوس مکن منع ما اگر

تنگست جای بوسه بکنج دهان تو

بر چرخ این هلال نباشد که دست حسن

آویخته بطاق بلندی کمان تو

می را نهفته خوردم و مستی نهان نماند

رسوای عالمم ز نگاه نهان تو

از ناله ات کلیم چه حاصل که چون جرس

فریادرس بهم نرساند فغان تو

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مسعود سعد سلمان

ای گشته ملک ساکن ز امر روان تو

کرده جوان جهان را بخت جوان تو

نام تو و خطاب تو از سعد و از علوست

با سعد و با علوست همیشه قران تو

گردنده آسمانی و عدل آفتاب تو

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
امیر معزی

ای آسمان مُسَخّر حکمِ روانِ تو

کیوانِ پیر بندهٔ بخت جوان تو

خورشید عالمی که به‌ هنگام بزم و رزم

گه زین و گاه تخت بود آسمان تو

گر در زمان مهدی ایمن شود جهان

[...]

سنایی

ای برده عقل ما اجل ناگهان تو

وی در نقاب غیب نهان گشته جان تو

ای شاخ نو شکفته ناگه ز چشم بد

تابوت شوم روی شده بوستان تو

محروم گشته از گهر عقل جان تو

[...]

انوری

ای فخر کرده دین خدای از مکان تو

وی پشت ملک و روی جهان آستان تو

ای کرده ملک را متمکن مکان تو

وی مقصد زمین و زمان آستان تو

ای چرخ پست از بر رای رفیع تو

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از انوری
ادیب صابر

ای لعل فتنه بر لب چون ناردان تو

اشکم ز حسرت تو چو در دهان تو

از فربهی و لاغری رنج و صبر من

نسبت همی کنند سرین و میان تو

بیگانه وار می کنی از مهر من کنار

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه