داغ اگر بر روی همچون برگ گل جا میکند
زخم خون گر مست در دل جای خود وامیکند
گر گدایم کاسه دریوزه چشمم پُر است
هرچه باید غم ز خاک و خون در آنجا میکند
تن به عریانی نخواهد داد مجنون غمت
داغ بر سر مینهد زنجیر در پا میکند
دردمندت را تب هجران دمی مهلت نداد
شعله خود با شمع تا یک شب مدارا میکند
تیغت اول عضوها را میکند از هم جدا
بعد از آن زخم ترا قسمت بر اعضا میکند
ناوکش در کوچههای زخم چندین خانه ساخت
شوخ بیپروای ما تعمیر دلها میکند
دست گلچین قضا تا کی به خاکم افکند
چون گل شمعم نه بوید نه تماشا میکند
طفل بدخو را کنار دایه هم تسکین نداد
اشک در دامن کلیم آهنگ صحرا میکند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر با بیان احساسات عمیق عاشقانه و درد و رنج ناشی از جدایی و دلتنگی سروده شده است. شاعر از داغهایی که عشق بر دل میگذارد و زخمی که در دل دارد، سخن میگوید. او نشان میدهد که غم و درد در زندگی او ریشهدار شده و حتی در فقر و بیپناهی، اشکهایش همچنان جاری است. مجنون عشق او تن به عریانی نمیدهد و زنجیری سنگین از غم بر پا دارد. شاعر به تب هجران اشاره میکند که آرامش را از او سلب کرده و سختیهای دلدادگی را تصویر میکند. در نهایت، جملات به ناکامی در تسکین و آشتی با دنیای بیرون اشاره دارد و نشان میدهد حتی در آغوش دایه، اشکهایش به او آرامش نمیدهد.
هوش مصنوعی: اگر زخم بر روی برگ گل باقی بماند، نشانهای از درد و رنج است. همین طور، اگر دل عاشق مالامال از عشق و شوق باشد، جای خویش را در دل به خوبی حفظ میکند.
هوش مصنوعی: اگر من گدا باشم و کاسهای در دست داشته باشم، چشمانم پر از امید و خواستههاست و هر چه نیاز دارم، غم و درد را از خاک و خون در آن مکان برطرف میکند.
هوش مصنوعی: مجنون هرگز خود را در معرض عریانی قرار نمیدهد، بلکه غم تو را بر سر خود میگذارد و زنجیری به پا میکند.
هوش مصنوعی: دردی که در دل توست، به خاطر دوری و فراق، لحظهای فرصت استراحت نمیدهد. مانند شعلهای که با شمع دوستی دارد و نمیگذارد او یک شب هم آرامش پیدا کند.
هوش مصنوعی: شمشیر تو ابتدا اعضای بدن را از یکدیگر جدا میکند و سپس زخم تو در بین اعضا تقسیم میشود.
هوش مصنوعی: در کوچههای پر از زخم و درد، عشق و خوشی به وجود آمدهاند و بیپروا دلها را التیام میبخشند.
هوش مصنوعی: تا کی سرنوشت من مرا به زمین میاندازد؟ من مانند گلی هستم که نه بویی دارد و نه کسی بر آن توجهی میکند.
هوش مصنوعی: یک کودک بدخلق حتی در آغوش پرستارش هم آرام نمیگیرد و اشکهایش در دامنش مشاهده میشود، در حالی که کلیم (موسی) در حال رفتن به سمت بیابان است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از رضی الملک الحق شرمساری حاصلست
بس که اندر حقّ من لطف و کرمها میکند
لیک تا فصل خزان آغاز دم سردی نهاد
گوییا کآن دم سرایت با تن ما میکند
در خوی خجلت غرق گردد سراپایم همی
[...]
آفتابی از شکاف ابر ایما میکند
عاشقان را در هوا چون ذره رسوا میکند
باز در زیر نقاب فستقی رخسار گل
مینماید بلبلان را مست و شیدا میکند
لعل او با من به لطف و خنده میگوید سخن
[...]
دلبر سرمست ما عزمی به دریا میکند
منع نتوان کردنش چون میل مأوا میکند
چشم ما پر آب کرده خوش نشسته در نظر
این عنایت بین که او با دیدهٔ ما میکند
آفتاب حسن او هرجا که بنماید جمال
[...]
صانع بیچون که این عالم هویدا میکند
این همه قدرت ز صنع خویش پیدا میکند
چون درست مهر پنهان میکند
دامن گردون پر از لؤلؤ لالا میکند
در شب تاریک بهر روشنایی در سپهر
[...]
گوهر اشکم که راز دل هویدا میکند
ز آن نشد پنهان که بازش دیده پیدا میکند
اشک اگر بیوجه ریزد آبروی ما رواست
چون به رو میآید آخر آنچه با ما میکند
نافه گر برد از خطت عطری به صد خون جگر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.