چون وقت شد که کشت امیدم برآورد
از خوشه برق حادثه ای سر برآورد
صد گونه انقلاب درین بحر اگر رسد
خس را نمی برد که گهر سر برآورد
صد گلبن امید من از ریشه کند چرخ
وز پای من نکرد که خاری برآورد
شد پیر زال دهر و ز زادن نمی فتد
این فتنه زای چند ز بد بدتر آورد
سربازی آن حریف تواند که همچو شمع
تا سر بباد داد سر دیگر آورد
در آب و خاک زاهد دل مرده فیض نیست
آب و گل وجود گر از کوثر آورد
در خانه دل ار نگرفتست آتشی
بیهوده چون پناه بچشم تر آورد
از دستگیر امید بریدم چو آن نهال
کش باغبان ز بی بری از پا در آورد
گر می رود کلیم بمیخانه عیب نیست
آئینه ضمیر بروشنگر آورد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ازگل همی نگارم سنبل برآورد
هرگز گلی که دید که سنبل برآورد
برگل هر آنچه آورد از سنبل آن نگار
نغز آورد جو خویستن و دلبر آورد
دارد به توده عنبر و دارد به رشته دُرّ
[...]
ترسم که وعده های تو عمرم سرآورد
آوخ که عشوه تو ز پایم درآورد
ما رخت عشق خود زبر آسمان بریم
گرمان همای وصل تو زیر پرآورد
از عشق تو بشکرم کز روی حسن عهد
[...]
کلک تو سر به بلعجبیها بر آورد
هر چه آورد از آن دگر خوشتر آورد
پی بر بساط روم نهد نقش چین کند
سر در شب سیاه نهد اختر آورد
باشد میان ببسته بقصد سپاه بخل
[...]
هر کس ز قید تن دل روشن برآورد
اخگر برون ز توده خاکستر آورد
دست از طلب مکش که سمندر ز جذب عشق
از بال وپر بهم زدن آتش برآورد
چشمی که ساخت سرمه عبرت منورش
[...]
ساقی به یاد لعل تو چون ساغر آورد
ما را به دور اول از پا درآورد
آن سرزمین که چون تو پری زاید آدمی
نبود عجب که خارگل احمر آورد
گویند سرو را ثمری نیست ای عجب
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.