روز و شب از بس که محو آن میان گردیدهام
موی میترسم برآید عاقبت از دیدهام
فرصت عشرت ز کف ندهم به هرجایی که هست
گریه تا بس کردهام بر حال خود خندیدهام
گل به بستر تا نیفشانی نمیخوابی و من
شمعسان با شعله در یک پیرهن خوابیدهام
همچو من در پیش یار بیوفای خود کلیم
زود نتوان خار شد، عمری وفا ورزیدهام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و دلبستگی عمیق خود به محبوبش صحبت میکند. او بیان میکند که روز و شب به یاد محبوبش در فکر اوست و از این حالتی که در آن است، به شدت غمگین است. شاعر نمیخواهد لحظهای از خوشی را از دست بدهد و با وجود گریههای زیاد، به جایی میرسد که بر حال خود میخندد. او همچنین اشاره میکند که در نزدیکی محبوبش، همچون شمعی در حال سوختن است و هیچ خواب آرامی ندارد. نهایتاً به وفاداریاش اشاره میکند و میگوید که با وجود بیوفایی محبوب، همچنان سالها به او وفادار مانده است.
هوش مصنوعی: هر روز و شب به خاطر آن شخص آنقدر غرق در عشق او هستم که نگرانم که مبادا عشق او از چشمانم نمایان شود.
هوش مصنوعی: هرگز اجازه نخواهم داد که لحظههای خوشیام را به هر چیزی که هست صرف کنم، زیرا تا به حال به اندازه کافی بر زندگیام گریه کردهام و حالا باید بخندم.
هوش مصنوعی: تو در بستر گل به خواب نمیروی و من همچون شمعی با شعله در یک لباس خوابیدهام.
هوش مصنوعی: من مثل کلیم در برابر یار بیوفای خود نمیتوانم زود از هم بپاشم، چرا که سالها به او وفادار بودهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یک نظر دوش از شکنج زلف او دزدیدهام
زیر هر تار صد شکنجی جهان جان دیدهام
دوش از آن سودا که جانم ز آن میان گوئی کجاست
مرغ و ماهی آرمید و من نیارامیدهام
بیمیانجی زبان و زحمت گوش آن زمان
[...]
هر که گوید کان چراغ دیدهها را دیدهام
پیش من نه دیدهاش را کامتحان دیدهام
چشم بد دور از خیالش دوشمان بس لطف کرد
من پس گوش از خجالت تا سحر خاریدهام
گر چه او عیار و مکار است گرد خویشتن
[...]
چشم خود را دوست میدارم که رویش دیدهام
عاشقم بر گوش خود کآواز او بشنیدهام
ای حریفان من در این مذهب نه امروز آمدم
عشق او در مجلس روحانیان ورزیدهام
چون سماع عاشقانش گرم شد روز الست
[...]
تا فراقت دیدهام خون میچکاند دیدهام
برکَن از سر دیدهام گر جز خیالت دیدهام
رحم کن بر من که بیرویت ز پا افتادهام
سر مپیچ از من که چون زلفت به سر گردیدهام
بارها پیشت ز غربت نامهها بنوشتهام
[...]
تا منور شد ز خورشید رخ او دیدهام
در همه اشیا ظهور صورت او دیدهام
از مذاق جان من بوی دم عیسی نرفت
تا چو موسی نطق آن شیریندهان بشنیدهام
کافرم گر، دیدهام بیعشق او چندان که من
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.