نبرد از دل غمی نظاره گلهای بستانی
ز لاله داغ دل افزود و از سنبل پریشانی
شکفته رویم ار بینی، نپنداری که خوشحالم
که در زیر غبار غم نهان شد چین پیشانی
به خاک افشاند بخت بد چو برک گل پر و بالم
درین گلشن چنین کردیم آخر بالافشانی
شراب درد و غم از ساغر تبخاله میریزد
مبادا از پی حرف مداوا لب بجنبانی
برای گرد سر گشتن از او بهتر نمییابم
به گرد عالمم ای بخت اگر صد ره بگردانی
جراحتهای چشم از اشک خونین کی شود بهتر
خراش دیده افزون میشود زین لعل پیکانی
کلیم امشب دلی از یار خالی میکنم تا کی
سخن بر لب گره باشد، نفس در سینه زندانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عواطف و دردهای عمیق خود سخن میگوید. او به زیبایی گلها و طبیعت اشاره میکند، اما در عین حال از غم و پریشانی درونی خود مینالد. شاعر میگوید که حتی اگر به نظر بیاید خوشحال است، در واقع غم و اندوه بر چهرهاش سایه افکنده است. بخت بد او باعث شده که در زندگی احساس ناتوانی کند. او از شراب درد و غم صحبت میکند و این حقیقت را که نمیتواند بهبود یابد، میپذیرد. آسیبهای روحی و عاطفیاش مانند زخمهای چشم است که با اشک خونین بدتر میشوند. در پایان، شاعر تصمیم میگیرد دلی از یار خالی کند و از احساساتش سخن بگوید، اما درگیر دلتنگی و حبس نفس خود است.
هوش مصنوعی: در دل غم و اندوه، از تماشای گلهای باغ، غصهام بیشتر میشود و از دیدن سنبل، احساس پریشانی و بیقراری در قلبم شکل میگیرد.
هوش مصنوعی: اگر چهرهام را ببینی که شکفته و شاداب است، نگو که خوشحالم. در حقیقت، غم و اندوهی که در درونم دارم، سبب شده تا چهرهام پنهان بماند و آثار نگرانی روی پیشانیام دیده نشود.
هوش مصنوعی: به خاطر بدشانسیام، مانند گلهای پرپشت، به زمین ریخته شدم. در این باغ زیبا، سرانجام چنین کردیم که بال و پر خود را گسترش دهیم.
هوش مصنوعی: شراب، اندوه و درد را از ظرفش به زمین میریزد، نکند با گفتن کلماتی درباره درمان، دهانت را باز کنی.
هوش مصنوعی: من هیچ چیزی بهتر از او برای گشتن در دنیا پیدا نمیکنم، ای تقدیر، حتی اگر صد بار هم مرا دور دنیا بچرخانی.
هوش مصنوعی: زخمهای چشم از اشکهای خونین بهبود نمییابند و آسیبها بیشتر میشوند. این درد و زخم ناشی از عشق، همچون تیر و نعمت لعل، بر دل فشرده میشود.
هوش مصنوعی: امشب تصمیم دارم که دل خود را از عشق محبوب خالی کنم. دیگر چقدر باید منتظر بمانم تا بتوانم احساساتم را بیان کنم، در حالی که نفس در سینهام حبس شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ازو بی اندهی بگزین و شادی با تن آسانی
به تیمار جهان دل را چرا باید که بخسانی؟
ایا خوشتر ز جان و دل! همه رنج دل و جانی
به رنج تن شدم خرسند اگر دل را نرنجانی
شود بی جان تنم یکسر چو تو لختی بیازاری
تن از آزار جان پیچد تنم را زین قبل جانی؟
اگر چه جانی از انسی همیشه بر حذر باشد
[...]
نگارا ماه گردونی سوارا سرو بستانی
دل از دست خردمندان به ماه و سرو بستانی
اگر گردون بود مرکب به طلعت ماه گردونی
وگر بستان بود مجلس به قامت سرو بستانی
به آن زلفین شورانگیز مشک اندوده زنجیری
[...]
مسلمانان مسلمانان مسلمانی مسلمانی
ازین آیین بیدینان پشیمانی پشیمانی
مسلمانی کنون اسمیست بر عرفی و عاداتی
دریغا کو مسلمانی دریغا کو مسلمانی
فرو شد آفتاب دین برآمد روز بیدینان
[...]
زهی جاهت فریدونی ، زهی ملکت سلیمانی
به عون تو مسلم شد ز هر آفت مسلمانی
غلط گفتم ، خطا کردم، کجا آید به چشم اندر
تو را جاه فریدونی، تو را ملک سلیمانی؟
نجوید دهر جز از رسم تو آثار فرخنده
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.