ز تیغش چاک شد دل، چون نهان سازم غم او را؟
گریبان پاره شد گل را، کجا پنهان کند بو را؟
سپهر دون در فیض آنچنان بسته است از عالم
که سیلاب بهاری تر نمیسازد لب جو را
سخن در هر زبان بیزحمت تعلیم میگوید
اگر طوطی ببیند یک ره آن چشم سخنگو را
به کنج گلخنم، نه بستری باشد، نه بالینی
چو خاکستر به اخگر مینهم پیوسته پهلو را
ز رسوایی به عالم عیب من شد فاش و آسودم
که دیگر در حق من هیچ حرفی نیست بدگو را
نروید سبزه از هرجا نمکزاریست، حیرانم
که خط چون سبز و خرم میکند لعل لب او را؟
به زاری کام دل حاصل توان کردن کلیم، اما
مقید همچو بلبل گر شوی یار تنکرو را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از احساسات عمیق خود نسبت به عشق و غم میگوید. او از درد و غم پنهان خود سخن میگوید و به این موضوع میپردازد که چگونه نمیتواند عشقش را در دل پنهان کند. از طرف دیگر، او به رسوایی خود اشاره میکند و بیان میکند که دیگر نگران قضاوت دیگران نیست، زیرا عیب او برای همه آشکار شده است. همچنین، شاعر به زیبایی و تازگی عشق اشاره میکند و تاکید میکند که حتی اگر به زاری و دلتنگی برسد، نمیتواند از عشق خود جدا شود و مانند بلبل، به عشق تنکرویش وفادار خواهد ماند.
هوش مصنوعی: دل من از تیغ او زخمی شده است، چطور میتوانم غم او را پنهان کنم؟ وقتی که گل گلبرگش پاره شده، چگونه میتواند بوی خود را مخفی کند؟
هوش مصنوعی: آسمان به شدت محدود شده است و از خیر و نیکی چیزی نمیتواند به زمین برسد، به نحوی که مانند جریان آب بهاری نمیتواند لب جوی را تازه کند.
هوش مصنوعی: اگر طوطی یک بار چشم سخنگویی را ببیند، میتواند به راحتی صحبت کند و در هر زبانی سخن بگوید.
هوش مصنوعی: در گوشهی خانهام، نه تختی دارم و نه پشتی، مانند خاکستر که به آتش نزدیک میشود، همیشه در کنارش مینشینم.
هوش مصنوعی: از شرم و رسواییام در دنیا، عیبهایم برملا شد و حالا راحت هستم، چون دیگر هیچ سخنی دربارهام از زبان بدگویان نیست.
هوش مصنوعی: سبزه در هر جا نمیروید، و من متعجبم که چطور خطوط روی لب او باعث شده این لبها اینگونه سبز و شاداب به نظر برسند؟
هوش مصنوعی: به شدت احساس میکنم که باید به خواستههایم برسم، ولی اگر به خاطر عشق و جذبهای همچون بلبل، خودت را در قید و بند احساسات کسی کنی، چطور میتوانی به کام دل برسی؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معلم گو مده تعلیم بیداد آن پریرو را
که جز خوی نکو لایق نباشد روی نیکو را
مرا چشم نکویی بود ازان بدخو چه دانستم
که خواهد گوش کردن در حق من قول بدگو را
رقیبا چون به ره می بینم افتاده رحمی کن
[...]
ز فتراکِ سوارِ من ، چه معراجی است آهو را
سرِ آن آهویی گردم ، که قربان میشود او را
نکوخویی ز خوبان ، رشکِ عاشق بار میآرَد
از آن نیکویان دل میدهم خوبان بدخو را
به محراب دعا ابروی او میجویم و چون من
[...]
مبارک باد عید آن دردمند بیکسی کو را
که نه کس را مبارکباد گوید نه کسی او را
چه پروا از عتاب و ناز عشاق بلاجو را
که عاشق مد احسان می شمارد چین ابرو را
به شرم آشنایی برنمی آید نگاه من
ز من بیگانه کن ای ناز تا ممکن بود او را
همان زهر شکایت از لبم در وصل می ریزد
[...]
تماشایش برد از آهوی وحشی تک و دو را
ز رفتن بازدارد حیرتش عمر سبکرو را
نخواهد همچو فرهادی به دست روزگار افتاد
زند بر هم اگر صدبار تاج و تخت خسرو را
کمال اهل دنیا حاصل از آب و علف آید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.