ز خوان غیب یک نعمت نصیب ما و ساغر شد
ز خون خوردن چرا نالیم کاین روزی مقدر شد
دل از آمیزش بیگانه و خویشان به تنگ آمد
بیابان جنونی کو که صحبتها مکرر شد
در حرص ار به رویت بسته گردد گنجها یابی
توانگر گشت محتاجی که او محروم ازین در شد
نگه در نیمه ره ماند ز بس کز گریه نم دارد
چه پرواز آید از مرغی که او را بال و پرتر شد
چه تکلیف نشستن میکنی آشفتهحالی را
که بیرون رفتنش از بزم همچون دود مجمر شد
نیم نومید کوته گشت اگر از وصل او دستم
به تَه خواهد رسیدن شمع اگر پروانه بیپر شد
کلیم اشکت ز سر نگذشته دست و پا مزن چندین
درین آب تنک زینسان نمیباید شناور شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهٔ احساسات عمیق و درونی شاعر است که در مواجهه با عشق و مشکلات زندگی به تصویر کشیده شده است. شاعر از نعمتهای غیبی و روزی مقدر صحبت میکند و از درد و رنجی که ناشی از جدایی و بیگانگی با دیگران است، نالان است. او به حرص و فقر اشاره میکند و میگوید که گاهی اوقات افرادی که ثروتمند بودند، به دلیل نداشتن ارتباطات صحیح در زندگی خود، محتاج میشوند. همچنین احساس ناتوانی و ناامیدی را بیان میکند و از تلاش برای جستجوی عشق و وصال صحبت میکند. در نهایت، شاعر به این نتیجه میرسد که در این دنیای پر آشوب نباید به راحتی رها شد و باید با احتیاط و هوشیاری پیش رفت.
هوش مصنوعی: از سفرهی غیب، نعمتهایی به ما رسیده و نوشیدنیای که از خون دلی به دست آمده، چرا باید گلایه کنیم؟ زیرا این روز که به ما رسیده، سرنوشتی از پیش تعیین شده است.
هوش مصنوعی: دل از معاشرت با افراد غریبه و آشنا خسته شده و به دنبال حالتی دیوانهوار است، زیرا صحبتها و گفتوگوها تکراری شدهاند و جذابیت خود را از دست دادهاند.
هوش مصنوعی: اگر به خاطر حرص و طمع، در مقابل تو بسته شود، حتی گنجها و ثروتهای زیادی هم به دست نخواهی آورد. کسی که به این در بسته دسترسی ندارد، هرچند ثروتمند باشد، در واقع نیازمند و بینیاز خواهد بود.
هوش مصنوعی: نگاه کن، در میانه راه ماندهام، از بس که از گریه چشمانم پر از اشک است. چگونه میتواند پرندهای که بال و پرش بزرگتر شده، پرواز کند؟
هوش مصنوعی: چرا برای حالت نامناسب و آشفتهات انتظار میکشی؟ رفتن تو از جمع مانند دود تنور بود که به زودی محو و ناپدید شد.
هوش مصنوعی: اگر از وصال او ناامید شوم، آیا به شدت به انتها خواهم رسید؟ مثل شمعی که اگر پروانهاش پر نداشته باشد، به چه سرنوشتی دچار خواهد شد؟
هوش مصنوعی: گریهات را کنار بگذار و تلاش نکن. در این آب کمعمق، اینگونه نباید شنا کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نبینی باغ را کز گل چگونه خوب و دلبر شد
نبینی راغ را کز لاله چون زیبا و در خور شد
زمین از نقش گوناگون چون دیبای ششتر شد
هزار آوای مست اینک به شغل خویشتن در شد
تذرو جفت گم کرده کنون با جفت همبر شد
[...]
بحمدالله که باز از عدل یعقوبی جهان پر شد
بنای خطبه ی شاهی بنام بایسنغر شد
ز شیرین جانها بس که تیغت شهدپرور شد
لب تیغت به هم چسبید و من شادم که بهتر شد
ز آغاز انتهای کار دنیا می توان دیدن
شرر را زندگی در ساعت اول مکرر شد
سموم کشت طالع گشت گرمی هواداران
[...]
زنور عارضش هر ذره ای خورشید منظر شد
زشکر خنده اش هر چشم موری تنگ شکر شد
چه رخسار جهانسوز و چه چشم دلفریب است این
که از نظاره اش هر قطره اشکم چشم دیگر شد
من آن روزی که در رخسار آتشناک او دیدم
[...]
گره در ابروان، از گرمی خویش چو اخگر شد
نقاب از آتش رخسار او، بال سمندر شد
مشبک شد چنان از خارخار دیدنش چشمم
کزان نور نگاهم تارها چون دود مجمر شد
گنه کاران شدند از حشر من گرم عرق ریزی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.