منم که تنگدلی باغ دلگشای من است
به دستم آبله جام جهاننمای من است
رسید همرهی بخت واژگون جایی
که هر که خاک رهم بود خار پای من است
به دستگیری افلاک احتیاجی نیست
کلیم وقتم و افتادگی عصای من است
به خاک و خون کشدم هر کجا که سرو قدیست
هر آن نهال که بالا کشد بلای من است
چنین که دیدنِ وضع زمانه جانکاه است
به دیده هرچه غبار است توتیای من است
طبیب از عرق شرم نسخهها را شست
ز بس که منفعل از درد بیدوای من است
ز بس که موج غمم در میان گرفته کلیم
ز من کناره کند هر که آشنای من است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعر، احساسات عمیق و تلخی را به تصویر میکشد. شاعر در این اثر به تنگدلی و دردهای درونیش اشاره میکند و بیان میکند که دنیا و زمانه برایش بسیار سخت و جانکاه است. او از تنهایی و غمهایش سخن میگوید و اشاره میکند که هر کسی که با او نزدیک شود، تنها به درد و رنج او دچار میشود. در نهایت، شاعر احساس میکند که هیچ کمکی از زمانه یا دیگران به او نمیرسد و تنها دردمند و غمگین باقی مانده است.
هوش مصنوعی: من کسی هستم که در دل تنگی و فقر به سر میبرم، اما چیزی که مرا آرام میکند، زیبایی و شکوفایی باغی است که در دل دارم. در دستان من، آثاری از تلاش و درد وجود دارد که نشانگر تماشای زیباییهای دنیا است.
هوش مصنوعی: به جایی رسیدم که شانس و سرنوشت به من پشت کرده است و در این مسیر، هر کسی که با من همراه است، برای من مانند خاری در پا میشود.
هوش مصنوعی: نیازی به کمک آسمانها ندارم، زیرا زمان من را رها کرده و من به تنهایی به آرامش میرسم.
هوش مصنوعی: هر جا که درختی با قامت بلند وجود دارد، من آنجا را با خون و خاک آمیختهام. هر نهالی که به قدوش بالا برود، تحت تاثیر درد و مصیبت من خواهد بود.
هوش مصنوعی: وضعیت زمانه به قدری دردناک و آزاردهنده است که هر کس با دیدن آن، نگران و اندوهگین میشود. اما برای من، هر چیزی که در این دنیا میبینم، مانند تیزی و تاثیر منفی روی روح و جانم است.
هوش مصنوعی: پزشک به خاطر شرم و ناراحتیاش از درد بیدرمان من، نسخهها را کنار گذاشته و پاک کرده است.
هوش مصنوعی: به خاطر شدت غم و اندوهی که در دل دارم، هر کسی که با من آشنا باشد، از من فرار میکند و دور میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شراب خانه ی وحدت که انزوای من است
درو وساده ی تحقیق متّکای من است
کسی زمن نکند این سخن قبول ولی
ورای سدره اگر بشنوی سرای من است
فراز و شیب تعلق به معرفت دارد
[...]
ز خون دل که به رخسار ماجرای من است
بخوان به لطف که دیباچه وفای من است
نفس رسیده به آخر، هوس نماند جز این
که بشنوم ز تو کاین مردان از برای من است
به جای دعای غمت می کنم که دیر زیاد
[...]
اگر چه غمزهٔ خونریز تو بلای من است
سرشک لعل و زر چهره خون بهای من است
مرا که از تو به صد تیغ بر نتابم روی
چه غم ز تیر ملامت که در قفای من است
مرا چو در نظرم سرکشی به جای تو نیست
[...]
جفای تو که بسی خوشتر از وفای من است
همه عنایت و لطف است چون به جای من است
وفا که با همه کس می کنی نمی خواهم
من و جفای تو کان خاصه از برای من است
چو قدر دولت وصل تو را ندانستم
[...]
منم که معنی بیگانه آشنای من است
نهال خامه من باغ دلگشای من است
چو نقش، پا ننهم از گلیم خود بیرون
حصار عافیت من ز نقش پای من است
به فکر باغ و غم آسیا چرا باشم؟
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.