گنجور

 
کلیم

تا یافتم رسایی دست کشیده را

آورده ام به چنگ مراد رمیده را

عریان تنی خوش است ولی ذوق دیگر است

جیب دریده دامن در خون کشیده را

کاری اگر ز صورت بی‌معنی آمدی

می‌بود دلبری خم زلف بریده را

خاری اگر به پای طلب ناخلیده ماند

از سر مگیر راه به پایان رسیده را

منکر شدن ز صحبت پنهان چه فایده

نتوان نهفت خون، لب لعل گزیده را

آنجا که شمع روی تو افروخت باغبان

دامن زند چراغ گل نو دمیده را

جائیکه کار دانه کند قطرهٔ شراب

آرد به دام طبع ز عالم رمیده را

در گردن هزار تمنا فکنده‌ای

ای شیخ شهر، دست ز دنیا کشیده را

اشکِ سبک عنانِ رفیقان نَایستاد

در ره به جا گذاشته رنگ پریده را

این بخت بی‌تصرف ما رام خود نکرد

یک‌ره کلیم دلبر عاشق ندیده را

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
عرفی

از تو نوشت و داد دل آرمیده را

غم نامه های شسته و صد ره دریده را

شادم که در تپیدن خاصی فکنده ام

هر ذره از وجود دل آرمیده را

الماس ریزه کس نخرد در دیار عشق

[...]

فصیحی هروی

بردیم باز بر سر نظاره دیده را

کردیم رام دیده نگاه رمیده را

بردیم نام دلبر و کردیم بی‌قرار

این خون آرمیده عمری طپیده را

سیلاب غصه‌ام ز درون جوش می‌زند

[...]

صائب تبریزی

با زلف کار نیست رخ یار دیده را

ره می گزد چو مار، به منزل رسیده را

بی حسن نیست خلوت آیینه مشربان

معشوق در کنار بود پاک دیده را

بسیار زخم هست که خاک است مرهمش

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
قدسی مشهدی

خوشدل کند خیال تو هجران‌کشیده را

آتش گل است دیده گلشن‌ندیده را

تا آب دیده خون نشود بر زمین مریز

در شیشه واگذار می نارسیده را

تسلیم شو که اجر شهادت نمی‌دهند

[...]

اسیر شهرستانی

باشد خطر ز وصل جدایی کشیده را

تیغ اجل در آب بود سگ گزیده را

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه