گنجور

 
کلیم

می نشاط نه جام جهان نما دارد

که کیمیای طرب کاسه گدا دارد

براه شوق چو پرگار پایم از جا رفت

اگر بگردم بر گرد خویش جا دارد

بکیش اهل تجرد نماز نیست درست

بمسجدی که سرانجام بوریا دارد

مباش راست که در خاک و خون بود جانت

بگوش هوش نی تیر این صدا دارد

مآل کار دگر روی کارها دگرست

گیاه نیل همان گونه حنا دارد

در آسیای فلک هیچ رسم نوبت نیست

شکست کار همین از برای ما دارد

سبیل تست اگر خون عاشقان، آبست

ور آتشست خود آتش کجا بها دارد

بلای عشق جفای نصیحتش زیبا است

که خار پاخلش سوزن از قفا دارد

سرشک خانه بیتابیم رسانده بآب

بخاکپای تو چشمم امیدها دارد

خوشست با همه آمیزش اندکی پرهیز

حباب خانه ز دریا از آن جدا دارد

علاج ناز طبیبان نمی توان کردن

وگرنه هر مرض مهلکی دوا دارد

ز خار راه ملامت کلیم را چه غمست

که او ز آبله اخگر بزیر پا دارد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مولانا

مها به دل نظری کن که دل تو را دارد

به روز و شب به مراعاتت اقتضا دارد

ز شادی و ز فرح در جهان نمی‌گنجد

دلی که چون تو دلارام خوش لقا دارد

ز آفتاب تو آن را که پشت گرم شود

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
عبید زاکانی

خدایگان جهان رکن دین عمیدالملک

توئی که چرخ به جاه تو التجا دارد

قضا به هرچه اشارت کنی مطیع شود

قدر به هرچه رضا باشدت رضا دارد

کسیکه پرتو رای تو در ضمیر آرد

[...]

جامی

بساط زرکش شاهی چه نقش ما دارد

تن برهنه ما نقش بوریا دارد

بکش ز نطع امل پاکزین عمل عیسی

ز گرد بالش خورشید متکا دارد

به دست راحت اقبال دهر غره مشو

[...]

اهلی شیرازی

دل شکسته ما گنجی از وفا دارد

بخر شکسته ما را که سودها دارد

مکن کناره ز عاشق اگرچه درویش است

که پرتو نظرش فیض کیمیا دارد

جفا و خشم تو ما را وفا و مهر افزود

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از اهلی شیرازی
اسیری لاهیجی

زهی جمال و ملاحت که یار ما دارد

هزار عشوه و ناز و کرشمه ها دارد

بنور طلعت خوبش چه دل که حیرانست

بدام زلف چه جانها که مبتلا دارد

جمال بیحد و مهر و وفای بی غایت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه