گنجور

 
کلیم

اگر مرد رهی نعلین خار سعی در پا کن

قدم از سر کن و سودای منزل را ز سر واکن

ز مجنون کم نئی، روز سیاه در هم خود را

بوادی شکیبائی خیال زلف لیلا کن

نه مرد صدمه عشقی ز سر حد هوس بگذر

هوای سیر دریا داری از ساحل تماشا کن

بحرفی می توان نی ساخت کار شور بختانرا

تبسم را بگو مشتی نمک در زخم دلها کن

طریق زندگی با دوستان بنگر چسان باشد

ترا هر گاه می گویند با دشمن مدارا کن

بهشتی جز دل آگاه در عالم نمی باشد

هوای جنت ار داری بطبع اهل دل جا کن

دلا گرچه رفیقی در ره عزلت نمی‌یابد

نمی گویم که تنها باش همراهی عنقا کن

بود کفر طریقت از پی گمگشته گردیدن

اگر داری دماغ جستجو آرام پیدا کن

مشو چون غنچه گل خود نگهبان خورده خود را

گرت نقد سرشکی هست در دامان صحرا کن

اگر سودا بلند افتاد ازین بهتر چه می باشد

کلیم از بهر خود رو فکر یار سرو بالا کن

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سنایی

چو مردان بشکن این زندان یکی آهنگ صحرا کن

به صحرا در نگر آن گه به کام دل تماشا کن

ازین زندان اگر خواهی که چون یوسف برون آیی

به دانش جان بپرور نیک و در سر علم رویا کن

مشو گمراه و بیچاره چنین اندر ره سودا

[...]

میبدی

ببینی بی‌نقاب آن گه جمال چهره قرآن

چو قرآن روی بنماید زبان ذکر گویا کن ‌

جهان ملک خاتون

بیا ای سرو جان من کنار چشم ما جا کن

وگر در چشمه ننشینی درون جان تو مأوا کن

ز حد بردی جفا بر من نمی پرسی شبی حالم

که گفتت این چنین جانا جفا چندین تو بر ما کن

تو تا کی بسته ای بر ما در شادی بگو جانا

[...]

بابافغانی

بهارست ای سرشک دیدهٔ من رو به صحرا کن

برای لاله‌رویان برگ سبزی چند پیدا کن

قبای نیلگون پوشیده چون سوی چمن آیی

نشین و سوسن آزاد را بند قبا واکن

ز هر جانب بود در جلوه‌ای شاخ گل نرگس

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از بابافغانی
صائب تبریزی

دلا چون ذره زین وحشت سرا آهنگ بالا کن

سرشک گرمرو را شمع بالین مسیحا کن

هر آن راز نهان کز جام جم روشن نمی گردد

بپوشان چشم (و) در آیینه زانو تماشا کن

به گردون برد زور شهپر توفیق شبنم را

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه