گنجور

 
کلیم

تا تیغ او به داد اسیران نمی‌رسد

یک سر به کوی عشق به سامان نمی‌رسد

جایی که پای خاطر من در میان بود

آشفتگی به زلف پریشان نمی‌رسد

از خود چو نگذری به مرادی نمی‌رسد

سر تا بریده نیست به سامان نمی‌رسد

در بیت ابروی تو که بی‌عیب آمده است

جز دخل کج به خاطر مژگان نمی‌رسد

ما طفل بوده‌ایم و شب جمعه دیده‌ایم

هرگز به صبح شنبه مستان نمی‌رسد

یک حرف بیش نیست سراسر بیان عشق

این طرفه تر که هیچ به پایان نمی‌رسد

کوتاهی زمانه به جایی رسیده است

کز می دماغ باده‌پرستان نمی‌رسد

چون شیشه شکسته ز ما دست شسته‌اند

اصلاح ما به خاطر یاران نمی‌رسد

پهلو تهی کنند ز مست برهنه تیغ

ز آن رو نگاه یار به مژگان نمی‌رسد

شعرت کلیم اگر همه شعری نسب بود

نبود بلند تا به سخن‌دان نمی‌رسد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
وطواط

شاها، به پایگاه تو کیوان نمی‌رسد

در ساحت تو گنبد گردان نمی‌رسد

جایی رسیده‌ای به معالی و مرتبت

کآنجا به جَهْدْ فکرت انسان نمی‌رسد

آن می‌رسد به روضهٔ آمال از کفت

[...]

انوری

دردم فزود و دست به درمان نمی‌رسد

صبرم رسید و هجر به پایان نمی‌رسد

در ظلمت نیاز بجهد سکندری

خضر طرب به چشمهٔ حیوان نمی‌رسد

برخوان از آنکه طعمهٔ جانست هیچ تن

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

افسوس دست من که به کیوان نمی‌رسد

آوخ که دور چرخ به پایان نمی‌رسد

بر من نماند هیچ ملالی و محنتی

کز جور دور گنبد گردان نمی‌رسد

بادا شکسته چنبر گردون دون ازانک

[...]

عطار

جان در مقام عشق به جانان نمی‌رسد

دل در بلای درد به درمان نمی‌رسد

درمان دل وصال و جمال است و این دو چیز

دشوار می‌نماید و آسان نمی‌رسد

ذوقی که هست جمله در آن حضرت است نقد

[...]

نجم‌الدین رازی

آلوده شد بحرص درم جان عالمان

وین خواری از گزاف بدیشان نمیرسد

دردا و حسرتا که بپایان برسد عمر

وین حرص مرد ریگ بپایان نمیرسد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه