گنجور

 
کلیم

بعهد جور تو دل ترک آه و افغان کرد

بجرم بی اثری ناله را بزندان کرد

درون سینه بذوقی نشست ناوک او

که ناله را ز برون آمدن پشیمان کرد

بهوش باش دلا آه شعله ناک مکش

کنون که ناوک او سینه را نیستان کرد

بچشم روشنی داغهای کهنه روم

تبسمش نمک تازه در نمکدان کرد

همان بقیمت جان می خرند از لب او

چه شد که گریه من نرخ گوهر ارزان کرد

برو در آید اشکم چو طفل نو رفتار

اگر چه در طلبش طی صد بیابان کرد

بدان مثابه که خیزد سخن زروی سخن

کسیکه یاد مرا برد یاد نسیان کرد

نم سرشک لب تشنه را گشاد از هم

کلیم آخر ما را ز گریه خندان کرد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مسعود سعد سلمان

امیر غازی محمود رای میدان کرد

نشاط مرکب میمون و گوی و چوگان کرد

زمین میدان بر اوج چرخ فخر آورد

چو شاه گیتی رای نشاط میدان کرد

فلک ز ترس فراموش کرد دوران را

[...]

سید حسن غزنوی

خدای عز و جل با خدایگان آن کرد

که هرگز آنرا والله شکر نتوان کرد

مقر دولت باقیش قطب گردون ساخت

حضیض همت عالیش اوج کیوان کرد

گذار دیده او را بصیرت دل داد

[...]

ابن یمین

نظام دولت و دین آنکه عدل شامل او

زمانه را بخوشی همچو باغ رضوان کرد

عمارت کرم اندر جهان اساس نهاد

بنای بخل بکلی خراب و ویران کرد

مگر بدرگه عالیش آگهی نرسید

[...]

عبید زاکانی

خدای تا خم این برکشیده ایوان کرد

در او نشیمن ناهید تیر و کیوان کرد

به دست قدرت چوگان حکم و گوی سپهر

میان عرصهٔ میدان صنع گردان کرد

نشاند شعلهٔ خورشید در خزانهٔ شب

[...]

هلالی جغتایی

نمی توان بتو شرح بلای هجران کرد

فتاده ام ببلایی، که شرح نتوان کرد

ز روزگار مرا خود همیشه دردی بود

غم تو آمد و آن را هزار چندان کرد

بلای هجر تو مشکل بود، خوش آن بیدل

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه