فصل گل روی تو جوان ساخت جهان را
حسن تو ازین باغ برون کرد خزان را
بر طاقت ما کار چنین تنگ مگیرید
ای خوشکمران تنگ مبندید میان را
بر سبزهٔ نوخیز خطت مینگرد زلف
زآنسان که به حسرت نگرد پیر جوان را
مژگان تو خنجر به رخ ماه کشیده
ابروت زده بر سر خورشید کمان را
از بس که درین بادیهام راهبری نیست
خضر ره خود میشمرم ریگ روان را
خاموشی پروانه کند کار خود آخر
ای شمع بیندیش و نگهدار زبان را
چشمان تو ترک دل عاشق نتواند
با شیشهگران کار بود بادهکشان را
پیش که برم شکوه کلیم از ستم دوست
از مه نستاند چو کسی داد کتان را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره زیبایی و شکوه یک محبوب است که فصل زیبایی و جوانی را به جهان هدیه داده است. شاعر از زیباییهای محبوب خود از جمله حسن و ابروهایش میگوید و تاثیر آن بر دل عاشق را توصیف میکند. او همچنین به تنگناهایی که عشق برایش به وجود آورده و احساس ناامیدیاش اشاره میکند. در ادامه، شاعر به مشکلات عشق و بیرحمیهای آن اشاره میکند و از قدرت و تاثیر چشمان معشوق بر دل عاشق میگوید. در نهایت، او از سختیهای ارتباط با معشوق و حسرتش شکایت میکند و به یادآوری این نکته میپردازد که عشق کار دشواری است و باید مراقب آن بود.
هوش مصنوعی: بهار زیبایی تو، جهان را جوان کرده و زیباییات فصل خزان را از این باغ دور کرده است.
هوش مصنوعی: ای خوبان، بر ما سختیهای اینچنینی تحمیل نکنید و درگیر محدودیتها نشوید.
هوش مصنوعی: بر روی سبزههای تازه، خط و خطوط زیبای تو به چشم میآید، مانند زلفی که به جوانی مینگرد، در حالی که پیران با حسرت به او نگاه میکنند.
هوش مصنوعی: چشمهای تو مانند خنجری است که بر چهرهی ماه میتابد و ابروی تو سایهای بر خورشید افکنده است.
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه در این بیابان کسی نیست که مرا راهنمایی کند، به همین دلیل به جای آنکه به دنبال راهی برای پیش رفتن باشم، خودم ریگهای روان را راه میزنم و آنها را نشانه مسیرم میدانم.
هوش مصنوعی: در نهایت، پروانه به خاطر خاموشی خود، کارش را تمام میکند. ای شمع! کمی فکر کن و زبان خود را نگهدار.
هوش مصنوعی: چشمان تو به قدری دلربا و خاص هستند که دل عاشق نمیتواند به سادگی و با ظرافتی که شیشهگران دارند، با آنها کنار بیاید. بادهکشان (هوسران) نیز نمیتوانند در برابر جاذبهی چشمان تو مقاومت کنند.
هوش مصنوعی: به دنبال چه کسی بروم و از ظلم و ستم دوست شکایت کنم؟ مثل اینکه کسی از ماه نخواهد کرد که لباسش را پاره کردهاند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خواهی که نیاری به سوی خویش زیان را
از گفتن ناخوب نگهدار زبان را
گفتار زبان است ولیکن نه مرا نیز
تا سود به یک سو نهی از بهر زیان را
گفتار به عقل است، که را عقل ندادند؟
[...]
ای شاه! تویی شاه، جهان گذران را
ایزد به تو دادهست زمین را و زمان را
بردار تو از روی زمین قیصر و خان را
یک شاه بسنده بود این مایه جهان را
آسان گذران کار جهان گذران را
زیرا که جهان خواند خردمند جهان را
پیراسته می دار به هر نیکی تن را
آراسته می خواه به هر پاکی جان را
میدان طمع جمله فرازست و نشیب است
[...]
نوروز جوان کرد به دل پیر و جوان را
ایام جوانی است زمین را و زمان را
هر سال در این فصل برآرد فلک از خاک
چون طبع جوانان جهان دوست جهانرا
گر شاخ نوان بود ز بی برگی و بی برگ
[...]
آراست جهاندار دگرباره جهان را
چو خلد برین کرد، زمین را و زمان را
فرمود که تا چرخ یکی دور دگر کرد
خورشید بپیمود مسیر دوران را
ایدون که بیاراست مر این پیر خرف را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.