گنجور

 
کلیم

ز خوان غیب یک نعمت نصیب ما و ساغر شد

ز خون خوردن چرا نالیم کاین روزی مقدر شد

دل از آمیزش بیگانه و خویشان به تنگ آمد

بیابان جنونی کو که صحبت‌ها مکرر شد

در حرص ار به رویت بسته گردد گنج‌ها یابی

توانگر گشت محتاجی که او محروم ازین در شد

نگه در نیمه ره ماند ز بس کز گریه نم دارد

چه پرواز آید از مرغی که او را بال و پرتر شد

چه تکلیف نشستن می‌کنی آشفته‌حالی را

که بیرون رفتنش از بزم همچون دود مجمر شد

نیم نومید کوته گشت اگر از وصل او دستم

به تَه خواهد رسیدن شمع اگر پروانه بی‌پر شد

کلیم اشکت ز سر نگذشته دست و پا مزن چندین

درین آب تنک زینسان نمی‌باید شناور شد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
فرخی سیستانی

نبینی باغ را کز گل چگونه خوب و دلبر شد

نبینی راغ را کز لاله چون زیبا و در خور شد

زمین از نقش گوناگون چون دیبای ششتر شد

هزار آوای مست اینک به شغل خویشتن در شد

تذرو جفت گم کرده کنون با جفت همبر شد

[...]

بابافغانی

بحمدالله که باز از عدل یعقوبی جهان پر شد

بنای خطبه ی شاهی بنام بایسنغر شد

کلیم

ز شیرین جان‌ها بس که تیغت شهدپرور شد

لب تیغت به هم چسبید و من شادم که بهتر شد

ز آغاز انتهای کار دنیا می توان دیدن

شرر را زندگی در ساعت اول مکرر شد

سموم کشت طالع گشت گرمی هواداران

[...]

صائب تبریزی

زنور عارضش هر ذره ای خورشید منظر شد

زشکر خنده اش هر چشم موری تنگ شکر شد

چه رخسار جهانسوز و چه چشم دلفریب است این

که از نظاره اش هر قطره اشکم چشم دیگر شد

من آن روزی که در رخسار آتشناک او دیدم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
واعظ قزوینی

گره در ابروان، از گرمی خویش چو اخگر شد

نقاب از آتش رخسار او، بال سمندر شد

مشبک شد چنان از خارخار دیدنش چشمم

کزان نور نگاهم تارها چون دود مجمر شد

گنه کاران شدند از حشر من گرم عرق ریزی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه