گنجور

 
کلیم

سردمهری‌های دوران را تلافی از تب است

سوزن خار ملامت‌ها ز نیش عقرب است

نه همین ما می‌گدازیم از غم بخت سیاه

هرکجا روشندلی دیدیم شمع این شب است

ناله هرجا می‌رسد رنگ دگر بر می‌کند

آتش غم‌خانه و باد چراغ کوکب است

بی‌دلان از یک نگاه گرم از جا می‌روند

ظرف‌های طاقت ما را مگر یک قالب است

گفتگوی اهل عالم بر سر دنیا به هم

جمله‌ بی‌اصلست جنگ طفل‌های مکتب است

از خدا کامی اگر خواهی، به از آرام نیست

در حقیقت یک سوال است و در او صد مطلب است

قطع راه کعبه و بتخانه در یک گام کرد

طی ارض عارف از گام فراخ مشرب است

دانهٔ دام ملایک در زمین حسن تست

کس نمی‌داند دُر گوش است یا خال لب است

از طبیبان حال خود پوشیده چون دارم کلیم

جامه‌ام پیراهن فانوس از تاب و تب است

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode