گنجور

 
کلیم

ز تیغش چاک شد دل، چون نهان سازم غم او را؟

گریبان پاره شد گل را، کجا پنهان کند بو را؟

سپهر دون در فیض آنچنان بسته است از عالم

که سیلاب بهاری تر نمی‌سازد لب جو را

سخن در هر زبان بی‌زحمت تعلیم می‌گوید

اگر طوطی ببیند یک ره آن چشم سخنگو را

به کنج گلخنم، نه بستری باشد، نه بالینی

چو خاکستر به اخگر می‌نهم پیوسته پهلو را

ز رسوایی به عالم عیب من شد فاش و آسودم

که دیگر در حق من هیچ حرفی نیست بدگو را

نروید سبزه از هرجا نمکزاری‌ست، حیرانم

که خط چون سبز و خرم می‌کند لعل لب او را؟

به زاری کام دل حاصل توان کردن کلیم، اما

مقید همچو بلبل گر شوی یار تنک‌رو را

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
جامی

معلم گو مده تعلیم بیداد آن پریرو را

که جز خوی نکو لایق نباشد روی نیکو را

مرا چشم نکویی بود ازان بدخو چه دانستم

که خواهد گوش کردن در حق من قول بدگو را

رقیبا چون به ره می بینم افتاده رحمی کن

[...]

اهلی شیرازی

ز فتراک‌ِ سوارِ من ، چه معراجی است آهو را

سرِ آن آهویی گردم ، که قربان می‌شود او را

نکوخویی ز خوبان ، رشکِ عاشق بار می‌آرَد

از آن نیکویان دل می‌دهم خوبان بدخو را

به محراب دعا ابروی او می‌جویم و چون من

[...]

شیخ بهایی

مبارک باد عید آن دردمند بیکسی کو را

که نه کس را مبارکباد گوید نه کسی او را

صائب تبریزی

چه پروا از عتاب و ناز عشاق بلاجو را

که عاشق مد احسان می شمارد چین ابرو را

به شرم آشنایی برنمی آید نگاه من

ز من بیگانه کن ای ناز تا ممکن بود او را

همان زهر شکایت از لبم در وصل می ریزد

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
سلیم تهرانی

تماشایش برد از آهوی وحشی تک و دو را

ز رفتن بازدارد حیرتش عمر سبکرو را

نخواهد همچو فرهادی به دست روزگار افتاد

زند بر هم اگر صدبار تاج و تخت خسرو را

کمال اهل دنیا حاصل از آب و علف آید

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه