بعهد جور تو دل ترک آه و افغان کرد
بجرم بی اثری ناله را بزندان کرد
درون سینه بذوقی نشست ناوک او
که ناله را ز برون آمدن پشیمان کرد
بهوش باش دلا آه شعله ناک مکش
کنون که ناوک او سینه را نیستان کرد
بچشم روشنی داغهای کهنه روم
تبسمش نمک تازه در نمکدان کرد
همان بقیمت جان می خرند از لب او
چه شد که گریه من نرخ گوهر ارزان کرد
برو در آید اشکم چو طفل نو رفتار
اگر چه در طلبش طی صد بیابان کرد
بدان مثابه که خیزد سخن زروی سخن
کسیکه یاد مرا برد یاد نسیان کرد
نم سرشک لب تشنه را گشاد از هم
کلیم آخر ما را ز گریه خندان کرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر حاکی از درد و رنج عاشق است که تحت تأثیر عشق قرار گرفته و دلش به شدت آزرده است. شاعر از غم و نالههای درونی خود میگوید و به یاد محبوبی میافتد که دلش را شکسته است. او همچنین به عواطف و تأثیرات عمیق عشق اشاره میکند، به طوری که هر ناله و اشکی که میریزد یادآور آرزومندیها و تلاشهایش برای رسیدن به معشوق است. در نهایت، شاعر به زیبایی و خاص بودن محبوبش اشاره میکند و اینکه چطور درد و رنجش با یاد او و لبخندش کاهش مییابد. این شعر به طور کلی ابراز احساسات عمیق و پیچیده انسانی در مواجهه با عشق و جدایی است.
هوش مصنوعی: به خاطر ستم تو، دل من از شدت درد و اندوه فریاد زد و حالا بیاثر بودن نالههایم را به زندانی تبدیل کردهاست.
هوش مصنوعی: در دل من محبت و ذوقی ایجاد شده است که باعث میشود انسان از بیان احساسات خود پشیمان شود و دیگر نالهای از دلش برنخیزد.
هوش مصنوعی: ای دل، هوشیار باش! آتش عشق را سرد نکن، زیرا تیر احساس او، سینهات را میدرد.
هوش مصنوعی: نگاه من به زخمهای قدیمیام روشنی میبخشد و تبسم او مانند نمک تازهای است که به نمکدان افزوده میشود.
هوش مصنوعی: آنها جان خود را به قیمت لبان او میخرند. چه شده که اشک من، ارزش گوهر را کم کرده است؟
هوش مصنوعی: برو و ببین که چگونه اشک من مثل یک کودک تازه متولد شده سرازیر میشود، هرچند که من در پی او صدها بیابان را طی کردهام.
هوش مصنوعی: بدانید که وقتی کسی درباره من صحبت میکند، این مانند این است که یاد او را فراموش کردهام.
هوش مصنوعی: نم اشک لب تشنه را باز کرد، کلیم آخر ما را از گریه به خنده آورد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
امیر غازی محمود رای میدان کرد
نشاط مرکب میمون و گوی و چوگان کرد
زمین میدان بر اوج چرخ فخر آورد
چو شاه گیتی رای نشاط میدان کرد
فلک ز ترس فراموش کرد دوران را
[...]
خدای عز و جل با خدایگان آن کرد
که هرگز آنرا والله شکر نتوان کرد
مقر دولت باقیش قطب گردون ساخت
حضیض همت عالیش اوج کیوان کرد
گذار دیده او را بصیرت دل داد
[...]
نظام دولت و دین آنکه عدل شامل او
زمانه را بخوشی همچو باغ رضوان کرد
عمارت کرم اندر جهان اساس نهاد
بنای بخل بکلی خراب و ویران کرد
مگر بدرگه عالیش آگهی نرسید
[...]
خدای تا خم این برکشیده ایوان کرد
در او نشیمن ناهید تیر و کیوان کرد
به دست قدرت چوگان حکم و گوی سپهر
میان عرصهٔ میدان صنع گردان کرد
نشاند شعلهٔ خورشید در خزانهٔ شب
[...]
نمی توان بتو شرح بلای هجران کرد
فتاده ام ببلایی، که شرح نتوان کرد
ز روزگار مرا خود همیشه دردی بود
غم تو آمد و آن را هزار چندان کرد
بلای هجر تو مشکل بود، خوش آن بیدل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.