ابر را دیدیم چون ما چشم گریانی نداشت
برق هم کم مایه بود از شعله سامانی نداشت
با مسیحا درد خود گفتیم پر سودی نکرد
زانکه چون بیماری چشم تو درمانی نداشت
سینهٔ ما هیچگه بیناوک جوری نبود
این مصیبتخانه کم دیدم که مهمانی نداشت
لذت رو بر قفا رفتن چه میداند که چیست؟
هر که در دل حسرت برگشته مژگانی نداشت
از در و دیوار میبارد بلا در راه عشق
یک سرابم پیش ره نامد که طوفانی نداشت
نامهام را میبری قاصد زبانی هم بگو
خامه شد فرسوده و این شکوه پایانی نداشت
مایهٔ حزن است هر بیتم ز سوز دل کلیم
هیچ محنتدیده چون من بیت احزانی نداشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بیان احساسات عمیق خود در مورد عشق و درد ناشی از آن میپردازد. او از غم و اندوهی سخن میگوید که از فقدان عشق و امید ناشی شده است. شاعر به نبودن درمانی برای درد خود اشاره میکند و به تنهایی و بیمهمانی در مصیبتهایش میتازد. همچنین، او به حسرت و ندامت از گذشته اشاره دارد و نشان میدهد که چگونه مشکلات و بلاها در عشق بر او همواره سایه افکندهاند. در نهایت، شاعر به بیان حزن و غم خود در شعر ادامه میدهد و بر عدم وجود کسی که بتواند درک کند، تأکید میکند.
هوش مصنوعی: ما ابر را دیدیم اما چشمان ما مثل گریه نمیکرد و عذاب نداشت. رعد و برق هم قدرت زیادی نداشت و نتوانست آتش را به راهی موفق برساند.
هوش مصنوعی: ما درد و رنج خود را به مسیحا گفتیم، اما فایدهای نداشت، چون درمانی برای بیماری چشمت وجود نداشت.
هوش مصنوعی: سینهٔ ما هیچگاه بدون تیر غم نبود، این خانهٔ مصیبت را ندیدم که مهمانی نداشته باشد.
هوش مصنوعی: کسی که تجربهی فقدان لذت را ندارد، نمیتواند درک کند که این احساس چه معنایی دارد. تنها افرادی که در دل خود حسرت و آرزو دارند، میدانند که چقدر سخت است وقتی چیزی را که میخواستند، نتوانستند به دست آورند.
هوش مصنوعی: در عشق، مشکلات و سختیها از هر طرف به من میرسد. من در مسیر عاشقی، به مانند یک سراب هستم که هیچ طوفانی در انتظار نیست.
هوش مصنوعی: این پیام را به کسی میرسانی؛ به او بگو که نوشتن من خسته و بیرمق شده و این درد و نالهی من هیچ زمانی به پایان نمیرسد.
هوش مصنوعی: هر یک از اشعار من پر از غم و اندوه است. کلیم از شدت درد و سوز دل، هیچکس را نمیشناسد که مثل من در عذاب و محنت باشد و چنین اشعاری را بسراید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دست ما چون سرو هرگز بخت دامانی نداشت
هرگز این بی حاصل از ایام سامانی نداشت
حلقه زلفت به روی گرم عالم را گرفت
خاتم دولت به این خوبی سلیمانی نداشت
داغ، آب زندگی را در سیاهی غوطه داد
[...]
در دیار دل که کس جز حسن جولانی نداشت
عشق غیر از ناتوانی مردِ میدانی نداشت
عشرت بیطالعان هرگز تمام اجزا نبود
دامنی گر داشت این خلعت گریبانی نداشت
عشق اگر دارد خطر از شومی کامست و بس
[...]
مایه ای از خون دل و زگریه سامانی نداشت
هر که چون مینا به بزمت چشم گریانی نداشت
بر جنونم وسعت این عرصه دایم تنگ بود
جامهٔ عریانی ام چون دشت دامانی نداشت
از تپیدنهای بسمل شرم می آید مرا
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.