کند گر آرزوی دیدنت آیینه جا دارد
که از خورشید رویت در برابر رونما دارد
ندارد بزم میخواران به غیر از ما تنگظرفی
صراحی بر رخ هرکس که میخندد به ما دارد
نویسم نامه و از بس که خون میگریم از هجرت
تو گویی کاغذ مکتوب من رنگ حنا دارد
نشد بیروی او چشم سفید از توتیا روشن
نبیند بهرهای هرچند کاغذ توتیا دارد
ز هم ربط نیاز و ناز را نتوان گسست آری
کشش باقی بود تا کاه رنگ کهربا دارد
چو سرگردان شوی از بهر روزی پا به دامان کش
کز آب و دانه این سرگشتگی را آسیا دارد
ز کویت چون کلیم آمد چو مستان هر قدم افتد
نبیند پیش پا بیچاره چون رو بر قفا دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و longing (آرزو) برای دیدن معشوق است. شاعر از افسردگی و ناراحتی ناشی از دوری معشوق صحبت میکند و به زیبایی و نور آن اشاره میکند که شبیه خورشید است. همچنین بیان میکند که در جمع میخواران غیر از خودشان هیچ شادی وجود ندارد و دلش پر از حسرت است. او از اشکهایی که به خاطر هجرت میریزد میگوید، به گونهای که کاغذش رنگ خون و حنا به خود میگیرد. در ادامه به عدم دیده شدن مهربانی و روشنایی در غیاب معشوق اشاره میکند و بیان میکند که نیاز و عشق همچنان باقی است. شاعر به قلب و روح سرگردان خود اشاره میکند که در جستجوی روزی و زندگی به دامان معشوق پناه میبرد و در آخر با تشبیه به کلیم (حضرت موسی) به پیادهروی در مسیر عشق اشاره میکند و به وضعیت بد خود به دلیل بیپناهی و دوری از معشوق اعتراف میکند.
هوش مصنوعی: اگر آرزو دارم که تو را ببینم، باید بگویم آینه جایی دارد که میتواند نقش زیبای چهرهات را از نور خورشید بازتاب دهد.
هوش مصنوعی: در این مجالس خودمانی، فقط ما هستیم که با کمبود ظرفهای مناسب برای شرابخواری مواجهیم. به هر کسی که به ما میخندد، صراحی (ظرف شراب) را مینشانیم.
هوش مصنوعی: نامهای مینویسم و از شدت اشکم به خاطر دوری تو، به نظرم کاغذی که مینویسم انگار رنگ حنا گرفته است.
هوش مصنوعی: اگر چهره او را نبینی، نمیتوانی درک روشنی از او داشته باشی، حتی اگر هر مقدار امکانات و نشانههایی برای دیدن او در اختیارت باشد.
هوش مصنوعی: نمیتوان ارتباط بین نیاز و ناز را از هم جدا کرد. این ارتباط همچنان باقی است، حتی زمانی که چیزی به ظاهر کمرنگ و بیاهمیت به نظر برسد.
هوش مصنوعی: زمانی که دچار سردرگمی و بلاتکلیفی میشوی و به دنبال روزی میگردی، به دل طبیعت پناه ببر؛ زیرا آنجا میتواند به تو آرامش و sustenance بدهد و این ناامیدی را به فرصتی برای پیشرفت تبدیل کند.
هوش مصنوعی: وقتی از کوی تو وارد میشوم، مانند موسیقیدانان مست هر قدمی که برمیدارم، نمیتوانم آنچه در جلوی پایم است را ببینم. چون سرم را به عقب برگرداندهام، بیچارهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چه بادست اینکه می آید که بوی یار ما دارد
صبا در جیب گوئی نافه ی مشک ختا دارد
بطرف بوستان هر کس بیاد چشم میگونش
مدام ار می نمی نوشد قدح بر کف چرا دارد
چو یار آشنا از ما چنان بیگانه می گردد
[...]
تمتع از وصال زلف مشکینت صبا دارد
که در کویت هوائی گشت و زلفت را هوا دارد
تماشا را خوشست ای گل ز چشمم گوشهٔ آبی
اگر سرو سرافراز تو میلی سوی ما دارد
سر زلف تو رفت از سرکشی بر باد و از فتنه
[...]
ندیدم یک نفس راحت ز حس ظاهر و باطن
چه آسایش در آن کشور که ده فرمانروا دارد؟
نیند از احتیاط خصم، دنیا دیدگان غافل
چنار از سالخوردیها، زره زیر قبا دارد!
پس از عمری به رویم گر نگاهی کرد جا دارد
شهید زخم شمشیر تغافل اجرها دارد
فروغ آشناییها نگاه گرم استغنا
در این گلشن گل بیگانگی بوی وفا دارد
تغافلهای اول قاصد پیغام دلجویت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.