باده در دور غمت بسکه نشاط افزا نیست
پنبه را نیز سر همدمی مینا نیست
مینمایند مه عید به انگشت، به هم
سوی ابروی تو میل مژهها بیجا نیست
هیچ ازین دیدهٔ خونابه گشادیم نشد
چکنم گوهر مقصود درین دریا نیست
لب ز هم وانشود تا ز میاش پر نکنم
شیشهسان غلغل نطقم بجز از صهبا نیست
هوش دادم به صبا بوی تو نگرفته هنوز
تا نگویند که مجنون تو خوش سودا نیست
گر ندارد غم ما دهر، نرنجیم ازو
زانکه در خاطر ما نیز غم دنیا نیست
آخر دور فلک شد، به کدورت خو کن
بادهٔ صاف دگر در ته این مینا نیست
یک به یک وعدهٔ او را همه دیدیم کلیم
نیست یک روز که شرمندهٔ صد فردا نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شعر به توصيف حس دلتنگی و ناکامی شاعر میپردازد. شاعر به باده و مشروب اشاره میکند که در دور غم و اندوهش هیچ شادیای به او نمیدهد. او به زیبایی و جذابیت معشوق مینگرد و میگوید که با وجود زحماتش، به خواستههایش نرسیده است. غمهای او نیز در زندگیاش تأثیر دارند، ولی او سعی میکند که از آنها نرنجد. در نهایت، با یادآوری وعدههای گذشته و عدم تحقق آنها، اشاره میکند که همیشه در زندگی لحظات شرم و ناامیدی وجود داشته است.
هوش مصنوعی: شراب در دوری تو چنان شاداب نیست که حتی پنبه را هم یارای همنشینی با مینا ندارد.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به زیباییها و جذابیتهای چهره معشوق اشاره میکند. او میگوید که مانند ماهی که در عید به نمایش میگذارند، ابروهای معشوق نیز زیبا و جالب هستند و حرکات مژههای او به طور طبیعی به سمت ابروهایش میرود، که همه اینها به زیبایی او افزوده است.
هوش مصنوعی: با چشمانی که از اشک پر شده، هیچ چیزی نمیبینم. از خودم میپرسم که آیا این دریا، جواهر مورد نظر مرا در خود دارد یا نه.
هوش مصنوعی: هرگز لبهایم از هم باز نمیشود تا زمانی که نتوانم شیشه را پر کنم. صدای نطق من جز صدای شراب نیست.
هوش مصنوعی: به نسیم گفتم که بوی تو را هنوز نیاورده است، تا کسی نگوید که مجنون تو حالت خوشی ندارد.
هوش مصنوعی: اگر دنیا غم ما را نداشته باشد، ما هم از آن ناراحت نخواهیم شد؛ چرا که در دل ما نیز غم دنیا وجود ندارد.
هوش مصنوعی: زمان به پایان خود نزدیک شده است، بنابراین به سختیها و مشکلات عادت کن، زیرا دیگر در انتهای این ظرف، شراب زلال و خالصی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: هر یک از ما وعدههای او را به وضوح مشاهده کردیم؛ کلیم، یعنی موسی، در روزی نیامده که از وعدههایش نسبت به فرداها شرمنده باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا که اسلام و شریعت به جهان آیین است
رکن اسلام خداوند معزّالدین است
داور عدل ملکشاه، شه روی زمین
که ز عدلش همه آفاق بهشت آیین است
آنکه در طاعت و فرمانش شه توران است
[...]
گر کسی سرو شنیدهست که رفتهست این است
یا صنوبر که بناگوش و برش سیمین است
نه بلندیست به صورت که تو معلوم کنی
که بلند از نظر مردم کوتهبین است
خواب در عهد تو در چشم من آید هیهات
[...]
گرد باغ رخت از سنبل چین پر چین است
باغ رخسار تو را سنبل چین پر چین است
وصف حسن بت چین پیش تو بت عین خطا
کز رخ و زلف تو بت بر بت چین پر چین است
چشمه چشم من از چشم تو دریا بار است
[...]
آنچه کفر است بر خلق، بر ما دین است
تلخ و ترش همه عالم برما شیرین است
چشم حق بین بجز از حق نتواند دیدن
باطل اندر نظر مردمِ باطل بین است
گل توحید نروید ز زمینی که دروا
[...]
تا جنون انجمن افروز دل خونین است
دیده شیر مرا شمع سر بالین است
خون خور و مهر به لب زن که درین عبرتگاه
نفس نافه ز خونین جگری مشکین است
در و دیوار چمن مست شد از خنده گل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.